ناسیونالیسم و قومیت در ایران (مطالعه‌ای تجربی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ت های ' به 'ت‌های '
جز (جایگزینی متن - ' می کرد' به ' می‌کرد')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ت های ' به 'ت‌های ')
خط ۴۱: خط ۴۱:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
ناسیونالیسم به عنوان پدیده‌ای اجتماعی کم تر در ایران مورد توجه پژوهشگران علوم اجتماعی قرار گرفته است. به ویژه پس از انقلاب 1357 این پنداشت قوت گرفت که گرایش‌های ناسیونالیستی با حاکمیت اسلام گرایان امکان بروز و ظهور نخواهد یافت. بخشی از این برداشت مربوط به ماهیت مذهبی (اسلامی) حکومت پس از انقلاب و بخشی به دلیل ناشناخته بودن و دشواری فهم ناسیونالیسم یا برداشت های تقلیل گرایانه از این پدیده در ایران بود. با این رویکرد ایدئولوژیک و جانب دارانه نه فقط ناسیونالیسم انکار می‌شد، بلکه برخی حتی آن را در ردیف سایر ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر همچون لیبرالیسم و سوسیالیسم قرار می دادند و به عنوان فراورده‌ای غربی نفی می‌کردند. پس از انقلاب 1357 دو برداشت مشخص و نافی ناسیونالیسم در ایران استمرار یافت. یکم، برداشت انترناسیونالیستی مربوط به گروه‌های چپ بود که با غلظت و قوت کم تر به دلیل ماهیت تغییرات داخلی ایران و نیز تحولات منطقه‌ای و جهانی تا حدودی استمرار یافت، هرچند اکنون از قوت آن به شدت کاسته شده است. دوم، مواضع نوظهور اسلام گرایان به ویژه امت گرایان بود که پایگاه قدرتمندی در ایران یافته بودند و میل به صدور ارمان‌های انقلابی خود و تشکیل امت اسلامی داشتند.  این دو گروه، به رغم ائتلاف های مصلحتی در فرایند انقلاب 1357، تفاوت اساسی با یکدیگر داشتند که بررسی مواضع و اختلافات آن‌ها در این نوشتار نمی گنجد و مجال دیگری می طلبد. اما اشاره به آن‌ها در این جا کمک می‌کند تا نمیرخی از فضای اطراف پدیده‌ی ناسیونالیسم در ایران به دست آید. در این کتاب، تلاش خواهد شد تا با رویکردی انتقادی از «ناسیونالیسم ایرانی» کلیشه زدایی شود و با بازسازی مفهومی، به گونه هایش تفکیک و به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی مورد بررسی و پژوهش جامعه شناختی قرار گیرد. مطالعه‌ی جامعه شناختی ناسیونالیسم این امکان را فراهم می‌کند تا روش مندانه و نظام یافته، درک عالمانه‌ای از این پدیده یا نیروی اجتماعی قدرتمند، در ایران به دست آوریم. در واقع، فهم ناسیونالیسم به معنای دقیق کلمه فهم پدیده‌ی «ملت» در ایران معاصر است. به همین روی بر این باورم که بنیادی ترین مسئله تاریخ معاصر ایران «مسئله‌ی ملت» بوده است و هم چنان هست و از پس دو انقلاب 1285 و 1357 تحقیق «حق حاکمیت ملت» هم چنان معلق و معوق مانده است و ایرانیان در مطالبه‌ی آن هم چنان استوار و جویای «ملت» هستند. از این رو، ناسیونالیسم در ایران به عنوان یک نیروی پیش برنده و جست و جوگر «ملت»، به خلاف ادعاهای مطرح شده، نه تنها تحلیل نرفته است بله نیرومند تر از پیش هم چنان به عنوان یک نیروی اجتماعی قدرتمند و مؤثر پابرجاست. در واقع، ناسیونالیسم را باید روح سرگردان «ملت» خواند که تا حل شدن مسئله‌ی ملت، به عنوان مهم‌ترین مطالبه‌ی سیاسی ایرانیان معاصر، و بر کرسی نشاندن اراده‌ی ملت همواره با قدرت و قوت حضور و استمرار خواهد داشت. معنای این عبارت این نیست که ایرانیان ملت نبوده یا نیستند، بلکه مقصود این است که ایرانی‌ها به لحاظ تاریخی یک ملت فرهنگی بوده‌اند.  اما تلاش‌های ایرانیان برای تطابق جامعه و دولت شان با تحولات جهانی و گذر از ملت تاریخی - فرهنگی به یک باهمستان سیاسی یا ملت به عنوان یک واحد سیاسی، به رغم دو انقلاب رخ داده در کم تر از یک سده در ایران، هنوز میسر نشده است. این بدان معناست که ایرانیان هم چنان حق حاکمیت شان را به عنوان یک ملت مدرن به طور کامل در دست نگرفته‌اند و شهد ملت بودن را چنان که شایسته‌ی یک ملت مدرن با آن پیشینه‌ی تاریخی است نچشیده‌اند.  از رویکرد جامعه شناختی تاریخی، موانع اصلی تحقق ملت و اراده‌ی سیاسی ملت در ایران را بخشی باید در سیطره‌ی تاریخی استعمار و نفوذ بیگانگان بر ایران معاصر دانست ولی مهم تر از آن باید نوری بر تاریکی استبداد داخلی تاباند که در همدستی با آن نیروی بیرونی همواره اراده‌ی ملت را انکار و حق حاکمیت ملت را به طور مطلق پایمال کرده است. به باور نویسنده، تا زمانی که این مسئله از پس دو قرن کشاکش به سرانجام نرسد امکان دستیابی به یک دولت ملی و قرار گرفتن در مدار توسعه برای ایرانیان ممکن نخواهد شد. مسئله‌ی شکاف میان دولت و ملت در ایران معاصر، به ویژه با برآمدن دولت مدرن، همواره مطرح بوده است. از سازه‌ی ناسیونالیسم هم چنین برای سنجش تجربی شکاف میان دولت و ملت در این کتاب استفاده شده است. چنانکه روشن است تعارضات میان دولت و جامعه در ایران معاصر پیش تر از رویکرد غالب مارکسیستی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. در این اثر پس از آزمون رابطه‌ی هر سه گرایش ناسیونالیستی با قوم گرایی نشان داده شده است که منبع  تعارض نه در قومیت بلکه در گونه‌های خاصی از ناسیونالیسم در ایران نهفته است که به طرد اقوام ایرانی، یعنی بخش‌هایی از جامعه ایران می‌پردازد و منجر به تقویت واگرایی قومی می‌شود و چالشی برای ملت در ایران است. این پژوهش گامی در مسیر فهم ناسیونالیسم و مسئله‌ی ملت و مسائل مرتبط دیگری در ایران است.<ref> [https://historylib.com/books/2638 ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران] </ref>
ناسیونالیسم به عنوان پدیده‌ای اجتماعی کم تر در ایران مورد توجه پژوهشگران علوم اجتماعی قرار گرفته است. به ویژه پس از انقلاب 1357 این پنداشت قوت گرفت که گرایش‌های ناسیونالیستی با حاکمیت اسلام گرایان امکان بروز و ظهور نخواهد یافت. بخشی از این برداشت مربوط به ماهیت مذهبی (اسلامی) حکومت پس از انقلاب و بخشی به دلیل ناشناخته بودن و دشواری فهم ناسیونالیسم یا برداشت‌های تقلیل گرایانه از این پدیده در ایران بود. با این رویکرد ایدئولوژیک و جانب دارانه نه فقط ناسیونالیسم انکار می‌شد، بلکه برخی حتی آن را در ردیف سایر ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر همچون لیبرالیسم و سوسیالیسم قرار می دادند و به عنوان فراورده‌ای غربی نفی می‌کردند. پس از انقلاب 1357 دو برداشت مشخص و نافی ناسیونالیسم در ایران استمرار یافت. یکم، برداشت انترناسیونالیستی مربوط به گروه‌های چپ بود که با غلظت و قوت کم تر به دلیل ماهیت تغییرات داخلی ایران و نیز تحولات منطقه‌ای و جهانی تا حدودی استمرار یافت، هرچند اکنون از قوت آن به شدت کاسته شده است. دوم، مواضع نوظهور اسلام گرایان به ویژه امت گرایان بود که پایگاه قدرتمندی در ایران یافته بودند و میل به صدور ارمان‌های انقلابی خود و تشکیل امت اسلامی داشتند.  این دو گروه، به رغم ائتلاف های مصلحتی در فرایند انقلاب 1357، تفاوت اساسی با یکدیگر داشتند که بررسی مواضع و اختلافات آن‌ها در این نوشتار نمی گنجد و مجال دیگری می طلبد. اما اشاره به آن‌ها در این جا کمک می‌کند تا نمیرخی از فضای اطراف پدیده‌ی ناسیونالیسم در ایران به دست آید. در این کتاب، تلاش خواهد شد تا با رویکردی انتقادی از «ناسیونالیسم ایرانی» کلیشه زدایی شود و با بازسازی مفهومی، به گونه هایش تفکیک و به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی مورد بررسی و پژوهش جامعه شناختی قرار گیرد. مطالعه‌ی جامعه شناختی ناسیونالیسم این امکان را فراهم می‌کند تا روش مندانه و نظام یافته، درک عالمانه‌ای از این پدیده یا نیروی اجتماعی قدرتمند، در ایران به دست آوریم. در واقع، فهم ناسیونالیسم به معنای دقیق کلمه فهم پدیده‌ی «ملت» در ایران معاصر است. به همین روی بر این باورم که بنیادی ترین مسئله تاریخ معاصر ایران «مسئله‌ی ملت» بوده است و هم چنان هست و از پس دو انقلاب 1285 و 1357 تحقیق «حق حاکمیت ملت» هم چنان معلق و معوق مانده است و ایرانیان در مطالبه‌ی آن هم چنان استوار و جویای «ملت» هستند. از این رو، ناسیونالیسم در ایران به عنوان یک نیروی پیش برنده و جست و جوگر «ملت»، به خلاف ادعاهای مطرح شده، نه تنها تحلیل نرفته است بله نیرومند تر از پیش هم چنان به عنوان یک نیروی اجتماعی قدرتمند و مؤثر پابرجاست. در واقع، ناسیونالیسم را باید روح سرگردان «ملت» خواند که تا حل شدن مسئله‌ی ملت، به عنوان مهم‌ترین مطالبه‌ی سیاسی ایرانیان معاصر، و بر کرسی نشاندن اراده‌ی ملت همواره با قدرت و قوت حضور و استمرار خواهد داشت. معنای این عبارت این نیست که ایرانیان ملت نبوده یا نیستند، بلکه مقصود این است که ایرانی‌ها به لحاظ تاریخی یک ملت فرهنگی بوده‌اند.  اما تلاش‌های ایرانیان برای تطابق جامعه و دولت شان با تحولات جهانی و گذر از ملت تاریخی - فرهنگی به یک باهمستان سیاسی یا ملت به عنوان یک واحد سیاسی، به رغم دو انقلاب رخ داده در کم تر از یک سده در ایران، هنوز میسر نشده است. این بدان معناست که ایرانیان هم چنان حق حاکمیت شان را به عنوان یک ملت مدرن به طور کامل در دست نگرفته‌اند و شهد ملت بودن را چنان که شایسته‌ی یک ملت مدرن با آن پیشینه‌ی تاریخی است نچشیده‌اند.  از رویکرد جامعه شناختی تاریخی، موانع اصلی تحقق ملت و اراده‌ی سیاسی ملت در ایران را بخشی باید در سیطره‌ی تاریخی استعمار و نفوذ بیگانگان بر ایران معاصر دانست ولی مهم تر از آن باید نوری بر تاریکی استبداد داخلی تاباند که در همدستی با آن نیروی بیرونی همواره اراده‌ی ملت را انکار و حق حاکمیت ملت را به طور مطلق پایمال کرده است. به باور نویسنده، تا زمانی که این مسئله از پس دو قرن کشاکش به سرانجام نرسد امکان دستیابی به یک دولت ملی و قرار گرفتن در مدار توسعه برای ایرانیان ممکن نخواهد شد. مسئله‌ی شکاف میان دولت و ملت در ایران معاصر، به ویژه با برآمدن دولت مدرن، همواره مطرح بوده است. از سازه‌ی ناسیونالیسم هم چنین برای سنجش تجربی شکاف میان دولت و ملت در این کتاب استفاده شده است. چنانکه روشن است تعارضات میان دولت و جامعه در ایران معاصر پیش تر از رویکرد غالب مارکسیستی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. در این اثر پس از آزمون رابطه‌ی هر سه گرایش ناسیونالیستی با قوم گرایی نشان داده شده است که منبع  تعارض نه در قومیت بلکه در گونه‌های خاصی از ناسیونالیسم در ایران نهفته است که به طرد اقوام ایرانی، یعنی بخش‌هایی از جامعه ایران می‌پردازد و منجر به تقویت واگرایی قومی می‌شود و چالشی برای ملت در ایران است. این پژوهش گامی در مسیر فهم ناسیونالیسم و مسئله‌ی ملت و مسائل مرتبط دیگری در ایران است.<ref> [https://historylib.com/books/2638 ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران] </ref>


==پانويس ==
==پانويس ==