۱۰۶٬۴۵۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'رساله ای ' به 'رسالهای ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'های ') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
نویسنده در صفحات 35 تا 37 نام 51 بابا را میآورد که ظاهراً در قرون پنج و شش هجری در شهر تبریز در کنار هم میزیستهاند. وجود اینهمه عارف در یک زمان جزو استثنائات است و در کمتر زمانی بوده که اینهمه عارف و صوفی در یک زمان و در یک شهر حضور داشته باشند. در ادامه نیز در صفحات 37 و 38 ادامهی اسامیرا تا 73 فرد میآورد که شاید مقارن با آن افراد نبودند. نویسنده در ذیل این اسامیدر خصوص ارزش و اعتبار استاد و مرشد برای طریقت نکات مهمیرا از زبان بزرگان این راه بر میشمارد که دانستن آنه برای شناخت بهتر مشایخ بسیار مفید است. | نویسنده در صفحات 35 تا 37 نام 51 بابا را میآورد که ظاهراً در قرون پنج و شش هجری در شهر تبریز در کنار هم میزیستهاند. وجود اینهمه عارف در یک زمان جزو استثنائات است و در کمتر زمانی بوده که اینهمه عارف و صوفی در یک زمان و در یک شهر حضور داشته باشند. در ادامه نیز در صفحات 37 و 38 ادامهی اسامیرا تا 73 فرد میآورد که شاید مقارن با آن افراد نبودند. نویسنده در ذیل این اسامیدر خصوص ارزش و اعتبار استاد و مرشد برای طریقت نکات مهمیرا از زبان بزرگان این راه بر میشمارد که دانستن آنه برای شناخت بهتر مشایخ بسیار مفید است. | ||
در بخش دیگری از این کتاب شروطی برای مشایخ قید کرده است که بدون این شروط کسی در این مقام واقع نمیشود. این شروط که 21 مورد آن قید شده با مقولهی ادب و آدابی هم که در این راستا وجود دارد هماهنگ گشته است و این ادب و آداب نیز تا 23 شماره درج شده است که هر | در بخش دیگری از این کتاب شروطی برای مشایخ قید کرده است که بدون این شروط کسی در این مقام واقع نمیشود. این شروط که 21 مورد آن قید شده با مقولهی ادب و آدابی هم که در این راستا وجود دارد هماهنگ گشته است و این ادب و آداب نیز تا 23 شماره درج شده است که هر شمارهای توضیحی مختصر نیز در ذیل آن دارد که برای خواننده میتواند مهم و ملاکی برای تشخیص افراد باشد. | ||
در انتهای بخش پیران و بابایان تبریز به چند بابا اشاره شده که در رأس آنها [[بابا فرج وایقانی]] است که مزار او اینک در شهر وایقان در نزدیکی شبستر است. این فرد همان کسی است که با یک نظر شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدّین کبری]] را متحوّل و دگر گون کرده است و [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدّین کبری]] وی را در مقام پیر نظر خود معرّفی کرده است. در بارهی این عارف نامیدر این کتاب چندین صفحه توضیحاتی داده شده و قبل از آن نیز در کتاب [[نجم کبری(کاظم محمّدی)]] و نیز در کتاب [[نجمالدّین کبری پیر ولی تراش]] مطالب مهمی توسّط همین نویسنده نوشته شده است. | در انتهای بخش پیران و بابایان تبریز به چند بابا اشاره شده که در رأس آنها [[بابا فرج وایقانی]] است که مزار او اینک در شهر وایقان در نزدیکی شبستر است. این فرد همان کسی است که با یک نظر شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدّین کبری]] را متحوّل و دگر گون کرده است و [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدّین کبری]] وی را در مقام پیر نظر خود معرّفی کرده است. در بارهی این عارف نامیدر این کتاب چندین صفحه توضیحاتی داده شده و قبل از آن نیز در کتاب [[نجم کبری(کاظم محمّدی)]] و نیز در کتاب [[نجمالدّین کبری پیر ولی تراش]] مطالب مهمی توسّط همین نویسنده نوشته شده است. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
غیر از این نامها اسامیبسیار دیگری وجود دارد که در فهرست مطالب به آن اشاره شده و در بارهی هر یک توضیحاتی مختصر آمده که خواننده را با آنان تا اندازهای آشنا میکند. بخش دیگر مربوط به بحث فتوّت و جوانمردی است که گویا در آن زمان در بین عارفان آن دیار مطرح بوده و برخی از مشایخ نامبرده در این کتاب از جملهی اهل فتوّت محسوب میشدهاند و در واقع نوعی عرفان عملی که چندان به نظریات نمیپردازد و یا اعتقادی به نظریّات گفتاری و نوشتاری ندارد، زیرا عرفان را در عمل میبیند و عمل نیز گذشته از طاعت و عبادت برای خدا، خدمت به خلق است آنهم بدون ریا و بدون منّت. | غیر از این نامها اسامیبسیار دیگری وجود دارد که در فهرست مطالب به آن اشاره شده و در بارهی هر یک توضیحاتی مختصر آمده که خواننده را با آنان تا اندازهای آشنا میکند. بخش دیگر مربوط به بحث فتوّت و جوانمردی است که گویا در آن زمان در بین عارفان آن دیار مطرح بوده و برخی از مشایخ نامبرده در این کتاب از جملهی اهل فتوّت محسوب میشدهاند و در واقع نوعی عرفان عملی که چندان به نظریات نمیپردازد و یا اعتقادی به نظریّات گفتاری و نوشتاری ندارد، زیرا عرفان را در عمل میبیند و عمل نیز گذشته از طاعت و عبادت برای خدا، خدمت به خلق است آنهم بدون ریا و بدون منّت. | ||
نویسنده در معنای فتوّت و مروّت که جوانمردان بدان منسوبند گفته است: و معنای «مروّت» آن است که آدمی جامع فضایل اخلاقی و انسانی باشد. کارهای نیکو کند و بر مدار ادب و آداب سیر نماید. صاحب مروّت باید بر مدار نور و هدایت و بر وفق خواستهی دین و حکم خداوند حرکت کند و از هرچه که غیر از این است بیزاری و دوری بجوید. با این حساب باز هم آنچه که قابل توجّه خواهد بود همان ولایت است که در حقیقت به عنوان غایت و مقصد و به | نویسنده در معنای فتوّت و مروّت که جوانمردان بدان منسوبند گفته است: و معنای «مروّت» آن است که آدمی جامع فضایل اخلاقی و انسانی باشد. کارهای نیکو کند و بر مدار ادب و آداب سیر نماید. صاحب مروّت باید بر مدار نور و هدایت و بر وفق خواستهی دین و حکم خداوند حرکت کند و از هرچه که غیر از این است بیزاری و دوری بجوید. با این حساب باز هم آنچه که قابل توجّه خواهد بود همان ولایت است که در حقیقت به عنوان غایت و مقصد و به گفتهای به عنوان کمال فتوّت مطرح است و فتوّت به کمال نمیرسد مگر با پدیداریِ مروّت. و مروّت را بازگشت آدمی به اصالت فطریِ خود معنا کردهاند. و لذا هرگاه سالک بتواند به این اصالت خود رجعت نماید توانسته که به مروّت راه یابد. و این رجعت با مفهوم دینی و قرآنیِ عالم و «عهد الست» ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ دارد. این عهد بین انسان و خداوند بسته شده و لذا اوّلین و شاید مهمترین اصل فتوّت بازیافت این پیمان و عهد کهن و قدیمیاست که بسیاری آنرا به فراموشی سپردهاند. این همان است که خداوند فرمود: «'''الست بربّکم'''» و همهی بنی آدم با اشراف و باور و آگاهی به آن پاسخی مثبت دادند و یک جا گفتند: «بلی، شهدنا». اهل فتوّت به واسطهی اینکه برای خدا و با توجّه به رضایت و عنایت او در این راه گام میگذارند باید از قدرت و معرفتی بالا برخوردار باشند تا بتوانند بسیاری از خصال نیکو و اخلاق حسنه را در خود جمع نمایند. شهامت و شجاعت، دلیری و دلاوری، راستی و درستی، کرم و جود و بخشش، سعهی صدر و تحمّل زیاد، غیرت و شرف، حجب و حیاء، گذشت و نادیده گرفتن برخی امور از جمله خصال اهل فتوّت و جوانمردی است<ref>متن، صص 186-185</ref>. | ||
نویسنده در همین راستا بر این است که مکتب عرفانی تبریز بدون طرح و بررسی اهل فتوّت و اخیان نیمه میماند و در این باره باید به [[نجم الدّین زرکوب تبریزی|نجمالدّین زرکوب تبریزی]] نیز توجّه کرد که او نیز خود رسالهای در بارهی فتوّت دارد. وی فتوّت را سه گانه دانسته و بر این است که اهل فتوّت باید این هر سه را رعایت کنند و آن سه عبارتند از: فتوّت زبان، فتوّت دل، و فتوّت چشم. خواجگانی هم که در بخش آخر کتاب آمده به راستی افراد مهم و ارزشمندی هستند که متأسّفانه در متن آثار صوفیه کمرنگند و حال آنکه برخی از آنان به راستی از مردان بزرگ دانایی و عمل بودند. | نویسنده در همین راستا بر این است که مکتب عرفانی تبریز بدون طرح و بررسی اهل فتوّت و اخیان نیمه میماند و در این باره باید به [[نجم الدّین زرکوب تبریزی|نجمالدّین زرکوب تبریزی]] نیز توجّه کرد که او نیز خود رسالهای در بارهی فتوّت دارد. وی فتوّت را سه گانه دانسته و بر این است که اهل فتوّت باید این هر سه را رعایت کنند و آن سه عبارتند از: فتوّت زبان، فتوّت دل، و فتوّت چشم. خواجگانی هم که در بخش آخر کتاب آمده به راستی افراد مهم و ارزشمندی هستند که متأسّفانه در متن آثار صوفیه کمرنگند و حال آنکه برخی از آنان به راستی از مردان بزرگ دانایی و عمل بودند. |