۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ن های ' به 'نهای ') |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
مائو تسه دون، رهبر کمونیستهای چین، کسی بود که در روز اول اکتبر 1949، موجودیت دولت کمونیستی را در چین اعلام کرد. مائو، مارکسیسم را در جوانی خوانده و پذیرفته بود. اما او آن کسی نبود که آموزههای مارکسیسم لنینیسم را وحی منزل بپندارد و کورکورانه از آن تبعیت کند؛ که اگر چنین می پنداشت ومی کرد، پیروزی «سوسیالیسم» در جامعهی «نیمه فئودالی نیمه مستعمره» چین امکان پذیر نبود. لنین، اصول مارکسیسم را چنان پرداخت که بشود با آن در جامعهای غیرصنعتی چون روسیه اوایل قرن بیستم انقلاب سوسیالیستی به راه انداخت؛ و از همین جا لنینیسم دنبالهی مارکسیسم شد. مائو نیز اصول مارکسیسم لنینیسم را با چیزی که خود آن را «پراتیک انقلاب چین» می خواند در آمیخت و از آن مائوئیسم زاده شد. حالا ایدئولوژی مارکسیسم، دنباله ای دیگر یافته بود و آن اندیشهی مائو تسه دون بود. اولین تعلیم مائو به پیروانش این بود که «نباید گذشتهی تاریخی خود را انکار کنیم...مارکسیسم باید با شرایط ملموس چین تطبیق یابد تا در تمامی جلوه هایش ویژگیهای چین را بازتابد. باید بر قالبهای آن سوی دریاها نقطهی پایانی نهاد». مائو، بی آنکه به قالب ها و فرمول های از پیش ساختهی مارکسیستی متکی باشد، به سنتهای چینی متکی بود. در چین «کارگر» نبود اما «دهقان» فراوان بود. مائو با یارگیری از میان «دهقانان»، نیروی مسلحی از سربازان با انگیزه برای کمونیستهای چین فراهم آورد. این همان «ارتش آزادی بخش خلق» بود که با استراتژی «محاصهر شهرها از طریق روستاها» سنگر به سنگر و روستا به روستا و شهر به شهر در برابر ارتش دولتی چین ایستادگی کرد و با «راه پیمایی بزرگ» حماسه آفرید و سرانجام پیروزی نهایی را از آن کمونیست ها کرد. پیدا بود رهبری با این اعتماد به نفس و استقلال فکر، که خود را با لنین هم طراز می دید و بر یک سوم جمعیت جهان حکم می راند و حزبی متشکل و منسجم، و ارتشی متحد و آبدیده در کوران دو دهه مبارزه مسلحانه داخلی را در پشت سر داشت و در رسیدن به قدرت نیز وام دار «برادر بزرگ تر» نبود، پیروی و اطاعت از هیچ قدرتی را بر نمی تابید. | مائو تسه دون، رهبر کمونیستهای چین، کسی بود که در روز اول اکتبر 1949، موجودیت دولت کمونیستی را در چین اعلام کرد. مائو، مارکسیسم را در جوانی خوانده و پذیرفته بود. اما او آن کسی نبود که آموزههای مارکسیسم لنینیسم را وحی منزل بپندارد و کورکورانه از آن تبعیت کند؛ که اگر چنین می پنداشت ومی کرد، پیروزی «سوسیالیسم» در جامعهی «نیمه فئودالی نیمه مستعمره» چین امکان پذیر نبود. لنین، اصول مارکسیسم را چنان پرداخت که بشود با آن در جامعهای غیرصنعتی چون روسیه اوایل قرن بیستم انقلاب سوسیالیستی به راه انداخت؛ و از همین جا لنینیسم دنبالهی مارکسیسم شد. مائو نیز اصول مارکسیسم لنینیسم را با چیزی که خود آن را «پراتیک انقلاب چین» می خواند در آمیخت و از آن مائوئیسم زاده شد. حالا ایدئولوژی مارکسیسم، دنباله ای دیگر یافته بود و آن اندیشهی مائو تسه دون بود. اولین تعلیم مائو به پیروانش این بود که «نباید گذشتهی تاریخی خود را انکار کنیم...مارکسیسم باید با شرایط ملموس چین تطبیق یابد تا در تمامی جلوه هایش ویژگیهای چین را بازتابد. باید بر قالبهای آن سوی دریاها نقطهی پایانی نهاد». مائو، بی آنکه به قالب ها و فرمول های از پیش ساختهی مارکسیستی متکی باشد، به سنتهای چینی متکی بود. در چین «کارگر» نبود اما «دهقان» فراوان بود. مائو با یارگیری از میان «دهقانان»، نیروی مسلحی از سربازان با انگیزه برای کمونیستهای چین فراهم آورد. این همان «ارتش آزادی بخش خلق» بود که با استراتژی «محاصهر شهرها از طریق روستاها» سنگر به سنگر و روستا به روستا و شهر به شهر در برابر ارتش دولتی چین ایستادگی کرد و با «راه پیمایی بزرگ» حماسه آفرید و سرانجام پیروزی نهایی را از آن کمونیست ها کرد. پیدا بود رهبری با این اعتماد به نفس و استقلال فکر، که خود را با لنین هم طراز می دید و بر یک سوم جمعیت جهان حکم می راند و حزبی متشکل و منسجم، و ارتشی متحد و آبدیده در کوران دو دهه مبارزه مسلحانه داخلی را در پشت سر داشت و در رسیدن به قدرت نیز وام دار «برادر بزرگ تر» نبود، پیروی و اطاعت از هیچ قدرتی را بر نمی تابید. | ||
در آن دوران جنگ سرد میان شرق و غرب، اتحاد دو غول کمونیستی چین (اژدها) و شوروی (خرس ) موجب اطمینان خاطر هردو بود. اما با این حال همواره اژدها مترصد فرصت بود تا در برابر خرس عرض اندام کند. مرگ استالین و تحولات بعدی شوروی فرصتی را که مائو می خواست پدید آورد. همهی اینها بهانه ای بود برای مائو تا اعلام کند که رهبران تازهی کرملین «تجدید نظر طلب» شدهاند. با این اوضاع روابط اژدها و خرس به سرعت رو به سردی گذاشت تا در اوایل دهه شصت قرن میلادی گذشته، به کلی از هم گسیخت و جنگی سرد، این بار بین دو قدرت کمونیست، در گرفت. از نظر «صدرمائو»، آمریکا «امپریالیست» بود و البته «ببر کاغذی» ای هم بیش نبود. اما شوروی، «سوسیال امپریالیست»، و خطرش برای «جهان سوم» به مراتب بیش از آمریکا بود. یکی از هنرهای «صدر مائو»، همین آفریدن «گفتمان» های نو به نو بود. با آغاز دهه شصت، جمهوری خلق چین، محروم از کمک های فنی و اقتصادی شوروی و منزوی در بیرون مرزهای خود و بدون داشتن حتی کرسی نمایندگی در سازمان ملل، با اتکاء صرف به تواناییهای خود، توانست راه خود را به سوی آینده بگشاید. در 1964، این کشور «جهان سومی» درافتاده با هردو ابر قدرت جهان آن روز و محروم از هر کمک فنی و اقتصادی خارجی، نخستین بمب اتمی خود را هم منفجر کرد و به باشگاه کشورهای هسته ای پیوست. «چین کمونیست» حضور پایدار و قدرتمند خود را در پیش چشم همهی جهانیان به نمایش گذاشته بود. اینک، چین با «مارکسیسم، لنینیسم، اندیشهی مائو تسه دون» با | در آن دوران جنگ سرد میان شرق و غرب، اتحاد دو غول کمونیستی چین (اژدها) و شوروی (خرس ) موجب اطمینان خاطر هردو بود. اما با این حال همواره اژدها مترصد فرصت بود تا در برابر خرس عرض اندام کند. مرگ استالین و تحولات بعدی شوروی فرصتی را که مائو می خواست پدید آورد. همهی اینها بهانه ای بود برای مائو تا اعلام کند که رهبران تازهی کرملین «تجدید نظر طلب» شدهاند. با این اوضاع روابط اژدها و خرس به سرعت رو به سردی گذاشت تا در اوایل دهه شصت قرن میلادی گذشته، به کلی از هم گسیخت و جنگی سرد، این بار بین دو قدرت کمونیست، در گرفت. از نظر «صدرمائو»، آمریکا «امپریالیست» بود و البته «ببر کاغذی» ای هم بیش نبود. اما شوروی، «سوسیال امپریالیست»، و خطرش برای «جهان سوم» به مراتب بیش از آمریکا بود. یکی از هنرهای «صدر مائو»، همین آفریدن «گفتمان» های نو به نو بود. با آغاز دهه شصت، جمهوری خلق چین، محروم از کمک های فنی و اقتصادی شوروی و منزوی در بیرون مرزهای خود و بدون داشتن حتی کرسی نمایندگی در سازمان ملل، با اتکاء صرف به تواناییهای خود، توانست راه خود را به سوی آینده بگشاید. در 1964، این کشور «جهان سومی» درافتاده با هردو ابر قدرت جهان آن روز و محروم از هر کمک فنی و اقتصادی خارجی، نخستین بمب اتمی خود را هم منفجر کرد و به باشگاه کشورهای هسته ای پیوست. «چین کمونیست» حضور پایدار و قدرتمند خود را در پیش چشم همهی جهانیان به نمایش گذاشته بود. اینک، چین با «مارکسیسم، لنینیسم، اندیشهی مائو تسه دون» با گفتمانهای جذاب مائو و با موفقیت در اداره کشوری که بیش از یک سوم جمعیت جهان را داشت و با کامیابی در پیمودن راهی مستقل، نگاه روشنفکران چپ و راست، و حتی نظریه پردازان مارکسیست اروپایی را متوجه خود کرده بود. | ||
اولین تأثیر آشکار و بارز کمونیسم چینی در میان ایرانیان، در خارج از کشور، و در میان دانشجویان ایرانی ناراضی از عملکرد حزب توده بود. آن روزها چپ گرایی، گفتمان مسلط محیط ها و محافل روشنفکری ایران بود. حزب توده، به مثابه نمایندهی ایدئولوژی و گفتمان چپ، چه در داخل و چه در خارج، هم محل توجه و علاقهی جوانان چپ گرای ایران بود؛ و هم مورد انتقاد و احیانا نفرت آنان. سابقه طرفداری و همکاری روشنفکران و نویسندگان و شاعران و مترجمان صاحب نام با حزب توده در دهه بیست، و اعدام و زندان و تبعید عدهای از اعضای حزب پس از کودتای 28 مرداد، و وجود چهره هایی در میان اعدامیان، که جاذبههای حزب توده بود؛ و کارشکنی های حزب توده در نهضت ملی نفت، رفتار خفت بار عدهای از اعضای بلندپایهی حزب پس از دستگیری، و انبوه توبه نامه ها، و از همه بالاتر فرار رهبران به دام ارباب به جای ماندن و مبارزه کردن، واماندگی و بی عملی حزب، و حلقه به گوشی و اطاعت محض رهبران قدیمی حزب از شوروی نیز دافعههای حزب توده بود. | اولین تأثیر آشکار و بارز کمونیسم چینی در میان ایرانیان، در خارج از کشور، و در میان دانشجویان ایرانی ناراضی از عملکرد حزب توده بود. آن روزها چپ گرایی، گفتمان مسلط محیط ها و محافل روشنفکری ایران بود. حزب توده، به مثابه نمایندهی ایدئولوژی و گفتمان چپ، چه در داخل و چه در خارج، هم محل توجه و علاقهی جوانان چپ گرای ایران بود؛ و هم مورد انتقاد و احیانا نفرت آنان. سابقه طرفداری و همکاری روشنفکران و نویسندگان و شاعران و مترجمان صاحب نام با حزب توده در دهه بیست، و اعدام و زندان و تبعید عدهای از اعضای حزب پس از کودتای 28 مرداد، و وجود چهره هایی در میان اعدامیان، که جاذبههای حزب توده بود؛ و کارشکنی های حزب توده در نهضت ملی نفت، رفتار خفت بار عدهای از اعضای بلندپایهی حزب پس از دستگیری، و انبوه توبه نامه ها، و از همه بالاتر فرار رهبران به دام ارباب به جای ماندن و مبارزه کردن، واماندگی و بی عملی حزب، و حلقه به گوشی و اطاعت محض رهبران قدیمی حزب از شوروی نیز دافعههای حزب توده بود. |