۱۰۶٬۴۱۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'زندگینامه' به 'زندگینامه') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کردهاند') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که بهعنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره میشود: | در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که بهعنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره میشود: | ||
# نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رسالهاى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آنوقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مىدانیم «براون» هم سعى | # نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رسالهاى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آنوقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مىدانیم «براون» هم سعى کردهاندیشههاى باب را از آراى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] منشعب بداند. این معنا خالى از جنبههاى سیاسى نیست، وى در نظر داشته است که به خرافات این مسلک سیاسى، جنبه عقلانى یا اقلاً شبیه عقلانى بدهد. اقبال گمان کرده است که جماعت بابیه صاحب مکتبى در فلسفه مىباشند، درحالیکه هر کس کوچکترین اطلاعى از تاریخ علم داشته باشد، این معنا را تصدیق خواهد کرد که بابیه اصولاً داراى مکتب علمى نیستند. عقاید آنها خرافاتی است که سیاستهاى شوم و پلید خارجى براى برهم زدن وحدت مسلمین، آن را ترویج کردهاند و هنوز هم از آن طرفدارى مىکنند<ref>ر.ک: همان، ص17-16</ref>. | ||
# ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را بهصورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهلفن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بىجا و طرفدارى یکجانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالبتوجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگترین فیلسوف و یکهتاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است<ref>متن کتاب، ص26- 29</ref>. | # ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را بهصورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهلفن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بىجا و طرفدارى یکجانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالبتوجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگترین فیلسوف و یکهتاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است<ref>متن کتاب، ص26- 29</ref>. | ||
# بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مىباشند. ماهیت بهمنزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مىشود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مىشود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف بهشدت و ضعف و کمال و نقص باشد بهنحویکه نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین بهواسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شدهاند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه بهصورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى میباشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهلفن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص انسان نیستند.... خلاصه کلام آنکه هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است<ref>همان، ص109- 115</ref>. | # بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مىباشند. ماهیت بهمنزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مىشود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مىشود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف بهشدت و ضعف و کمال و نقص باشد بهنحویکه نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین بهواسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شدهاند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه بهصورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى میباشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهلفن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص انسان نیستند.... خلاصه کلام آنکه هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است<ref>همان، ص109- 115</ref>. |