۱۰۶٬۴۵۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
آگاهی دربارۀ جزئیات زندگانی او منحصر است به آنچه مریدان او و پیروان این طریقه در شرح احوالش نوشتهاند و در کتابهای تاریخ آن زمان، جز چند اشارۀ کوتاه در توزک جهانگیری، چیز دیگری دربارۀ او دیده نمیشود. | آگاهی دربارۀ جزئیات زندگانی او منحصر است به آنچه مریدان او و پیروان این طریقه در شرح احوالش نوشتهاند و در کتابهای تاریخ آن زمان، جز چند اشارۀ کوتاه در توزک جهانگیری، چیز دیگری دربارۀ او دیده نمیشود. | ||
نوشتههای مریدان معاصر او، چون زیدةالمقامات محمدهاشم بدخشانی کشمی و حضرات القدس بدرالدین ابراهیم سرهندی و نیز کتاب متأخرتر روضةالقیومیۀ محمد احسان مجددی، همگی شامل سخنان ستایشآمیز فراوانی در بیان کرامات و غیبگوییها و کارهای بزرگ اوست که طبعاً با غلو و اغراق بسیار و توهمات بیاساس همراه است و به هیچ روی به صحت تاریخی آنها اعتماد نمیتوان کرد. آنچه در دورههای بعد در شرح احوال او نوشتهاند، نیز براساس همینگونه تألیفات بوده است، ولی با اینهمه، از لابهلای این نوشتهها میتوان طرح کلی و خطوط اصلی زندگانی و سرگذشت او را بازشناخت. | نوشتههای مریدان معاصر او، چون زیدةالمقامات محمدهاشم بدخشانی کشمی و حضرات القدس بدرالدین ابراهیم سرهندی و نیز کتاب متأخرتر روضةالقیومیۀ محمد احسان مجددی، همگی شامل سخنان ستایشآمیز فراوانی در بیان کرامات و غیبگوییها و کارهای بزرگ اوست که طبعاً با غلو و اغراق بسیار و توهمات بیاساس همراه است و به هیچ روی به صحت تاریخی آنها اعتماد نمیتوان کرد. آنچه در دورههای بعد در شرح احوال او نوشتهاند، نیز براساس همینگونه تألیفات بوده است، ولی با اینهمه، از لابهلای این نوشتهها میتوان طرح کلی و خطوط اصلی زندگانی و سرگذشت او را بازشناخت. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۵: | ||
==تحصیلات، اساتید، تدریس، تصنیف== | ==تحصیلات، اساتید، تدریس، تصنیف== | ||
تحصیلات مقدماتی را در همان شهر، نزد پدرش که مردی فاضل و عارف مشرب و از مشایخ طریقۀ صابریۀ چشتیه بود، فرا گرفت و گفتهاند که در خردسالی حافظ قرآن شد. در آغاز دوران جوانی برای تکمیل تحصیلات به سیالکوت رفت و در آنجا علوم معقول را از مولانا کمالالدین | تحصیلات مقدماتی را در همان شهر، نزد پدرش که مردی فاضل و عارف مشرب و از مشایخ طریقۀ صابریۀ چشتیه بود، فرا گرفت و گفتهاند که در خردسالی حافظ قرآن شد. در آغاز دوران جوانی برای تکمیل تحصیلات به سیالکوت رفت و در آنجا علوم معقول را از مولانا [[کمالالدین کشمیری]]، و حدیث و فقه را از شیخ یعقوب کشمیری فرا گرفت و از قاضی بهلول بدخشی، شاگرد شیخ عبدالرحمان بن فهد، اجازۀ روایت گرفت و به اشاره و تصویب او به تدریس صحاح سته و کتابهای تفسیر مشغول شد و در ضمن تدریس علوم، برخی رسالات نیز به زبان فارسی و عربی تصنیف کرد. | ||
دربارۀ سیاست دینی اکبرشاه و «دین الهی» او بسیار سخن گفتهاند. انگیزۀ بدعتگذاری و دینسازی او هرچه بوده باشد ــ خواه غرور و خیالپردازیهای جاهلانه، خواه احساس نیاز به ایجاد تفاهم مشترک و وحدت و توافق میان کیشها و گروههای مختلف و رفع تفرقهها و خصومتها در قلمرو حکومت خود ــ به هر حال اغلب اقدامات او در این راستا با اصول شریعت اسلام مغایر به نظر میرسید و موجب اعتراض و آزردگی فقها و متشرعان شده بود. | دربارۀ سیاست دینی اکبرشاه و «دین الهی» او بسیار سخن گفتهاند. انگیزۀ بدعتگذاری و دینسازی او هرچه بوده باشد ــ خواه غرور و خیالپردازیهای جاهلانه، خواه احساس نیاز به ایجاد تفاهم مشترک و وحدت و توافق میان کیشها و گروههای مختلف و رفع تفرقهها و خصومتها در قلمرو حکومت خود ــ به هر حال اغلب اقدامات او در این راستا با اصول شریعت اسلام مغایر به نظر میرسید و موجب اعتراض و آزردگی فقها و متشرعان شده بود. | ||
در این احوال، محیط پرجنبوجوش و پر گفتوگوی اگره و گرمی بازار مباحثات دینی و علمی، شیخ احمد جوان را به سوی خود جلب کرد. اینکه فریدمان گفته است که وی به سبب فضل و دانشش به دربار اکبرشاه دعوت شد و در مدت نامعلوم اقامت خود در آنجا، ابوالفضل را در کارهای ادبی او یاری میکرد، درست به نظر نمیرسد. شیخ احمد در اگره، با آنکه جوانی کم سن و سال بود، ظاهراً به معرفی استادش شیخ یعقوب کشمیری به مجالسی که در خانۀ ابوالفضل و فیضی تشکیل میشد، راه یافت. فیضی در آن اوقات به نوشتن تفسیر سواطع الالهام به زبان عربی | در این احوال، محیط پرجنبوجوش و پر گفتوگوی اگره و گرمی بازار مباحثات دینی و علمی، شیخ احمد جوان را به سوی خود جلب کرد. اینکه فریدمان گفته است که وی به سبب فضل و دانشش به دربار اکبرشاه دعوت شد و در مدت نامعلوم اقامت خود در آنجا، ابوالفضل را در کارهای ادبی او یاری میکرد، درست به نظر نمیرسد. شیخ احمد در اگره، با آنکه جوانی کم سن و سال بود، ظاهراً به معرفی استادش شیخ یعقوب کشمیری به مجالسی که در خانۀ ابوالفضل و فیضی تشکیل میشد، راه یافت. فیضی در آن اوقات به نوشتن تفسیر سواطع الالهام به زبان عربی - که از آغاز تا انجام آن همۀ کلمات به حروف بینقطه است - مشغول بود. | ||
شیخ احمد در این ایام دو رساله تصنیف کرد: یکی به نام اثبات النبوة، به زبان عربی و شدیداً متأثر از المنقذ من الضلال غزالی که در آن به تلویح و تصریح، عقاید و اعمال اکبرشاه و ابوالفضل را مورد انتقاد قرار داد و به اثبات معنی بعثت و نبوت و خاتمیت و بیان حقیقت معجزات انبیا و مذمت آراء فلاسفه پرداخت. دیگری نوشتهای است به زبان فارسی با عنوان «رساله در رد روافض» که درحقیقت پاسخ به نامهای است که مولانا محمد بن فخرالدین رستمداری معروف به مشکِّک، از علمای مشهد مقدس در جواب به فتوای علمای ماوراءالنهر نوشته بود. | شیخ احمد در این ایام دو رساله تصنیف کرد: یکی به نام اثبات النبوة، به زبان عربی و شدیداً متأثر از المنقذ من الضلال غزالی که در آن به تلویح و تصریح، عقاید و اعمال اکبرشاه و ابوالفضل را مورد انتقاد قرار داد و به اثبات معنی بعثت و نبوت و خاتمیت و بیان حقیقت معجزات انبیا و مذمت آراء فلاسفه پرداخت. دیگری نوشتهای است به زبان فارسی با عنوان «رساله در رد روافض» که درحقیقت پاسخ به نامهای است که مولانا محمد بن فخرالدین رستمداری معروف به مشکِّک، از علمای مشهد مقدس در جواب به فتوای علمای ماوراءالنهر نوشته بود. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۶: | ||
باری، اینگونه ادعاهای شیخ احمد، و اعتراضاتی که قبلاً به کارهای اکبرشاه و درباریان او کرده بود و بعداً به رفتار جهانگیر و تساهل و تسامح او نسبت به اعمال و احوال هندوان میکرد، طبعاً با خلق و روش جهانگیر که در ۱۰۱۴ق/ ۱۶۰۵م به جای اکبرشاه، به سلطنت نشسته بود، سازگاری نداشت. شیخ احمد در هنگام جلوس جهانگیر و آغاز کار او از اینکه شاه به احوال مسلمانان و حفظ حدود شریعت توجه خواهد داشت، اظهار خشنودی و امیدواری کرده بود، ولی پس از چندی با او از در ناسازگاری درآمد و از سهلگیریهای او بر هندوان و آزاد گذاردن آنان در اعمال دینی و رفتار اجتماعی خود انتقاد میکرد و حتی رسم سجده و زمین بوسی را که در آن روزگار در دربار جاری بود، به شدت مردود و ناصواب میشمرد. | باری، اینگونه ادعاهای شیخ احمد، و اعتراضاتی که قبلاً به کارهای اکبرشاه و درباریان او کرده بود و بعداً به رفتار جهانگیر و تساهل و تسامح او نسبت به اعمال و احوال هندوان میکرد، طبعاً با خلق و روش جهانگیر که در ۱۰۱۴ق/ ۱۶۰۵م به جای اکبرشاه، به سلطنت نشسته بود، سازگاری نداشت. شیخ احمد در هنگام جلوس جهانگیر و آغاز کار او از اینکه شاه به احوال مسلمانان و حفظ حدود شریعت توجه خواهد داشت، اظهار خشنودی و امیدواری کرده بود، ولی پس از چندی با او از در ناسازگاری درآمد و از سهلگیریهای او بر هندوان و آزاد گذاردن آنان در اعمال دینی و رفتار اجتماعی خود انتقاد میکرد و حتی رسم سجده و زمین بوسی را که در آن روزگار در دربار جاری بود، به شدت مردود و ناصواب میشمرد. | ||
علاوه بر اینها، نزدیکان جهانگیر غالباً از ایرانیان شیعی مذهب بودند و شیخ نه تنها در «رساله در رد روافض»، بلکه در بسیاری از مکتوبات خود احساسات ضد شیعی خویش را ابراز کرده بود. وی در یکی از نامههایی که به خواجه باقی بالله نوشته است، شرحی دربارۀ عروج روحانی خود آورده، و از عبور در مقامات ۳ خلیفۀ اول و رسیدن به مقام محبوبیت که از مقام خلیفۀ اول بالاتر و از مقام خاتمیت فروتر است، سخن گفته است، موجب شدند که شیخ به دربار شاهی احضار شود. | علاوه بر اینها، نزدیکان جهانگیر غالباً از ایرانیان شیعی مذهب بودند و شیخ نه تنها در «رساله در رد روافض»، بلکه در بسیاری از مکتوبات خود احساسات ضد شیعی خویش را ابراز کرده بود. وی در یکی از نامههایی که به خواجه باقی بالله نوشته است، شرحی دربارۀ عروج روحانی خود آورده، و از عبور در مقامات ۳ خلیفۀ اول و رسیدن به مقام محبوبیت که از مقام خلیفۀ اول بالاتر و از مقام خاتمیت فروتر است، سخن گفته است، موجب شدند که شیخ به دربار شاهی احضار شود. | ||
جهانگیر فرمان داد تا شیخ را در قلعۀ گوالیار محبوس ساختند. | جهانگیر فرمان داد تا شیخ را در قلعۀ گوالیار محبوس ساختند. | ||
مدت حبس شیخ احمد در حدود یک سال بود. | مدت حبس شیخ احمد در حدود یک سال بود. | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۵۳: | ||
=شیخ احمد و آراء محییالدین ابنعربی= | |||
در روزگار او جریان غالب و حاکم بر افکار و انظار اهل عرفان آراء [[ابن عربی، محمد بن علی|محییالدین ابن عربی]] و نظریۀ وحدت وجود او بود. | |||
شیخ احمد خود در جوانی از این مکتب پیروی میکرد و ظاهراً رسالهای نیز در این باب نوشته بود، ولی در دورههای بعد، از دو جهت خود را ناچار دید که با برخی از آراء [[ابن عربی، محمد بن علی|شیخ اکبر]] به مخالفت برخیزد. | |||
نخست آنکه عقاید عرفانی [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] کلاً با نوعی تسامح نسبت به تفاوتها و دگرگونیهای ادیان دیگر همراه بود و پیروان این مکتب، همۀ ادیان را جلوهگاه یک حقیقت و راههای جداگانۀ وصول به یک مقصد میشمردند، و این کیفیتی بود که در همان زمان در نهضت فکری و دینی «بهکتی» هندوان ــ که اساس آن حبّ الهی و عبادت عاشقانه بود ــ نیز مشاهده میشد و از مبادی اصلی آن بهشمار میرفت. | |||
با رواج و نیرو گرفتن این نهضت در میان فرقههای مختلف هندویی و نفوذ و گسترش بسیاری از اصول و عناصر آن در میان طبقۀ عارف مسلک و مسالمت طلب مسلمان، بیم آن میرفت که در حدود مرزهای اعتقادی مسلمانان خلل پدید آید و تقیّد به احکام شرعی متزلزل شود. | با رواج و نیرو گرفتن این نهضت در میان فرقههای مختلف هندویی و نفوذ و گسترش بسیاری از اصول و عناصر آن در میان طبقۀ عارف مسلک و مسالمت طلب مسلمان، بیم آن میرفت که در حدود مرزهای اعتقادی مسلمانان خلل پدید آید و تقیّد به احکام شرعی متزلزل شود. | ||
از پیش از دوران اکبرشاه در میان مسلمانان و هندوان فراوان بودند کسانی که در عین اعتقاد به وحدت ذات الٰهی، به وحدت ادیان نیز قائل بودند، چنانکه نه «کافر» و نه «مسلمان»، بلکه «موحد» شناخته میشدند. | از پیش از دوران اکبرشاه در میان مسلمانان و هندوان فراوان بودند کسانی که در عین اعتقاد به وحدت ذات الٰهی، به وحدت ادیان نیز قائل بودند، چنانکه نه «کافر» و نه «مسلمان»، بلکه «موحد» شناخته میشدند. | ||
عبدالحق محدث دهلوی از قول عمّ خود نقل کرده است که روزی وی از پدر خود، شیخ سعدالله، دربارۀ کبیر (عارف معروف هندی و از چهرههای برجستۀ نهضت بهکتی) سؤال کرد که آیا وی کافر بود یا مسلمان؟ شیخ سعدالله گفت «موحد» بود. یعنی نه کافر بود نه مسلمان. | عبدالحق محدث دهلوی از قول عمّ خود نقل کرده است که روزی وی از پدر خود، شیخ سعدالله، دربارۀ کبیر (عارف معروف هندی و از چهرههای برجستۀ نهضت بهکتی) سؤال کرد که آیا وی کافر بود یا مسلمان؟ شیخ سعدالله گفت «موحد» بود. یعنی نه کافر بود نه مسلمان. | ||
ولی شیخ احمد به شدت با اینگونه نگرش مخالف بود و در یکی از نامههای خود صریحاً کسانی را که چون کبیر و پیروان و همفکران او «رام» و «رحمان» را یکی میدانستند، به فساد رأی محکوم کرده، تخیلات و توهمات فاسدۀ آنان را دلیل بر سخافت عقلشان میشمارد. | ولی شیخ احمد به شدت با اینگونه نگرش مخالف بود و در یکی از نامههای خود صریحاً کسانی را که چون کبیر و پیروان و همفکران او «رام» و «رحمان» را یکی میدانستند، به فساد رأی محکوم کرده، تخیلات و توهمات فاسدۀ آنان را دلیل بر سخافت عقلشان میشمارد. | ||
شیخ احمد برای پیشگیری از رشد و توسعۀ اینگونه تمایلات، تحکیم مبانی شریعت و حفظ حدود و احکام آن را ضروری میشمرد. | شیخ احمد برای پیشگیری از رشد و توسعۀ اینگونه تمایلات، تحکیم مبانی شریعت و حفظ حدود و احکام آن را ضروری میشمرد. | ||
از جهت دیگر، گسترش نظریۀ توحید وجودی ابن عربی نیز، خصوصاً از لحاظ شباهت بسیار نزدیک آن با توحید مطلق مکتب ودانتۀ هندویی ممکن بود که نه تنها به تقریب، بلکه به ترکیب آراء این دو مکتب بینجامد و عرفان اسلامی را دگرگون نماید. این احتمال ظاهراً از نظر شیخ احمد دور نمانده، و موجب دغدغۀ خاطر او شده بود. | از جهت دیگر، گسترش نظریۀ توحید وجودی ابن عربی نیز، خصوصاً از لحاظ شباهت بسیار نزدیک آن با توحید مطلق مکتب ودانتۀ هندویی ممکن بود که نه تنها به تقریب، بلکه به ترکیب آراء این دو مکتب بینجامد و عرفان اسلامی را دگرگون نماید. این احتمال ظاهراً از نظر شیخ احمد دور نمانده، و موجب دغدغۀ خاطر او شده بود. | ||
علاوه بر این، در نظریات عرفانی ابنعربی، عناصری بود که میتوانست در سالکان نوکار و بسیاری از عارف مسلکان کممایه به سست اعتقادی و بیاعتنایی به احکام و تکالیف شرعی منجر و منتهی شود. | علاوه بر این، در نظریات عرفانی ابنعربی، عناصری بود که میتوانست در سالکان نوکار و بسیاری از عارف مسلکان کممایه به سست اعتقادی و بیاعتنایی به احکام و تکالیف شرعی منجر و منتهی شود. | ||
شیخ احمد با آنکه در بسیاری از مکتوبات خوی سعی در رد و انکار عقاید شیخ اکبر دارد، همواره از او با احترام تمام یاد میکند و او را از «اولیاء مقبولان» میداند و جز به ندرت تعریض یا اشارۀ طعنهآمیز به نام یا آراء و آثار او ندارد، چنانکه در یکی از مکتوبات خود میگوید: «ما را با نصّ کار است نه به فصّ. فتوحات مدنیه ما را از فتوحات مکیه مستغنی ساخته است»، و در جای دیگری با لحنی آرام شکوه میکند: «چه توان کرد؟ در این عرصه شیخ است، قدس سرّه که گاهی با وی جنگ است و گاهی صلح»، و باز در جای دیگر میگوید: «شیخ [محییالدین] چون در میان واجب و ممکن تمییز نمیکند ــ و خود میفرماید لعدم التمییز بینهما ــ اگر واجب را ممکن گوید و ممکن را واجب، باک ندارد، و اگر معذورش فرمایند کمال کرم و عفو است». شیخ احمد حتی گاهی سعی دارد که به نوعی گفتههای ابن عربی را توجیه و آنها را به غلبۀ سکر و «استیلاء حبّ محبوب» حمل نماید و یا «خطای کشفی» بنامد و بگوید که «خطای کشفی حکم خطای اجتهادی دارد که ملامت و عتاب از آن مرفوع است». | شیخ احمد با آنکه در بسیاری از مکتوبات خوی سعی در رد و انکار عقاید [[ابن عربی، محمد بن علی|شیخ اکبر]] دارد، همواره از او با احترام تمام یاد میکند و او را از «اولیاء مقبولان» میداند و جز به ندرت تعریض یا اشارۀ طعنهآمیز به نام یا آراء و آثار او ندارد، چنانکه در یکی از مکتوبات خود میگوید: «ما را با نصّ کار است نه به فصّ. فتوحات مدنیه ما را از فتوحات مکیه مستغنی ساخته است»، و در جای دیگری با لحنی آرام شکوه میکند: «چه توان کرد؟ در این عرصه شیخ است، قدس سرّه که گاهی با وی جنگ است و گاهی صلح»، و باز در جای دیگر میگوید: «شیخ [محییالدین] چون در میان واجب و ممکن تمییز نمیکند ــ و خود میفرماید لعدم التمییز بینهما ــ اگر واجب را ممکن گوید و ممکن را واجب، باک ندارد، و اگر معذورش فرمایند کمال کرم و عفو است». شیخ احمد حتی گاهی سعی دارد که به نوعی گفتههای ابن عربی را توجیه و آنها را به غلبۀ سکر و «استیلاء حبّ محبوب» حمل نماید و یا «خطای کشفی» بنامد و بگوید که «خطای کشفی حکم خطای اجتهادی دارد که ملامت و عتاب از آن مرفوع است». | ||
شیخ احمد نظریۀ توحید وجودی | شیخ احمد نظریۀ توحید وجودی [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] را به گونهای که در آن زمان در میان صوفیه مطرح بود، مردود و یکی دانستن حق و خلق را برخلاف عقل و شرع میدانست و در همۀ مکتوبات خود هرجا که مجالی مییافت به تعبیرات گوناگون به رد و انکار این نظریه میپرداخت، اما سخنانی که او خود در برابر این مسأله و دربارۀ نسبت واجب به ممکن یا قدیم به حادث عرضه میکرد، در سراسر مکتوبات او یکسان و یکدست نیست، چنانکه گاهی به دیدگاه توحید وجودی ابنعربی نزدیک میشود و گاهی به توحید الٰهی متشرعان، یا به قول خودش به اعتقاد اهل سنت و جماعت. | ||
وی در مسألۀ ولایت نیز از همان آغاز کار خود با | وی در مسألۀ ولایت نیز از همان آغاز کار خود با [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] و بسیاری از متصوفه که ولایت را اصل و نبوت را فرع آن میدانستند، مخالف بود | ||
وی از نخستین سالهایی که به طریقۀ نقشبندیه پیوسته بود، در بیان نظریات خود و نقد و رد آراء ابن عربی، مدار بحث را بر مقولات و تصورات رایج در مکتب شیخ اکبر قرار داده بود و از مراتب وجود و تنزلات و تعینات آن براساس طرح کلی هستیشناسی آن مکتب سخن میگفت. | وی از نخستین سالهایی که به طریقۀ نقشبندیه پیوسته بود، در بیان نظریات خود و نقد و رد آراء [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]]، مدار بحث را بر مقولات و تصورات رایج در مکتب شیخ اکبر قرار داده بود و از مراتب وجود و تنزلات و تعینات آن براساس طرح کلی هستیشناسی آن مکتب سخن میگفت. | ||
در مسألۀ خیر و شر نیز نظر شیخ احمد با دیدگاه اتباع | در مسألۀ خیر و شر نیز نظر شیخ احمد با دیدگاه اتباع [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] که هر دو را نسبی و اعتباری دانستهاند، تفاوت کلی دارد. | ||
اما اختلاف اصلی و اساسی شیخ احمد با پیروان ابن عربی بر سر مسألۀ وحدت وجود و عینیت حق و خلق است و چنانکه قبلاً اشاره شد، وی از هر فرصتی برای اعتراض به این نظر استفاده میکند. | اما اختلاف اصلی و اساسی شیخ احمد با پیروان [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] بر سر مسألۀ وحدت وجود و عینیت حق و خلق است و چنانکه قبلاً اشاره شد، وی از هر فرصتی برای اعتراض به این نظر استفاده میکند. | ||
شیخ احمد میخواست که تنازع میان تصوف و تشرع را برطرف کند و نظریات صوفیۀ وحدت وجودی را با اصول و مبانی اعتقادی اسلام سازگار سازد و از این روی خود را «صله» میخواند و میگفت «الحمد لله الذی جعلنی صلة بین البحرین و مصلحاً بین الفئتین»، و برای تأیید این ادعا، خود و شاگردانش به حدیثی که سیوطی در جمع الجوامع به این عبارت نقل کرده است: «یکون فی امتی رجل یقال له صلة یدخل الجنة بشفاعته...»، استناد و استشهاد میکرد. | شیخ احمد میخواست که تنازع میان تصوف و تشرع را برطرف کند و نظریات صوفیۀ وحدت وجودی را با اصول و مبانی اعتقادی اسلام سازگار سازد و از این روی خود را «صله» میخواند و میگفت «الحمد لله الذی جعلنی صلة بین البحرین و مصلحاً بین الفئتین»، و برای تأیید این ادعا، خود و شاگردانش به حدیثی که سیوطی در جمع الجوامع به این عبارت نقل کرده است: «یکون فی امتی رجل یقال له صلة یدخل الجنة بشفاعته...»، استناد و استشهاد میکرد. | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۸۷: | ||
اساس عرفان شیخ احمد، همچون دیگر مشایخ طریقۀ نقشبندیه، متابعت بیچون و چرای سنت و شریعت است. حقیقت عبارت است از حقیقت شریعت و طریقت یعنی طریق وصول به حقیقت شریعت. وی با سماع و احوال و لوازم آن مخالف بود و در مجالس سماع حاضر نمیشد و اساس سیر و سلوک را تربیت نفس و تزکیۀ اخلاق میدانست. | اساس عرفان شیخ احمد، همچون دیگر مشایخ طریقۀ نقشبندیه، متابعت بیچون و چرای سنت و شریعت است. حقیقت عبارت است از حقیقت شریعت و طریقت یعنی طریق وصول به حقیقت شریعت. وی با سماع و احوال و لوازم آن مخالف بود و در مجالس سماع حاضر نمیشد و اساس سیر و سلوک را تربیت نفس و تزکیۀ اخلاق میدانست. | ||
در سدههای بعد عقاید شیخ احمد دربارۀ تصوف و اهمیتی که به تحکیم مبانی شریعت و اصلاح جامعۀ دینی برحسب اصول اولیۀ آن میداد، در راه و روش مشایخ طریقۀ نقشبندیه و کسانی چون شاه ولیالله، شاه عبدالعزیز و شاه احمد بریلوی مؤثر افتاد. در دورههای اخیر و مقارن نهضت آزادی هند و ظهور افکار استقلالطلبی آنان، افکار سرهندی در میان مسلمانان اهمیت و جاذبۀ خاص یافت و کسانی چون سیداحمدخان و ابوالکلام آزاد در آراء خود از او متأثر بودند و محمد اقبال لاهوری کوششهای او را در اصلاح تصوف و سازگار ساختن آن را با شرایط زمان میستاید. | در سدههای بعد عقاید شیخ احمد دربارۀ تصوف و اهمیتی که به تحکیم مبانی شریعت و اصلاح جامعۀ دینی برحسب اصول اولیۀ آن میداد، در راه و روش مشایخ طریقۀ نقشبندیه و کسانی چون شاه ولیالله، شاه عبدالعزیز و شاه احمد بریلوی مؤثر افتاد. در دورههای اخیر و مقارن نهضت آزادی هند و ظهور افکار استقلالطلبی آنان، افکار سرهندی در میان مسلمانان اهمیت و جاذبۀ خاص یافت و کسانی چون سیداحمدخان و [[ابوالکلام آزاد]] در آراء خود از او متأثر بودند و [[اقبال لاهوری، محمد|محمد اقبال لاهوری]] کوششهای او را در اصلاح تصوف و سازگار ساختن آن را با شرایط زمان میستاید. | ||
خط ۱۸۴: | خط ۱۹۴: | ||
نوشتههای شیخ احمد پیش از آشنایی با خواجه محمد باقی بالله و پیوستن به طریقۀ نقشبندی (ح ۱۰۰۸ق) در باب موضوعات دینی و مسائل کلامی و اعتقادی بود و چنانکه اشاره شد، از یکسو میخواست که با بدعتهای رایج در زمان اکبرشاه و جهانگیر، و تساهل و تسامح در امور دینی مقابله کند و از سوی دیگر از رواج تشیع در هندوستان که پس از بازگشت همایون از ایران و روی آوردن گروههایی از دانشمندان، هنرمندان، پیشهوران و دولتمردان شیعی مذهب ایرانی به آن سرزمین در کلیۀ نهادهای فرهنگی و دولتی نفوذ کرده بود، پیشگیری کند. | نوشتههای شیخ احمد پیش از آشنایی با خواجه محمد باقی بالله و پیوستن به طریقۀ نقشبندی (ح ۱۰۰۸ق) در باب موضوعات دینی و مسائل کلامی و اعتقادی بود و چنانکه اشاره شد، از یکسو میخواست که با بدعتهای رایج در زمان اکبرشاه و جهانگیر، و تساهل و تسامح در امور دینی مقابله کند و از سوی دیگر از رواج تشیع در هندوستان که پس از بازگشت همایون از ایران و روی آوردن گروههایی از دانشمندان، هنرمندان، پیشهوران و دولتمردان شیعی مذهب ایرانی به آن سرزمین در کلیۀ نهادهای فرهنگی و دولتی نفوذ کرده بود، پیشگیری کند. | ||
1- رسالۀ اثبات النبوه، | 1-رسالۀ اثبات النبوه، | ||
2- رساله در رد روافض، | 2-رساله در رد روافض، | ||
3- رسالۀ تهلیلیه، | 3-رسالۀ تهلیلیه، | ||
نخستین اثر صوفیانۀ شیخ احمد رسالۀ تهلیلیه است که ظاهراً پیش از ملاقات او با خواجه باقی بالله در حدود سال ۱۰۰۸ق تألیف شده است. تهلیلیه رسالهای است کوچک که در آغاز آن دربارۀ کلمۀ طیبۀ «لا اله الاالله» و معانی اجزاء آن و آراء مفسران در این باب و سپس در وحدت ذات و وجود خداوند از نظر فلاسفه بحث شده، و در آخر از رسالت محمدیه و اخلاق، فضایل، اوصاف و معجزات نبی اکرم(ص) سخن رفته است. | نخستین اثر صوفیانۀ شیخ احمد رسالۀ تهلیلیه است که ظاهراً پیش از ملاقات او با خواجه باقی بالله در حدود سال ۱۰۰۸ق تألیف شده است. تهلیلیه رسالهای است کوچک که در آغاز آن دربارۀ کلمۀ طیبۀ «لا اله الاالله» و معانی اجزاء آن و آراء مفسران در این باب و سپس در وحدت ذات و وجود خداوند از نظر فلاسفه بحث شده، و در آخر از رسالت محمدیه و اخلاق، فضایل، اوصاف و معجزات نبی اکرم(ص) سخن رفته است. | ||
4- رسالۀ معارف لدنیه، | 4-رسالۀ معارف لدنیه، | ||
دومین رسالۀ عرفانی او ظاهراً رسالۀ معارف لدنیه است که در ۴۱ فصل کوتاه با عنوان «معرفت» تألیف شده، و در هر معرفت یکی از مسائل مهم عرفانی همچون ذات و اسما و صفات و مناسبتهای آنها با هم و اختلاف صوفیه و متکلمان در این باب، ولایت خاصۀ محمدیه، سالک مجذوب و مجذوب سالک، صورت ایمان و حقیقت ایمان، طریقت و حقیقت و شریعت، مراتب فنا و برخی مطالب دیگر از اینگونه مورد بحث قرار گرفته است. مؤلف در پایان این رساله از برخی عقاید رایج در میان گروهی از صوفیۀ متأخر که با مبادی شریعت مغایر و مخالف به نظر میرسیده، به شدت انتقاد کرده است. | دومین رسالۀ عرفانی او ظاهراً رسالۀ معارف لدنیه است که در ۴۱ فصل کوتاه با عنوان «معرفت» تألیف شده، و در هر معرفت یکی از مسائل مهم عرفانی همچون ذات و اسما و صفات و مناسبتهای آنها با هم و اختلاف صوفیه و متکلمان در این باب، ولایت خاصۀ محمدیه، سالک مجذوب و مجذوب سالک، صورت ایمان و حقیقت ایمان، طریقت و حقیقت و شریعت، مراتب فنا و برخی مطالب دیگر از اینگونه مورد بحث قرار گرفته است. مؤلف در پایان این رساله از برخی عقاید رایج در میان گروهی از صوفیۀ متأخر که با مبادی شریعت مغایر و مخالف به نظر میرسیده، به شدت انتقاد کرده است. | ||
5- مبدأ و معاد، | 5-مبدأ و معاد، | ||
نام رسالۀ دیگری است در ۵۴ فصل کوتاه که از لحاظ موضوع و مطالب، همانند رسالۀ معارف لدنیه است. | نام رسالۀ دیگری است در ۵۴ فصل کوتاه که از لحاظ موضوع و مطالب، همانند رسالۀ معارف لدنیه است. | ||
6- شرح رباعیات خواجه باقی بالله، | 6-شرح رباعیات خواجه باقی بالله، | ||
علاوه بر اینها چند رسالۀ دیگر نیز در تذکرهها با نامهای: | علاوه بر اینها چند رسالۀ دیگر نیز در تذکرهها با نامهای: | ||
7- تعلیقات العوارف، 8- آداب المریدین 9- مکاشفات عینیه در شمار آثار شیخ احمد سرهندی آوردهاند که چگونگی آنها به درستی معلوم نیست. | 7-تعلیقات العوارف، 8- آداب المریدین 9- مکاشفات عینیه در شمار آثار شیخ احمد سرهندی آوردهاند که چگونگی آنها به درستی معلوم نیست. | ||
مکتوبهای ۱۱۷ و ۱۱۸ و ۱۱۹ دفتر سوم شاید بخشی از رسالۀ تعلیقات العوارف باشد. شیخ احمد خود در مکتوبات یکی از نوشتههای خود را به نام رساله در تحقیق مراتب وحدت وجود ذکر میکند که ظاهراً در بیان تحول فکری او از آراء توحید وجودی ابنعربی و گرایش به نظریۀ توحید شهودی بوده است. | مکتوبهای ۱۱۷ و ۱۱۸ و ۱۱۹ دفتر سوم شاید بخشی از رسالۀ تعلیقات العوارف باشد. شیخ احمد خود در مکتوبات یکی از نوشتههای خود را به نام رساله در تحقیق مراتب وحدت وجود ذکر میکند که ظاهراً در بیان تحول فکری او از آراء توحید وجودی ابنعربی و گرایش به نظریۀ توحید شهودی بوده است. |