کراجکی، محمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
جز (جایگزینی متن - ' »' به '» ')
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
کلام درباره اینکه حوادث را ابتدا و سرآغازى است‌
کلام درباره اینکه حوادث را ابتدا و سرآغازى است‌


«. . . از امورى که دلالت دارد بر آنکه حوادث گذشته را ناچار سرآغازى بوده است اینست که در هروقتى از اوقات زمان خود که باشیم در حقیقت میان آخر زمان گذشته و اول زمان آینده هستیم، و به‌طور قطع آخر زمان گذشته را که یکى از دو طرف آن است مى‌دانیم، و در عین حال علم قطعى داریم که حوادثى که مثلا درصد سال بعد رخ مى‌دهد سبب آن خواهد شد که بر تعداد حوادث گذشته بیفزاید و بر شماره آن اضافه کند بنابراین معلوم مى‌شود که قبل از زیاد شدن، عدد حوادث گذشته کمتر بوده و پس از افزودن حوادث یک‌ساله بیشتر شده است و همین امر دلالت دارد که عدد گذشته داراى ن‌هایت و دو طرف آن محصور است، زیرا اگر ن‌هایت نداشت، عقول انسانى نمى‌توانست در آنها تصور کثرت کند، و با این بیان صحت گفتار ما ظاهر مى‌شود که تعداد حوادث گذشته تا صدسال بعد بیشتر از آن خواهد بود که امروزه هست.»   
«... از امورى که دلالت دارد بر آنکه حوادث گذشته را ناچار سرآغازى بوده است اینست که در هروقتى از اوقات زمان خود که باشیم در حقیقت میان آخر زمان گذشته و اول زمان آینده هستیم، و به‌طور قطع آخر زمان گذشته را که یکى از دو طرف آن است مى‌دانیم، و در عین حال علم قطعى داریم که حوادثى که مثلا درصد سال بعد رخ مى‌دهد سبب آن خواهد شد که بر تعداد حوادث گذشته بیفزاید و بر شماره آن اضافه کند بنابراین معلوم مى‌شود که قبل از زیاد شدن، عدد حوادث گذشته کمتر بوده و پس از افزودن حوادث یک‌ساله بیشتر شده است و همین امر دلالت دارد که عدد گذشته داراى ن‌هایت و دو طرف آن محصور است، زیرا اگر ن‌هایت نداشت، عقول انسانى نمى‌توانست در آنها تصور کثرت کند، و با این بیان صحت گفتار ما ظاهر مى‌شود که تعداد حوادث گذشته تا صدسال بعد بیشتر از آن خواهد بود که امروزه هست.»   


«. . . و نیز بر این امر دلالت دارد که هریک از کارهاى گذشته حادث بوده و قبلا وجود نداشته و ایجادکننده‌اى داشته است که مقدم بر او بوده، در این صورت بایستى تمامى آنها حوادثى باشند که نبوده‌اند و ایجادکننده‌اى داشته‌اند، زیرا جمیع حوادث در حقیقت کلیه مصادیق آنست و نمى‌شود که حکم آنها در حالت جمع و انفراد باهم اختلاف داشته باشد، پس این حکم در هر دو صورت بر آنها جارى است.»   
«... و نیز بر این امر دلالت دارد که هریک از کارهاى گذشته حادث بوده و قبلا وجود نداشته و ایجادکننده‌اى داشته است که مقدم بر او بوده، در این صورت بایستى تمامى آنها حوادثى باشند که نبوده‌اند و ایجادکننده‌اى داشته‌اند، زیرا جمیع حوادث در حقیقت کلیه مصادیق آنست و نمى‌شود که حکم آنها در حالت جمع و انفراد باهم اختلاف داشته باشد، پس این حکم در هر دو صورت بر آنها جارى است.»   


قدرت انسان بر ایمان همان عین قدرت او بر کفر است‌
قدرت انسان بر ایمان همان عین قدرت او بر کفر است‌


«. . . و از امورى که بر این دلالت دارد این است که کافر مأمور به ایمان است و اگر قدرت ایمان را نداشت مأموریت او به ایمان تکلیف ما لا یطاق (تکلیفى که توانایى انجام‌ آن را ندارد) مى‌شد و ما قبلا نادرستى این گفتار را بیان کردیم. حالا که معلوم شد او قدرت بر ایمان دارد پس نمى‌توان گفت که قدرت او بر ایمان غیر از قدرت او بر کفرى است که هم‌اکنون دارد زیرا اگر براى او دو قدرت فرض کنیم اجتماع ضدین خواهد بود و آن محال است و به‌همین‌جهت ثابت مى‌شود که در انسان یک قدرت بیش نیست و براى به کار بردن در هر دو ضد صلاحیت دارد و مکلف مى‌تواند آن قدرت را در هریک از دو جنبه، به اختیار خود، به کار ببرد . . .» .
«... و از امورى که بر این دلالت دارد این است که کافر مأمور به ایمان است و اگر قدرت ایمان را نداشت مأموریت او به ایمان تکلیف ما لا یطاق (تکلیفى که توانایى انجام‌ آن را ندارد) مى‌شد و ما قبلا نادرستى این گفتار را بیان کردیم. حالا که معلوم شد او قدرت بر ایمان دارد پس نمى‌توان گفت که قدرت او بر ایمان غیر از قدرت او بر کفرى است که هم‌اکنون دارد زیرا اگر براى او دو قدرت فرض کنیم اجتماع ضدین خواهد بود و آن محال است و به‌همین‌جهت ثابت مى‌شود که در انسان یک قدرت بیش نیست و براى به کار بردن در هر دو ضد صلاحیت دارد و مکلف مى‌تواند آن قدرت را در هریک از دو جنبه، به اختیار خود، به کار ببرد...».


==پندارهاى هواداران جبر==
==پندارهاى هواداران جبر==


«. . . جبریها مى‌پندارند که قدرت موجب مقدور است و بر آن حمل مى‌شود و وجود قدرت بدون آنکه مقدور با آن همراه باشد درست نیست. ولى ما معتقدیم مقدورى که با قدرت به وجود مى‌آید در حقیقت همان فعل بنده است، چه آن فعل طاعت باشد یا معصیت یا مباح، انسان است که آن فعل را به وجود مى‌آورد، ولى جبریان معتقدند که تمامى کارهاى مقدور فعل خداست و اوست که افعال را ایجاد مى‌کند و کسى جز او موجد افعال نیست. و نیز مى‌گویند: «مراد از اینکه مى‌گوییم فلان شخص فلان کار را انجام داد این است که آن کار را کسب کرد، و اگر حقیقت کسب را از آنان بپرسند جواب قانع‌کننده و درستى نمى‌دهند و از سخنان آنان فایده معقولى به دست نمى‌آید».
«... جبریها مى‌پندارند که قدرت موجب مقدور است و بر آن حمل مى‌شود و وجود قدرت بدون آنکه مقدور با آن همراه باشد درست نیست. ولى ما معتقدیم مقدورى که با قدرت به وجود مى‌آید در حقیقت همان فعل بنده است، چه آن فعل طاعت باشد یا معصیت یا مباح، انسان است که آن فعل را به وجود مى‌آورد، ولى جبریان معتقدند که تمامى کارهاى مقدور فعل خداست و اوست که افعال را ایجاد مى‌کند و کسى جز او موجد افعال نیست. و نیز مى‌گویند: «مراد از اینکه مى‌گوییم فلان شخص فلان کار را انجام داد این است که آن کار را کسب کرد، و اگر حقیقت کسب را از آنان بپرسند جواب قانع‌کننده و درستى نمى‌دهند و از سخنان آنان فایده معقولى به دست نمى‌آید».


==پندارهاى معتزله در احوال‌
==پندارهاى معتزله در احوال‌
==«. . . از زشت‌ترین عقیده‌هاى معتزله که با گفتار ملحدین هماهنگ است این است که مى‌گویند:  
==«... از زشت‌ترین عقیده‌هاى معتزله که با گفتار ملحدین هماهنگ است این است که مى‌گویند:  
همه اشیاء پیش از آنکه حادث شوند اشیاء بوده‌اند، و بدین قناعت نکرده و گفته‌اند «جوهرها» در حال عدم نیز «جواهرند»، همچنین «اعراض» هم قبل از وجود باز اعراض بوده‌اند، مثلا سیاهى در حال عدم نیز سیاهى بوده است، همچنین حرکت هم قبل از وجود، حرکت بوده، و درباره سایر اعراض هم همین حرف را مى‌زنند و معتقدند که تمام اشیاء در عدم نیز «ذوات» بوده‌اند چنانکه در حال وجود هم «ذوات» هستند. این عقیده در حقیقت انکار فعل فاعل و با گفتار ملحدان همانند است.  
همه اشیاء پیش از آنکه حادث شوند اشیاء بوده‌اند، و بدین قناعت نکرده و گفته‌اند «جوهرها» در حال عدم نیز «جواهرند»، همچنین «اعراض» هم قبل از وجود باز اعراض بوده‌اند، مثلا سیاهى در حال عدم نیز سیاهى بوده است، همچنین حرکت هم قبل از وجود، حرکت بوده، و درباره سایر اعراض هم همین حرف را مى‌زنند و معتقدند که تمام اشیاء در عدم نیز «ذوات» بوده‌اند چنانکه در حال وجود هم «ذوات» هستند. این عقیده در حقیقت انکار فعل فاعل و با گفتار ملحدان همانند است.  


معتزله این گفتار را به‌طور اطلاق بیان داشته و گفته‌اند: جواهر و اعراض مربوط و متعلق‌ به فاعل آنها نیستند و آن را چنین تفسیر مى‌کنند: مقصود ما این است که «جوهر» به وسیله فاعلش یا «عرض» به وسیله فاعلش جوهر و عرض نشده است . . . و شیوخ و بزرگان علماى ما مى‌گویند: اگر جواهر و اعراض پیش از وجود نیز جواهر و اعراض بوده‌اند پس صنع صانع در آنها چه نقشى داشته است؟
معتزله این گفتار را به‌طور اطلاق بیان داشته و گفته‌اند: جواهر و اعراض مربوط و متعلق‌ به فاعل آنها نیستند و آن را چنین تفسیر مى‌کنند: مقصود ما این است که «جوهر» به وسیله فاعلش یا «عرض» به وسیله فاعلش جوهر و عرض نشده است... و شیوخ و بزرگان علماى ما مى‌گویند: اگر جواهر و اعراض پیش از وجود نیز جواهر و اعراض بوده‌اند پس صنع صانع در آنها چه نقشى داشته است؟


معتزله در جواب مى‌گویند: صانع و خالق آن ذوات را ایجاد کرده است. چون اهل حق از آنان بپرسند که مقصودتان از ایجاد چیست؟ در صورتى که خود معتقدید که «شیئى و ذات» و «جوهر و عرض» بودن آنها ربطى به صنع صانع نداشته است. معتزله در جواب مى‌گویند: معناى گفتار ما که «آن را ایجاد کرد» این است که صنعت وجود را در آنها انجام داد، ولى اصحاب ما در پاسخ گفته‌اند پس در این صورت آنها را به فعل نیاورده و قدرت او به آنها تعلق نگرفته است بلکه متعلق قدرت و فعل او همان صنعت بوده است و بس؛ در این صورت به ما بگویید آن صفت چیست تا ما نیز آن را بفهمیم؟ آیا همان نفس جوهر و نفس عرض است و آن دو بوسیله فاعل خود به فعل آمده‌اند؟ و اگر بگویید: او چیز دیگرى غیر از آن دو است در این صورت مى‌پرسیم آیا آن، چیزى هست یا نه؟ اگر بگویید که آن خود چیزى است پس ناچار مى‌شوید که در حال عدم نیز آن را، چیزى بدانید و اگر بگویید چیزى نیست، در حقیقت منکر آن شد‌هاید که خداوند کارى انجام داده باشد.  
معتزله در جواب مى‌گویند: صانع و خالق آن ذوات را ایجاد کرده است. چون اهل حق از آنان بپرسند که مقصودتان از ایجاد چیست؟ در صورتى که خود معتقدید که «شیئى و ذات» و «جوهر و عرض» بودن آنها ربطى به صنع صانع نداشته است. معتزله در جواب مى‌گویند: معناى گفتار ما که «آن را ایجاد کرد» این است که صنعت وجود را در آنها انجام داد، ولى اصحاب ما در پاسخ گفته‌اند پس در این صورت آنها را به فعل نیاورده و قدرت او به آنها تعلق نگرفته است بلکه متعلق قدرت و فعل او همان صنعت بوده است و بس؛ در این صورت به ما بگویید آن صفت چیست تا ما نیز آن را بفهمیم؟ آیا همان نفس جوهر و نفس عرض است و آن دو بوسیله فاعل خود به فعل آمده‌اند؟ و اگر بگویید: او چیز دیگرى غیر از آن دو است در این صورت مى‌پرسیم آیا آن، چیزى هست یا نه؟ اگر بگویید که آن خود چیزى است پس ناچار مى‌شوید که در حال عدم نیز آن را، چیزى بدانید و اگر بگویید چیزى نیست، در حقیقت منکر آن شد‌هاید که خداوند کارى انجام داده باشد.