۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابن حجر (ابهام زدایی)' به 'ابن حجر (ابهامزدایی)') |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
{{کاربردهای دیگر|ابن حجر ( | {{کاربردهای دیگر|ابن حجر (ابهامزدایی)}} | ||
'''شهابالدین ابوالفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى کنانى مصرى''' (22 شعبان 773-ذیقعدۀ 16/852 فوریۀ 1372- ژانویۀ 1449)، یکى از علماى بزرگ حدیث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر. | '''شهابالدین ابوالفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى کنانى مصرى''' (22 شعبان 773-ذیقعدۀ 16/852 فوریۀ 1372- ژانویۀ 1449)، یکى از علماى بزرگ حدیث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر. | ||
از او به «حافظ العصر» و «شیخالاسلام» و «امیرالمؤمنین در حدیث» یاد کردهاند.<ref>ابن تغرى بردى، 532/15؛ ابن عماد، 270/7</ref>؛و در زمان او، بجز چند تن که شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حدیث و فقه گواهى دادهاند و او در میان حفّاظ بزرگ حدیث نبوى در ردیف کسانى مانند [[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانى]] و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطیب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد. | از او به «حافظ العصر» و «شیخالاسلام» و «امیرالمؤمنین در حدیث» یاد کردهاند.<ref>ابن تغرى بردى، 532/15؛ ابن عماد، 270/7</ref>؛و در زمان او، بجز چند تن که شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حدیث و فقه گواهى دادهاند و او در میان حفّاظ بزرگ حدیث نبوى در ردیف کسانى مانند [[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانى]] و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطیب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد. | ||
سخاوى بزرگترین شاگرد و شرح حال نویس او، نام او و اجداد وى را به طریقى که ذکر کردیم آورده است و تاریخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاریخ وفاتش را در اواخر ذیحجۀ 852 نوشته است.<ref>الضوء، 36/2-40</ref> | [[سخاوی، محمد بن عبدالرحمن|سخاوى]] بزرگترین شاگرد و شرح حال نویس او، نام او و اجداد وى را به طریقى که ذکر کردیم آورده است و تاریخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاریخ وفاتش را در اواخر ذیحجۀ 852 نوشته است.<ref>الضوء، 36/2-40</ref> | ||
همو کتاب جداگانهاى در احوال شیخ خود تألیف کرده به نام الجواهر و الدّرر فی ترجمة شیخالاسلام ابن حجر که هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداریم و آنچه از این کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد کمالالدین عزالدین است به نام التاریخ و المنهج التّاریخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تکیۀ عمدۀ ما بر گفتههاى دیگر سخاوى در الضوء اللامع و الذیل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهمتر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تألیف خود ابن حجر است که مهمترین منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنین از گفتههاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقریزى]] در السّلوک لمعرفة دول الملوک استفاده شده است. | همو کتاب جداگانهاى در احوال شیخ خود تألیف کرده به نام الجواهر و الدّرر فی ترجمة شیخالاسلام ابن حجر که هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداریم و آنچه از این کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد کمالالدین عزالدین است به نام التاریخ و المنهج التّاریخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تکیۀ عمدۀ ما بر گفتههاى دیگر سخاوى در الضوء اللامع و الذیل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهمتر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تألیف خود ابن حجر است که مهمترین منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنین از گفتههاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقریزى]] در السّلوک لمعرفة دول الملوک استفاده شده است. | ||
به گفتۀ سخاوى.<ref>الضوء، 36/2</ref>«ابن حجر» لقب یکى از اجداد او بوده است که به اولاد و احفاد او هم بسط یافته و شاخص ترین عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نیز اهل علم و مدتى در حکم و قضا نایب ابن عقیل بهاءالدین ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن شافعى (متوفای 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند دیوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مىگوید که در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نکرده بود و او را مانند خیال به یاد داشت و گفته بود که کنیۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است.<ref>انباء، 174/1-175</ref>تولد ابن حجر در قاهره در خانهاى در کنار رود نیل، نزدیک دار النحاس و جامع جدید، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و او از آن باب سخت اندوهناک شد. یکى از شیوخ به نام شیخ یحیى صنافیرى (متوفای 773 ق) او را تسلیت داد. این شیخ که اهل کشف و کرامات بود او را به فرزند دیگرى بشارت داد که همین ابن حجر بود.<ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref> | به گفتۀ [[سخاوی، محمد بن عبدالرحمن|سخاوى]].<ref>الضوء، 36/2</ref>«ابن حجر» لقب یکى از اجداد او بوده است که به اولاد و احفاد او هم بسط یافته و شاخص ترین عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نیز اهل علم و مدتى در حکم و قضا نایب ابن عقیل بهاءالدین ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن شافعى (متوفای 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند دیوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مىگوید که در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نکرده بود و او را مانند خیال به یاد داشت و گفته بود که کنیۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است.<ref>انباء، 174/1-175</ref>تولد ابن حجر در قاهره در خانهاى در کنار رود نیل، نزدیک دار النحاس و جامع جدید، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و او از آن باب سخت اندوهناک شد. یکى از شیوخ به نام شیخ یحیى صنافیرى (متوفای 773 ق) او را تسلیت داد. این شیخ که اهل کشف و کرامات بود او را به فرزند دیگرى بشارت داد که همین ابن حجر بود.<ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref> | ||
پس از وفات پدر یکى از بازرگانان مشهور به نام زکىالدین ابوبکر على الکارمى الخَرّوبى (متوفای 787 ق) وصایت ابن حجر را بنا به وصیت پدرش به عهده گرفت.<ref>انباء، 197/2</ref>ابن حجر در پنج سالگى به مکتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى یاد گرفت. در 784ق که یازده ساله بود با وصى خود زکىّالدین خرّوبى به مکه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783ق قرآن را ختم کرده بود و در همین سال که به مکه رفتند، خواست تا ختم را اعاده کند، اما چون مصادف با ایام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مکه ماندند تا در سال بعد تشریفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراویح با مردم بود.<ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref> | پس از وفات پدر یکى از بازرگانان مشهور به نام زکىالدین ابوبکر على الکارمى الخَرّوبى (متوفای 787 ق) وصایت ابن حجر را بنا به وصیت پدرش به عهده گرفت.<ref>انباء، 197/2</ref>ابن حجر در پنج سالگى به مکتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى یاد گرفت. در 784ق که یازده ساله بود با وصى خود زکىّالدین خرّوبى به مکه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783ق قرآن را ختم کرده بود و در همین سال که به مکه رفتند، خواست تا ختم را اعاده کند، اما چون مصادف با ایام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مکه ماندند تا در سال بعد تشریفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراویح با مردم بود.<ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref> | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
منصب قضا در زمان حکومت ممالیک از اهمیت خاصى برخوردار بود و چنین اهمیتى در تاریخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم دیگر تحت تسلط ممالیک از استقلال خاصى بهرهمند بودند. در قاهره و دمشق برای هر یک از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعیین | منصب قضا در زمان حکومت ممالیک از اهمیت خاصى برخوردار بود و چنین اهمیتى در تاریخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم دیگر تحت تسلط ممالیک از استقلال خاصى بهرهمند بودند. در قاهره و دمشق برای هر یک از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعیین میشد و این قضات نیز به نوبۀ خود نواب یا جانشینانى داشتند که در حکم دستیاران قاضى بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق مىکرد. در قرنهاى 7 و 8ق اعتبار و اهمیت قضات بسیار بود، اما به تدریج بر اثر فساد دربار و امراى بزرگ و عدم رعایت شرایط تقوا و اخلاق و فضیلت اهمیت معنوى این مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوهگیرى آنان اشاره کرده است. | ||
ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حدیث و فقه شایستگى بى چون و چرایى برای منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به این شغل ظاهر نمىساخت و وقتى در اواخر قرن 8ق قاضى ابوالمعالى محمد بن ابراهیم سلمى (متوفای 803 ق) خواست او را نایب خود کند، نپذیرفت و نیز سلطان مؤیّد شیخ بارها این منصب را به او پیشنهاد کرد و گفت قاضى دمشق با مسئولیتهاى دیگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممکن است این درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شدیدا استنکاف کرد.<ref>سخاوى، الذيل، 80، عزالدين، 156</ref>سلطان مؤیّد شیخ او را در قضیۀ خاصى حاکم کرد و آن دربارۀ قاضى شمسالدین محمد بن عطاء الله هروى (متوفای 839 ق) بود که مردى ستیزهگر و مورد بحث و شک بود و دشمنان زیاد و طرفداران زیاد داشت. خود ابن حجر مىگوید که در این قضیه به دردسر افتاد و گرفتار شد.<ref>انباء، 345/7</ref>نتیجۀ حکمیت ابن حجر صدور رأى بر ضد شمسالدین هروى گردید و سلطان هروى را از منصب قضا معزول و جلالالدین بلقینى را به جاى او منصوب کرد.<ref>همان، 346/7</ref>ابن حجر به جهت دوستى با جلال بلقینى نیابت او را در قضا پذیرفت.<ref>سخاوى، همانجا</ref> | ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حدیث و فقه شایستگى بى چون و چرایى برای منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به این شغل ظاهر نمىساخت و وقتى در اواخر قرن 8ق قاضى ابوالمعالى محمد بن ابراهیم سلمى (متوفای 803 ق) خواست او را نایب خود کند، نپذیرفت و نیز سلطان مؤیّد شیخ بارها این منصب را به او پیشنهاد کرد و گفت قاضى دمشق با مسئولیتهاى دیگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممکن است این درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شدیدا استنکاف کرد.<ref>سخاوى، الذيل، 80، عزالدين، 156</ref>سلطان مؤیّد شیخ او را در قضیۀ خاصى حاکم کرد و آن دربارۀ قاضى شمسالدین محمد بن عطاء الله هروى (متوفای 839 ق) بود که مردى ستیزهگر و مورد بحث و شک بود و دشمنان زیاد و طرفداران زیاد داشت. خود ابن حجر مىگوید که در این قضیه به دردسر افتاد و گرفتار شد.<ref>انباء، 345/7</ref>نتیجۀ حکمیت ابن حجر صدور رأى بر ضد شمسالدین هروى گردید و سلطان هروى را از منصب قضا معزول و جلالالدین بلقینى را به جاى او منصوب کرد.<ref>همان، 346/7</ref>ابن حجر به جهت دوستى با جلال بلقینى نیابت او را در قضا پذیرفت.<ref>سخاوى، همانجا</ref> | ||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
داستان این مجلس مناظره و توطئهاى که طرفداران هروى و مخالفان او برای خوار داشتن یکدیگر کرده بودند و رفتار سلطان مؤیّد در آن مجلس از داستانهاى بسیار جالب مباحثات علماست و ابن حجر در انباء آن را به تفصیل ذکر کرده است.<ref>172/7-179</ref> | داستان این مجلس مناظره و توطئهاى که طرفداران هروى و مخالفان او برای خوار داشتن یکدیگر کرده بودند و رفتار سلطان مؤیّد در آن مجلس از داستانهاى بسیار جالب مباحثات علماست و ابن حجر در انباء آن را به تفصیل ذکر کرده است.<ref>172/7-179</ref> | ||
یکى دیگر از مخالفان او علمالدین بلقینى است. او سر | یکى دیگر از مخالفان او علمالدین بلقینى است. او سر سختترین دشمن ابن حجر بود و دائما مىکوشید تا به مناصب و وظایف او دست یابد و دشمنى او تا بدانجا رسید که پس از مرگ ابن حجر مىخواست با بیوۀ او ازدواج کند، ولى سخاوى او را از این کار بازداشت. چنانکه قبلا اشاره شد ابن حجر او را به حمق متصف و به تصرفات غیر شرعى متهم کرده است.<ref>عزالدين، 179</ref> | ||
شمسالدین محمد بن على قایاتى نیز از مخالفان او بود و هنگامى که به قضا رسید، پسر ابن حجر را تحت تعقیب قرار داد.<ref>سخاوى، الذيل، 284</ref>همو به مساعدت و تحریک بلقینى وظیفۀ مشیخه و نظارت خانقاه بیبرسیه را از ابن حجر گرفت. ابن حجر ناگزیر از خانقاه مذکور نقل مکان کرد و عیالش را به جاى دیگر برد.<ref>همان، 285-286</ref>با اینهمه ابن حجر در حق او خوبى کرد و پس از مرگش او را به «نزاهت» و «عفت» ستود.<ref>انباء، 247/9</ref> | شمسالدین محمد بن على قایاتى نیز از مخالفان او بود و هنگامى که به قضا رسید، پسر ابن حجر را تحت تعقیب قرار داد.<ref>سخاوى، الذيل، 284</ref>همو به مساعدت و تحریک بلقینى وظیفۀ مشیخه و نظارت خانقاه بیبرسیه را از ابن حجر گرفت. ابن حجر ناگزیر از خانقاه مذکور نقل مکان کرد و عیالش را به جاى دیگر برد.<ref>همان، 285-286</ref>با اینهمه ابن حجر در حق او خوبى کرد و پس از مرگش او را به «نزاهت» و «عفت» ستود.<ref>انباء، 247/9</ref> | ||
خط ۳۱۸: | خط ۳۱۸: | ||
[[تهذیب التهذیب]] | [[تهذیب التهذیب]] | ||
[[نخبة الفکر في مصطلح أهل الأثر]] | |||
[[ما رواه الواعون في أخبار الطاعون]] | |||
[[إنباء الغمر بأنباء العمر]] | |||
[[نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر]] | [[نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر]] | ||
خط ۳۲۶: | خط ۳۳۲: | ||
[[تاريخ الثقات]] | [[تاريخ الثقات]] | ||
[[تفسیر غریب الحدیث مرتباً علی الحروف]] | |||
[[الاصابه فی تمییز الصحابه (دار الکتاب العربی)]] | [[الاصابه فی تمییز الصحابه (دار الکتاب العربی)]] | ||
خط ۳۴۲: | خط ۳۵۰: | ||
[[تقریب التهذیب]] | [[تقریب التهذیب]] | ||
[[الإسراء و المعراج]] | |||
[[القول المسدد في الذب عن المسند للامام أحمد]] | [[القول المسدد في الذب عن المسند للامام أحمد]] | ||
خط ۳۷۰: | خط ۳۸۰: | ||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:محدثان]] |