تفسير القرآن العظيم (ابن كثير): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' '''' به '''''
جز (جایگزینی متن - '.↵↵↵رده:کتاب‌شناسی' به '. ==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} رده:کتاب‌شناسی')
جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶۷: خط ۶۷:




پيشتر گفتيم تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] «تفسير نقلى» است، بنابراین بلندترين جايگاه در اين تفسير، از آن «نقل» خواهد بود. امّا آنچه اين تفسير را از همگنانش ممتاز مى‌سازد و ارزشى افزون به آن مى‌بخشد، ارزيابى دقيق و عالمانه احاديث و آثار است. او در ذيل آيات و براى تفسير و تبيين جملات قرآن، احاديث و آثار را عرضه مى‌كند؛ امّا بدون گفتگو و نقد و بررسى از آنها نمى‌گذرد. و با كنكاش در متن احاديث و اسناد آن، در چگونگى روايات و آثار سخن مى‌گويد؛ مثلاً در ذيل آيه 50 از سوره بقره ''' «و اذ فرقنا بكم...» ''' رواياتى را مى‌آورد كه پيامبر فرموده است: روز نجات بنى‌اسرائيل از امواج هلاكت‌آفرين دريا و هلاكت فرعونيان، «روز عاشورا» بوده است؛ و از اين‌رو يهوديان آن روز را روزه مى‌گرفتند. امّا پس از نقل به تضعيف روايت پرداخته مى‌گويد «زيد العمى» ضعيف و اسناد روايت وى «ضعيف‌تر» از اوست. لازم به يادآورى است كه اين سلسله احاديث از ساخته‌هاى مغزهاى بيمار مزدوران بنى‌اميّه و جيره‌خواران آن شجره خبيثه است.
پيشتر گفتيم تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] «تفسير نقلى» است، بنابراین بلندترين جايگاه در اين تفسير، از آن «نقل» خواهد بود. امّا آنچه اين تفسير را از همگنانش ممتاز مى‌سازد و ارزشى افزون به آن مى‌بخشد، ارزيابى دقيق و عالمانه احاديث و آثار است. او در ذيل آيات و براى تفسير و تبيين جملات قرآن، احاديث و آثار را عرضه مى‌كند؛ امّا بدون گفتگو و نقد و بررسى از آنها نمى‌گذرد. و با كنكاش در متن احاديث و اسناد آن، در چگونگى روايات و آثار سخن مى‌گويد؛ مثلاً در ذيل آيه 50 از سوره بقره''' «و اذ فرقنا بكم...»''' رواياتى را مى‌آورد كه پيامبر فرموده است: روز نجات بنى‌اسرائيل از امواج هلاكت‌آفرين دريا و هلاكت فرعونيان، «روز عاشورا» بوده است؛ و از اين‌رو يهوديان آن روز را روزه مى‌گرفتند. امّا پس از نقل به تضعيف روايت پرداخته مى‌گويد «زيد العمى» ضعيف و اسناد روايت وى «ضعيف‌تر» از اوست. لازم به يادآورى است كه اين سلسله احاديث از ساخته‌هاى مغزهاى بيمار مزدوران بنى‌اميّه و جيره‌خواران آن شجره خبيثه است.


و در ذيل آيه 2 از سوره نساء، در تفسير ''' «حوباً كبيراً» ''' معنائى را با اسناد از پيامبر مى‌آورد و مى‌گويد: اين روايت، به‌خاطر وجود «محمد بن يوسف كندى» در سند آن ضعيف است. در ذيل آيه 85 از سوره «انبياء» هم پس از نقل روايتى مى‌گويد: اين روايت را، «صحاح سته» نياورده‌اند و در اسناد آن نيز «غرابت» است. از اين موارد در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] بسيار است و اين از جمله برجستگى‌هاى تفسير اوست.
و در ذيل آيه 2 از سوره نساء، در تفسير''' «حوباً كبيراً»''' معنائى را با اسناد از پيامبر مى‌آورد و مى‌گويد: اين روايت، به‌خاطر وجود «محمد بن يوسف كندى» در سند آن ضعيف است. در ذيل آيه 85 از سوره «انبياء» هم پس از نقل روايتى مى‌گويد: اين روايت را، «صحاح سته» نياورده‌اند و در اسناد آن نيز «غرابت» است. از اين موارد در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] بسيار است و اين از جمله برجستگى‌هاى تفسير اوست.


== اسرائيليات در تفسير ابن كثير ==
== اسرائيليات در تفسير ابن كثير ==
خط ۸۸: خط ۸۸:
عالمان سلف آورده‌اند كه «ق» كوهى است محيط بر تمام زمين؛ امّا اين‌گونه آثار-و خدا داناتر است-از خرافات بنى‌اسرائيل است كه مسلمانان بدون توجه نقل كرده‌اند. به نظر من، اين‌گونه آثار را ملحدان آنان روايت كرده‌اند تا حقيقت را بر مردم مشتبه سازند. بى‌گمان آنچه از پيامبر روايت شده كه اخبار اينان را نقل كنيد، اخبارى است كه با نقل و درايت متضاد نباشد و انديشه به بطلان آن حكم نكند، و من اعلام مى‌كنم كه ما هيچ نيازى به اينگونه آثار نداريم».
عالمان سلف آورده‌اند كه «ق» كوهى است محيط بر تمام زمين؛ امّا اين‌گونه آثار-و خدا داناتر است-از خرافات بنى‌اسرائيل است كه مسلمانان بدون توجه نقل كرده‌اند. به نظر من، اين‌گونه آثار را ملحدان آنان روايت كرده‌اند تا حقيقت را بر مردم مشتبه سازند. بى‌گمان آنچه از پيامبر روايت شده كه اخبار اينان را نقل كنيد، اخبارى است كه با نقل و درايت متضاد نباشد و انديشه به بطلان آن حكم نكند، و من اعلام مى‌كنم كه ما هيچ نيازى به اينگونه آثار نداريم».


از اين نمونه‌ها در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» فراوان مى‌توان يافت. كه نشانگر موضع هوشمندانه اوست در مقابل اسرائيليات؛ امّا با اين همه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز گاهى در تور نامرئى اين خرافات قرار مى‌گيرد و راه به مقصود صحيحى نمى‌سپرد؛ مثلاً در ذيل آيه 36 سوره بقره ''' «فأزلّهما الشيطان...» ''' به راهى رفته كه اسرائيليات‌باوران رفته‌اند. مى‌دانيم كه مفسّران، در چگونگى وسوسه شدن آدم(ع) توسط شيطان اختلاف كرده و هر كدام به‌گونه‌اى در اين زمينه سخن گفته‌اند. روايات نيز، مختلف و گاهى متناقض است. در تورات چنين آمده است، كه شيطان در دهان مارى مخفى شده به بهشت وارد شد و آدم را وسوسه كرد. متأسفانه بسيارى از مفسّران اين اباطيل را از يهوديان تلّقى به قبول كرده و در تفسير قرآن نوشتند و برخى بر آنها آثار فقهى نيز بار كرده‌اند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، نيز در اين‌جا، بر اين ره رفته و سرانجام در دام اسرائيليات‌آفرينان افتاده است. قهرمان بزرگ ميدان تفسير، علاّمه طباطبائى در اين زمينه نوشته‌اند:
از اين نمونه‌ها در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» فراوان مى‌توان يافت. كه نشانگر موضع هوشمندانه اوست در مقابل اسرائيليات؛ امّا با اين همه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز گاهى در تور نامرئى اين خرافات قرار مى‌گيرد و راه به مقصود صحيحى نمى‌سپرد؛ مثلاً در ذيل آيه 36 سوره بقره''' «فأزلّهما الشيطان...»''' به راهى رفته كه اسرائيليات‌باوران رفته‌اند. مى‌دانيم كه مفسّران، در چگونگى وسوسه شدن آدم(ع) توسط شيطان اختلاف كرده و هر كدام به‌گونه‌اى در اين زمينه سخن گفته‌اند. روايات نيز، مختلف و گاهى متناقض است. در تورات چنين آمده است، كه شيطان در دهان مارى مخفى شده به بهشت وارد شد و آدم را وسوسه كرد. متأسفانه بسيارى از مفسّران اين اباطيل را از يهوديان تلّقى به قبول كرده و در تفسير قرآن نوشتند و برخى بر آنها آثار فقهى نيز بار كرده‌اند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، نيز در اين‌جا، بر اين ره رفته و سرانجام در دام اسرائيليات‌آفرينان افتاده است. قهرمان بزرگ ميدان تفسير، علاّمه طباطبائى در اين زمينه نوشته‌اند:


«امّا چگونگى آمدن شيطان براى وسوسه آدم و انتخاب وسيله براى اين كار، در روايات متقن نيامده و آنچه در برخى از اخبار آمده بى‌گمان مبتنى بر تورات است و ما از ياد كرد آنها صرف نظر مى‌كنيم و متن تورات را مى‌آوریم».
«امّا چگونگى آمدن شيطان براى وسوسه آدم و انتخاب وسيله براى اين كار، در روايات متقن نيامده و آنچه در برخى از اخبار آمده بى‌گمان مبتنى بر تورات است و ما از ياد كرد آنها صرف نظر مى‌كنيم و متن تورات را مى‌آوریم».
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
پيامبر(ص) فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي. لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».و اين بى‌گمان -چنانكه برخى از محققان گفته‌اند-بدان معناست كه قرآن، فريادگر جايگاه بلند على(ع)، و نشانگر فضائل و مناقب والاى على(ع)، و بيانگر پيشتازى‌ها، مجاهدت‌ها، ايثارها، بزرگوارى‌ها و منزلت بى‌همتاى على(ع) است؛ و اين است كه [[ابن عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] مى‌گويد: «در كتاب خداوند، درباره هيچكس به اندازه على(ع) آيه نازل نشده است».
پيامبر(ص) فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي. لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».و اين بى‌گمان -چنانكه برخى از محققان گفته‌اند-بدان معناست كه قرآن، فريادگر جايگاه بلند على(ع)، و نشانگر فضائل و مناقب والاى على(ع)، و بيانگر پيشتازى‌ها، مجاهدت‌ها، ايثارها، بزرگوارى‌ها و منزلت بى‌همتاى على(ع) است؛ و اين است كه [[ابن عباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] مى‌گويد: «در كتاب خداوند، درباره هيچكس به اندازه على(ع) آيه نازل نشده است».


و نيز از وى نقل كرده‌اند كه گفت: هر آيه‌اى كه جمله ''' «يا أيها الذين آمنوا» ''' را دارد، على سرآمد مصاديق آن و نيز برترين و امير مصاديق آن است. و همو مى‌گويد: «در فضائل على(ع) 300 آيه نازل گشته است».
و نيز از وى نقل كرده‌اند كه گفت: هر آيه‌اى كه جمله''' «يا أيها الذين آمنوا»''' را دارد، على سرآمد مصاديق آن و نيز برترين و امير مصاديق آن است. و همو مى‌گويد: «در فضائل على(ع) 300 آيه نازل گشته است».


و مجاهد مى‌گويد: «در قرآن 70 آيه ويژه على(ع) است، كه هيچكس در اين آيات انباز على نيست».
و مجاهد مى‌گويد: «در قرآن 70 آيه ويژه على(ع) است، كه هيچكس در اين آيات انباز على نيست».
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
سخن بر سر چگونگى برخورد «[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» با تفسير آياتى است كه قطعاً و يقيناً بر اساس روايات معتمد و متقن درباره على(ع) و يا اهل‌بيت(ع) نازل شده‌اند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در اين موارد، سوگمندانه از جايگاه يك مفسّر، محدث و عالم، كه بى‌گمان رسالتش تبيين حقايق است، آن‌گونه كه هست؛ و نه نشر مطالب آنسان كه مى‌پسندد، سقوط مى‌كند و رسالتى را كه خود، در مقدّمۀ تفسير، براى عالمان رقم زده فراموش مى‌كند و به تحريف و تبديل و كتمان حقايق مى‌پردازد.
سخن بر سر چگونگى برخورد «[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» با تفسير آياتى است كه قطعاً و يقيناً بر اساس روايات معتمد و متقن درباره على(ع) و يا اهل‌بيت(ع) نازل شده‌اند. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در اين موارد، سوگمندانه از جايگاه يك مفسّر، محدث و عالم، كه بى‌گمان رسالتش تبيين حقايق است، آن‌گونه كه هست؛ و نه نشر مطالب آنسان كه مى‌پسندد، سقوط مى‌كند و رسالتى را كه خود، در مقدّمۀ تفسير، براى عالمان رقم زده فراموش مى‌كند و به تحريف و تبديل و كتمان حقايق مى‌پردازد.


او در ذيل ''' «و أنذر عشيرتك الأقربين» ''' به راه تحريف رفته و جمله پيامبر(ص) را كه با اشاره به على(ع) فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و أطيعوه».بدينسان آورده است: «إنّ هذا أخي و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوه».
او در ذيل''' «و أنذر عشيرتك الأقربين»''' به راه تحريف رفته و جمله پيامبر(ص) را كه با اشاره به على(ع) فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي عليكم فاسمعوا له و أطيعوه».بدينسان آورده است: «إنّ هذا أخي و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوه».


به اين تحريف نيز، بسنده نكرده و گفته است اين روايت، براین سياق تنها از ناحيه عبدالغفار بن القاسم بن أبى مريم نقل شده است، و او درغگوست و حديثش متروك است، شيعى مذهب است و مورد اتهام و....  
به اين تحريف نيز، بسنده نكرده و گفته است اين روايت، براین سياق تنها از ناحيه عبدالغفار بن القاسم بن أبى مريم نقل شده است، و او درغگوست و حديثش متروك است، شيعى مذهب است و مورد اتهام و....  
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
در ذيل آيه «اكمال» بعد از نقل روايات با اسناد مختلف، بالأخره در پايان اشاره‌اى هم دارد، كه برخى گفته‌اند، اين آيه، در «روز غدير» نازل شده است؛ ولى اين قطعاً صحيح نيست و نقل درست كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست، همان است كه آيه در «روز عرفه» نازل شده و يكى از دلايل آن هم «معاويه» اوّلين پادشاه اسلام!! است. امّا در ذيل آيه 67 از سوره مائده (آيه تبليغ) اشاره‌اى را نيز برنتابيده و از كنار آن همه روايات و اسناد پراكنده از تفاسير و كتب حديث عامّه گذشته است.
در ذيل آيه «اكمال» بعد از نقل روايات با اسناد مختلف، بالأخره در پايان اشاره‌اى هم دارد، كه برخى گفته‌اند، اين آيه، در «روز غدير» نازل شده است؛ ولى اين قطعاً صحيح نيست و نقل درست كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست، همان است كه آيه در «روز عرفه» نازل شده و يكى از دلايل آن هم «معاويه» اوّلين پادشاه اسلام!! است. امّا در ذيل آيه 67 از سوره مائده (آيه تبليغ) اشاره‌اى را نيز برنتابيده و از كنار آن همه روايات و اسناد پراكنده از تفاسير و كتب حديث عامّه گذشته است.


آيه ''' «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه...» ''' را درباره «صهيب ابن سنان» انگاشته؛ و در ذيل آيه 55 سوره مائده: ''' «انّما وليكم اللّه...» ''' تلاش كرده تا نزول آن را درباره على(ع) انكار كند. و در تفسير آيه 7-9 از سوره انسان ''' «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً...» ''' با توضيح واژه‌ها و نقل حكايتى، چنان مى‌گذرد كه انگار هرگز آن همه حديث و روايت در شأن نزول آيه را نديده است.
آيه''' «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه...»''' را درباره «صهيب ابن سنان» انگاشته؛ و در ذيل آيه 55 سوره مائده:''' «انّما وليكم اللّه...»''' تلاش كرده تا نزول آن را درباره على(ع) انكار كند. و در تفسير آيه 7-9 از سوره انسان''' «و يطعمون الطّعام على حبّه مسكيناً...»''' با توضيح واژه‌ها و نقل حكايتى، چنان مى‌گذرد كه انگار هرگز آن همه حديث و روايت در شأن نزول آيه را نديده است.


بهر حال، موضع [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] در تمام اين‌گونه آيات، يا ترديد، تكذيب، تحريف، تبديل و تضعيف اسناد و يا جرح راويان است. اين همه از هر كس شگفت نباشد از [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، كه دستى در جرح و تعديل دارد و در تفسيرش نيز، آهنگش بر «درايت» است و نه صرفاً «روايت» بسى شگفت است.
بهر حال، موضع [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] در تمام اين‌گونه آيات، يا ترديد، تكذيب، تحريف، تبديل و تضعيف اسناد و يا جرح راويان است. اين همه از هر كس شگفت نباشد از [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، كه دستى در جرح و تعديل دارد و در تفسيرش نيز، آهنگش بر «درايت» است و نه صرفاً «روايت» بسى شگفت است.
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:




[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از شاگردان «ابن تيميّه» و از مريدان و نزدیک ان وى است، و در مباحث مختلف از وى تأثير پذيرفته است. مباحث كلامى، در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] جلوه بارزى ندارد؛ ولى از مجموع آنچه به اجمال آورده و يا به اشاره گذشته مى‌توان فهميد كه او متمايل به مسلك اشعرى است و در بسيارى از مسائل چونان آنان مى‌انديشيده است. گو اين‌كه در برخى موارد نيز، آراء آنان را نپذيرفته و به راهى ديگر رفته است. او در ذيل آيه 54 از سوره اعراف و در ذيل جمله ''' «ثم استوى على العرش» ''' مى‌گويد:
[[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، از شاگردان «ابن تيميّه» و از مريدان و نزدیک ان وى است، و در مباحث مختلف از وى تأثير پذيرفته است. مباحث كلامى، در تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] جلوه بارزى ندارد؛ ولى از مجموع آنچه به اجمال آورده و يا به اشاره گذشته مى‌توان فهميد كه او متمايل به مسلك اشعرى است و در بسيارى از مسائل چونان آنان مى‌انديشيده است. گو اين‌كه در برخى موارد نيز، آراء آنان را نپذيرفته و به راهى ديگر رفته است. او در ذيل آيه 54 از سوره اعراف و در ذيل جمله''' «ثم استوى على العرش»''' مى‌گويد:


«ما در اين مقام، بر مسلك «سلف صالح» معتقديم، [و در صفات الاهى چنان گوئيم]كه نه تعطيل پيش آيد و نه تشبيه. بى‌گمان آنچه از ظاهر الفاظ به ذهن مشبّهين آمده بر خداوند روا نيست و ''' «ليس كمثله شيء» '''؛ بلكه حقيقت آن است كه پيشوايان سلف صالح گفته‌اند: كه هر آن كه خداى را به مخلوقش مانند كند كافر شده است؛ و هر آن‌كه، آنچه خدا خودش را به آن متصّف دانسته انكار كند نيز كافر است؛ بدينسان بايد به آنچه صريح آيات و روايات صحيحه دلالت كند به‌گونه‌اى كه با جلال الهى منافات نداشته باشد، معتقد بود و راه هدايت همين است».
«ما در اين مقام، بر مسلك «سلف صالح» معتقديم، [و در صفات الاهى چنان گوئيم]كه نه تعطيل پيش آيد و نه تشبيه. بى‌گمان آنچه از ظاهر الفاظ به ذهن مشبّهين آمده بر خداوند روا نيست و''' «ليس كمثله شيء»'''؛ بلكه حقيقت آن است كه پيشوايان سلف صالح گفته‌اند: كه هر آن كه خداى را به مخلوقش مانند كند كافر شده است؛ و هر آن‌كه، آنچه خدا خودش را به آن متصّف دانسته انكار كند نيز كافر است؛ بدينسان بايد به آنچه صريح آيات و روايات صحيحه دلالت كند به‌گونه‌اى كه با جلال الهى منافات نداشته باشد، معتقد بود و راه هدايت همين است».


و روشن است كه در مسائل عقيدتى، اين‌گونه چند پهلو سخن گفتن ره بجائى نمى‌برد و اينسان راه حل نشان دادن‌ها كليدى را ماننده است كه به همه قفل‌ها مى‌خورد؛ولى هيچكدام را باز نمى‌كند، به هر حال وى در ذيل آيه 103 از سوره انعام ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار» ''' با اين‌كه اختلاف اقوال را مى‌آورد، امّا روشن است كه با عرضه روايات و آيات، بالأخره معتقد مى‌شود كه «رؤيت» خداوند دست كم در آخرت قطعى است. او در ذيل آياتى كه به‌گونه‌اى نشانگر اختيار انسانى است، به تفسير آيات پرداخته و دست از ظاهر نشسته و چونان كسانى از اشعريان كه در اين ميدان به نظريه «كسب» گرائيده‌اند، به توجيه و تأويل ننشسته است. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در باب امامت و رهبرى، ديدگاه قريب به اتفاق عالمان اهل سنّت را پذيرفته و در انعقاد امامت به راه‌هاى چهارگانه (اجماع امت، نصب امام پيشين، اجماع اهل حلّ و عقد، غلبه و زور!) معتقد شده و در پايان در اين كه عليه حاكم جائر و ستم‌گر مى‌شود قيام كرد يا نه مى‌گويد: «صحيح آن است كه بگوئيم حاكم، با فسق از حكومت عزل نمى‌شود؛ مگر اين كه آشكارا به كفر گرايد».
و روشن است كه در مسائل عقيدتى، اين‌گونه چند پهلو سخن گفتن ره بجائى نمى‌برد و اينسان راه حل نشان دادن‌ها كليدى را ماننده است كه به همه قفل‌ها مى‌خورد؛ولى هيچكدام را باز نمى‌كند، به هر حال وى در ذيل آيه 103 از سوره انعام''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار»''' با اين‌كه اختلاف اقوال را مى‌آورد، امّا روشن است كه با عرضه روايات و آيات، بالأخره معتقد مى‌شود كه «رؤيت» خداوند دست كم در آخرت قطعى است. او در ذيل آياتى كه به‌گونه‌اى نشانگر اختيار انسانى است، به تفسير آيات پرداخته و دست از ظاهر نشسته و چونان كسانى از اشعريان كه در اين ميدان به نظريه «كسب» گرائيده‌اند، به توجيه و تأويل ننشسته است. [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، در باب امامت و رهبرى، ديدگاه قريب به اتفاق عالمان اهل سنّت را پذيرفته و در انعقاد امامت به راه‌هاى چهارگانه (اجماع امت، نصب امام پيشين، اجماع اهل حلّ و عقد، غلبه و زور!) معتقد شده و در پايان در اين كه عليه حاكم جائر و ستم‌گر مى‌شود قيام كرد يا نه مى‌گويد: «صحيح آن است كه بگوئيم حاكم، با فسق از حكومت عزل نمى‌شود؛ مگر اين كه آشكارا به كفر گرايد».


آنگاه براى اثبات اين سخن، كلامى از پيامبر نقل مى‌كند كه بى‌گمان از ساخته‌هاى ذهن بيماران و جيره‌خواران است. پس از اين، سئوال ديگرى مى‌آورد و آن اين كه، آيا حاكم مى‌تواند خود را از خلافت عزل كند و آن را به ديگرى وانهد؟ جواب مى‌دهد، كه اين اختلافى است. آنگاه به‌عنوان دليل صحت مى‌گويد: «حسن بن على خود را از حكومت عزل كرد و حاكميت را به معاويّه سپرد».
آنگاه براى اثبات اين سخن، كلامى از پيامبر نقل مى‌كند كه بى‌گمان از ساخته‌هاى ذهن بيماران و جيره‌خواران است. پس از اين، سئوال ديگرى مى‌آورد و آن اين كه، آيا حاكم مى‌تواند خود را از خلافت عزل كند و آن را به ديگرى وانهد؟ جواب مى‌دهد، كه اين اختلافى است. آنگاه به‌عنوان دليل صحت مى‌گويد: «حسن بن على خود را از حكومت عزل كرد و حاكميت را به معاويّه سپرد».
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
گو اين‌كه [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] اين را نمى‌پذيرد و مى‌گويد: «اين كار از سر اجبار بود» امّا روشن است كه اين نيز، به‌گونه‌اى ديگر، تحريف تاريخ است. و اينك براى روشن شدن حقيقت تنها به يك خطبه امام حسن(ع) که بى‌درنگ پس از امضاء قرارداد «آتش بس» ايراد فرموده‌اند اشاره مى‌كنيم و مى‌گذريم:
گو اين‌كه [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] اين را نمى‌پذيرد و مى‌گويد: «اين كار از سر اجبار بود» امّا روشن است كه اين نيز، به‌گونه‌اى ديگر، تحريف تاريخ است. و اينك براى روشن شدن حقيقت تنها به يك خطبه امام حسن(ع) که بى‌درنگ پس از امضاء قرارداد «آتش بس» ايراد فرموده‌اند اشاره مى‌كنيم و مى‌گذريم:


«معاويه چنين مى‌پندارد، كه من او را شايسته خلافت ديدم و خود را شايسته حكومت نيافتم. معاويه دروغ مى‌گويد، به‌خداى سوگند؛ من در كتاب خدا و كلام رسول خدا شايسته‌ترين كسى هستم كه بايد بر مردم حكومت كند.» با اين همه او ذيل آيه 59 از سوره نساء ''' «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم...» ''' و ذيل آيه 124 سوره بقره ''' «... لا ينال عهدي الظالمين...» ''' روايات و اقوال مختلف را آورده و بالأخره عدم لزوم اطاعت از ظالمان را ترجيح مى‌دهد و در پايان تفسير آيه دوم، از يكى از عالمان نقل مى‌كند كه: «ظالم نمى‌تواند، خليفه، حاكم، مفتى، شاهد و راوى باشد».
«معاويه چنين مى‌پندارد، كه من او را شايسته خلافت ديدم و خود را شايسته حكومت نيافتم. معاويه دروغ مى‌گويد، به‌خداى سوگند؛ من در كتاب خدا و كلام رسول خدا شايسته‌ترين كسى هستم كه بايد بر مردم حكومت كند.» با اين همه او ذيل آيه 59 از سوره نساء''' «أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم...»''' و ذيل آيه 124 سوره بقره''' «... لا ينال عهدي الظالمين...»''' روايات و اقوال مختلف را آورده و بالأخره عدم لزوم اطاعت از ظالمان را ترجيح مى‌دهد و در پايان تفسير آيه دوم، از يكى از عالمان نقل مى‌كند كه: «ظالم نمى‌تواند، خليفه، حاكم، مفتى، شاهد و راوى باشد».


به هر حال چنان‌كه گفتيم، مسائل كلامى در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جلوه بارزى ندارد و از آنجا كه آهنگ او در تفسيرش نقلى است، اگر گاهى نيز، به اين ميدان وارد شده، بيشتر نقل اقوال و روايات است تا اظهار نظر و تحليل و بررسى.
به هر حال چنان‌كه گفتيم، مسائل كلامى در «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جلوه بارزى ندارد و از آنجا كه آهنگ او در تفسيرش نقلى است، اگر گاهى نيز، به اين ميدان وارد شده، بيشتر نقل اقوال و روايات است تا اظهار نظر و تحليل و بررسى.
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
برخى از شرح‌حال‌نگاران وى را «شافعى» دانسته‌اند. برخى ديگر نيز ضمن آن، به متابعت وى از برخى از آراء «ابن تيمّيه» تصريح كرده‌اند. «ابن تيميّه» آرائى برخلاف اجماع فقيهان اهل سنّت داشته است؛ از جمله او در مسأله طلاق معتقد بود، با لفظ «ثلاث» و در يك مرتبه «سه طلاق» واقع نمى‌شود، و با «سوگند به طلاق» زن از مرد جدا نمى‌گردد، و طلاق زن در حال حيض جارى نمى‌گردد، و تحقق پيدا نمى‌كند، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز، اين آراء را پذيرفته و بدانها فتواى مى‌داد.
برخى از شرح‌حال‌نگاران وى را «شافعى» دانسته‌اند. برخى ديگر نيز ضمن آن، به متابعت وى از برخى از آراء «ابن تيمّيه» تصريح كرده‌اند. «ابن تيميّه» آرائى برخلاف اجماع فقيهان اهل سنّت داشته است؛ از جمله او در مسأله طلاق معتقد بود، با لفظ «ثلاث» و در يك مرتبه «سه طلاق» واقع نمى‌شود، و با «سوگند به طلاق» زن از مرد جدا نمى‌گردد، و طلاق زن در حال حيض جارى نمى‌گردد، و تحقق پيدا نمى‌كند، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] نيز، اين آراء را پذيرفته و بدانها فتواى مى‌داد.


بارى، چنانكه گفتيم يكى از جنبه‌هاى برجسته «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جنبه‌هاى فقهى آن است. مؤلف، در جاى‌جاى تفسير خود در ذيل آيات مربوط به احكام، به مباحث فقهى پرداخته و اقوال و آراء را به نقد و بررسى كشيده است؛ مثلاً ذيل آيه 102 از سوره بقره و در ضمن داستان «هاروت و ماروت» بحث مفصّل و درازدامنى را درباره «سحر» و احكام آن به‌عمل آورده است كه به لحاظ آگاهى‌هائى كه از آراء فقهاى سلف عرضه كرده و روايات مختلف را آورده است سودمند تواند بود و در ذيل آيه 185 سوره بقره ''' «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...» ''' مسائل مختلف مربوط به روزه مسافر و مريض را مطرح كرده و اقوال گونه‌گون عالمان و فقيهان را آورده، و استدلال‌هاى آنان را عرضه كرده و به نقد و بررسى پرداخته است.
بارى، چنانكه گفتيم يكى از جنبه‌هاى برجسته «تفسير [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]» جنبه‌هاى فقهى آن است. مؤلف، در جاى‌جاى تفسير خود در ذيل آيات مربوط به احكام، به مباحث فقهى پرداخته و اقوال و آراء را به نقد و بررسى كشيده است؛ مثلاً ذيل آيه 102 از سوره بقره و در ضمن داستان «هاروت و ماروت» بحث مفصّل و درازدامنى را درباره «سحر» و احكام آن به‌عمل آورده است كه به لحاظ آگاهى‌هائى كه از آراء فقهاى سلف عرضه كرده و روايات مختلف را آورده است سودمند تواند بود و در ذيل آيه 185 سوره بقره''' «فمن شهد منكم الشهر فليصمه...»''' مسائل مختلف مربوط به روزه مسافر و مريض را مطرح كرده و اقوال گونه‌گون عالمان و فقيهان را آورده، و استدلال‌هاى آنان را عرضه كرده و به نقد و بررسى پرداخته است.


در ذيل آيه 178 از سوره بقره در ارتباط با «قصاص»، ديدگاه فقها و عالمان سلف را نقل كرده و با عرضه روايات مسأله، به نقد و بررسى آنها پرداخته، و آنگاه ديدگاه خودش را آورده و در پايان در تفسير ''' «لكم في القصاص حياة» ''' نكات سودمندى را ياد كرده است. همچنين در ذيل آيه 29 و 28 از سوره توبه، به بحث و بررسى در حرمت ورود مشركان به «مسجد الحرام» و چگونگى جزيه دادن مشركان پرداخته، و اقوال و روايات را آورده است.
در ذيل آيه 178 از سوره بقره در ارتباط با «قصاص»، ديدگاه فقها و عالمان سلف را نقل كرده و با عرضه روايات مسأله، به نقد و بررسى آنها پرداخته، و آنگاه ديدگاه خودش را آورده و در پايان در تفسير''' «لكم في القصاص حياة»''' نكات سودمندى را ياد كرده است. همچنين در ذيل آيه 29 و 28 از سوره توبه، به بحث و بررسى در حرمت ورود مشركان به «مسجد الحرام» و چگونگى جزيه دادن مشركان پرداخته، و اقوال و روايات را آورده است.


بالأخره او در ذيل تمام آيات مربوط به «احكام» مسائل فقهى را يادآورى كرده است و گاه به مبانى «اصولى» آراء نيز، پرداخته ولى مجموعاً تحليل اجتهادى و كاوش عقلانى در اين مواضع، بسيار اندك است و غالباً ً از محدوده نقل اقوال و عرضه روايات و بررسى اين‌ها در پرتو آگاهى‌هاى رجالى، ادبى و روائى فراتر نمى‌رود.
بالأخره او در ذيل تمام آيات مربوط به «احكام» مسائل فقهى را يادآورى كرده است و گاه به مبانى «اصولى» آراء نيز، پرداخته ولى مجموعاً تحليل اجتهادى و كاوش عقلانى در اين مواضع، بسيار اندك است و غالباً ً از محدوده نقل اقوال و عرضه روايات و بررسى اين‌ها در پرتو آگاهى‌هاى رجالى، ادبى و روائى فراتر نمى‌رود.