عطاء بن ابی‌رباح: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
خط ۴۶: خط ۴۶:


==عطاء در کلام بزرگان==
==عطاء در کلام بزرگان==
ابونعيم او را در شمار تابعانى آورده است كه از امام باقر عليه‌السّلام روايت كرده‌اند. و ستايش امام دربارۀ او را نيز در ضمن روايتى آورده است. او از أسلم مقرى نقل مى‌كند كه: با امام باقر نشسته بوديم كه عطاء از كنار ما گذشت. حضرت فرمود: «بر روى زمين فردى داناتر از عطاء بن ابى‌رباح نسبت به مناسك حج باقى نمانده است». از احمد بن محمد شافعى نيز نقل مى‌كند كه: «مجلس فتواى مكه در مسجدالحرام از آن ابن عباس بود و بعد از او مخصوص عطاء بن ابى‌رباح گرديد» . صاحب «طبقات» مى‌گويد: «مرجعيت فتوا در مكه به عطاء و مجاهد منتهى گرديد و بيشتر عطاء مورد نظر بود». همچنين مى‌گويد: «او قرآن را به ديگران مى‌آموخت و مفسر قرآن و فقيهى ثقه و حافظ حديث بسيار بود. از قتاده روايت شده است كه گفت: عطاء از داناترين مردم نسبت به مناسك حج بود». ابن حجر مى‌گويد: «ابن معين گفته است: عطاء معلم مكتب‌خانه بود. همچنين از ابونوف از عطاء روايت كرده است كه گفت: محضر دويست تن از صحابه را درك كردم. از ابن عباس نيز روايت كرده است كه مى‌گفت: اى مردم مكه! چرا پيرامون من جمع مى‌شويد با آنكه عطاء در ميان شماست‌؟ از ربيعه نقل شده است كه گفت: عطاء بر همۀ تابعان مكه در فتوا دادن برترى يافته بود. قتاده مى‌گويد: سليمان بن هشام به من گفت: آيا در مكه دانشمندى هست‌؟ گفتم: آرى، كهن‌ترين دانشمند جزيرة العرب! گفت: چه كسى است‌؟ گفتم: عطاء بن ابى‌رباح...» و گواهى‌هاى فراوان ديگر دربارۀ شخصيت او همه حاكى از آن است كه وى از بزرگ‌ترين تابعان از نظر علمى، فقهى، تقوا و فضيلت است.
ابونعيم او را در شمار تابعانى آورده است كه از امام باقر عليه‌السّلام روايت كرده‌اند. و ستايش امام دربارۀ او را نيز در ضمن روايتى آورده است. او از أسلم مقرى نقل مى‌كند كه: با امام باقر نشسته بوديم كه عطاء از كنار ما گذشت. حضرت فرمود: «بر روى زمين فردى داناتر از عطاء بن ابى‌رباح نسبت به مناسك حج باقى نمانده است». از احمد بن محمد شافعى نيز نقل مى‌كند كه: «مجلس فتواى مكه در مسجدالحرام از آن ابن عباس بود و بعد از او مخصوص عطاء بن ابى‌رباح گرديد». صاحب «طبقات» مى‌گويد: «مرجعيت فتوا در مكه به عطاء و مجاهد منتهى گرديد و بيشتر عطاء مورد نظر بود». همچنين مى‌گويد: «او قرآن را به ديگران مى‌آموخت و مفسر قرآن و فقيهى ثقه و حافظ حديث بسيار بود. از قتاده روايت شده است كه گفت: عطاء از داناترين مردم نسبت به مناسك حج بود». ابن حجر مى‌گويد: «ابن معين گفته است: عطاء معلم مكتب‌خانه بود. همچنين از ابونوف از عطاء روايت كرده است كه گفت: محضر دويست تن از صحابه را درك كردم. از ابن عباس نيز روايت كرده است كه مى‌گفت: اى مردم مكه! چرا پيرامون من جمع مى‌شويد با آنكه عطاء در ميان شماست‌؟ از ربيعه نقل شده است كه گفت: عطاء بر همۀ تابعان مكه در فتوا دادن برترى يافته بود. قتاده مى‌گويد: سليمان بن هشام به من گفت: آيا در مكه دانشمندى هست‌؟ گفتم: آرى، كهن‌ترين دانشمند جزيرة العرب! گفت: چه كسى است‌؟ گفتم: عطاء بن ابى‌رباح...» و گواهى‌هاى فراوان ديگر دربارۀ شخصيت او همه حاكى از آن است كه وى از بزرگ‌ترين تابعان از نظر علمى، فقهى، تقوا و فضيلت است.


ابن خلكان دربارۀ او حكايتى كم‌نظير نقل كرده است: «از وكيع نقل شده است كه  ابوحنيفه نعمان بن ثابت برايم نقل كرد كه: در پنج باب از مناسك در مكه اشتباه كردم كه حجّام - سرتراش - آنها را به من ياد داد! به اين ترتيب كه مى‌خواستم سرم را بتراشم، به من گفت: تو عرب هستى‌؟ گفتم آرى؛ و من قبلا به او گفته بودم سرم را به چند مى‌تراشى‌؟ و او گفت: اين مورد شرط برنمى‌تابد. بنشين، و من - منحرف از قبله - نشستم. او به من اشاره كرد كه رو به قبله بنشينم. من خواستم سرم را از طرف چپ بتراشم. به من گفت: طرف راست سرت را بچرخان و من چنان كردم. او شروع به تراشيدن سرم كرد و من ساكت بودم. به من گفت: تكبير بگو. شروع به تكبير گفتن كردم تا اينكه بلند شدم بروم؛ گفت: كجا مى‌روى‌؟ گفتم به اقامتگاهم. گفت: دو ركعت نماز بگذار و آنگاه برو. با خود گفتم: اين گونه برخورد، شايستۀ امثال اين حجّام نيست مگر اينكه از دانشى برخوردار باشد؛ لذا پرسيدم: از كجا اين معلومات را به دست آورده‌اى كه به من دستور انجام آن را دادى‌؟ گفت: عطاء بن ابى‌رباح را ديدم كه به آنها عمل مى‌كرد». ابن خلكان اضافه مى‌كند: «او سياه چهره، داراى يك چشم، با بينى پهن و از ناحيۀ دست و پا فلج بود و در اواخر عمر بينايى خود را از دست داد. موهاى پيچيده و مجعد داشت. سليمان بن رفيع مى‌گويد: وارد مسجدالحرام شدم؛ ديدم مردم پيرامون مردى گرد آمده‌اند. سر كشيدم؛ عطاء بن ابى‌رباح را ديدم كه همچون كلاغى سياه نشسته بود». محمد بن عبداللّه مى‌گويد: «من مفتى‌اى بهتر از عطاء بن ابى‌رباح نديده‌ام. هرگز در مجلس درس او ياد خدا كم‌رنگ نشد. اگر صحبتى به ميان مى‌آمد يا چيزى از او مى‌پرسيدند، خوب جواب مى‌داد. او سكوت خود را طول مى‌داد و آنگاه كه به سخن مى‌آمد مردم گمان مى‌كردند در حالى است كه از ناحيۀ غيب به او كمك مى‌شود؟» از ابن جريج روايت شده است كه: «هرگاه عطاء مطلبى را نقل مى‌كرد مى‌گفتم: علم است يا رأى‌؟ اگر حديث مأثورى بود مى‌گفت: علم است. اگر نظر خودش بود مى‌گفت: رأى است». از سلمة بن كهيل نقل شده است كه: «من كسى را نديده‌ام كه به وسيلۀ اين علم (علم دين) در پى كسب رضاى خدا باشد مگر سه نفر: عطاء، مجاهد و طاووس». أوزاعى مى‌گويد: «عطاء روزى كه مرد؛ محبوب‌ترين فرد نزد مردم بود».  
ابن خلكان دربارۀ او حكايتى كم‌نظير نقل كرده است: «از وكيع نقل شده است كه  ابوحنيفه نعمان بن ثابت برايم نقل كرد كه: در پنج باب از مناسك در مكه اشتباه كردم كه حجّام - سرتراش - آنها را به من ياد داد! به اين ترتيب كه مى‌خواستم سرم را بتراشم، به من گفت: تو عرب هستى‌؟ گفتم آرى؛ و من قبلا به او گفته بودم سرم را به چند مى‌تراشى‌؟ و او گفت: اين مورد شرط برنمى‌تابد. بنشين، و من - منحرف از قبله - نشستم. او به من اشاره كرد كه رو به قبله بنشينم. من خواستم سرم را از طرف چپ بتراشم. به من گفت: طرف راست سرت را بچرخان و من چنان كردم. او شروع به تراشيدن سرم كرد و من ساكت بودم. به من گفت: تكبير بگو. شروع به تكبير گفتن كردم تا اينكه بلند شدم بروم؛ گفت: كجا مى‌روى‌؟ گفتم به اقامتگاهم. گفت: دو ركعت نماز بگذار و آنگاه برو. با خود گفتم: اين گونه برخورد، شايستۀ امثال اين حجّام نيست مگر اينكه از دانشى برخوردار باشد؛ لذا پرسيدم: از كجا اين معلومات را به دست آورده‌اى كه به من دستور انجام آن را دادى‌؟ گفت: عطاء بن ابى‌رباح را ديدم كه به آنها عمل مى‌كرد». ابن خلكان اضافه مى‌كند: «او سياه چهره، داراى يك چشم، با بينى پهن و از ناحيۀ دست و پا فلج بود و در اواخر عمر بينايى خود را از دست داد. موهاى پيچيده و مجعد داشت. سليمان بن رفيع مى‌گويد: وارد مسجدالحرام شدم؛ ديدم مردم پيرامون مردى گرد آمده‌اند. سر كشيدم؛ عطاء بن ابى‌رباح را ديدم كه همچون كلاغى سياه نشسته بود». محمد بن عبداللّه مى‌گويد: «من مفتى‌اى بهتر از عطاء بن ابى‌رباح نديده‌ام. هرگز در مجلس درس او ياد خدا كم‌رنگ نشد. اگر صحبتى به ميان مى‌آمد يا چيزى از او مى‌پرسيدند، خوب جواب مى‌داد. او سكوت خود را طول مى‌داد و آنگاه كه به سخن مى‌آمد مردم گمان مى‌كردند در حالى است كه از ناحيۀ غيب به او كمك مى‌شود؟» از ابن جريج روايت شده است كه: «هرگاه عطاء مطلبى را نقل مى‌كرد مى‌گفتم: علم است يا رأى‌؟ اگر حديث مأثورى بود مى‌گفت: علم است. اگر نظر خودش بود مى‌گفت: رأى است». از سلمة بن كهيل نقل شده است كه: «من كسى را نديده‌ام كه به وسيلۀ اين علم (علم دين) در پى كسب رضاى خدا باشد مگر سه نفر: عطاء، مجاهد و طاووس». أوزاعى مى‌گويد: «عطاء روزى كه مرد؛ محبوب‌ترين فرد نزد مردم بود».