۱۱۰٬۳۷۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'دهاند') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ــ' به 'ـ') |
||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
'''ذخائرالأعلاق''' أثر [[ابن عربی، محمد بن علی|شیخ أکبر محیالدین إبن عربی]] شرحی بر دیوان [[ترجمان الأشواق]] است این متن منظوم به قلم خود شارح، درباره معارف عرفانی میباشد. | '''ذخائرالأعلاق''' أثر [[ابن عربی، محمد بن علی|شیخ أکبر محیالدین إبن عربی]] شرحی بر دیوان [[ترجمان الأشواق]] است این متن منظوم به قلم خود شارح، درباره معارف عرفانی میباشد. | ||
شیخ ترجمان الأشواق را در مکّه مکرّمه در سال 598ق قلمی کرده است و ماجرای سروده شدن آن به این ترتیب است که شیخ مکینالدین دختری داشت پارسا و | شیخ ترجمان الأشواق را در مکّه مکرّمه در سال 598ق قلمی کرده است و ماجرای سروده شدن آن به این ترتیب است که شیخ مکینالدین دختری داشت پارسا و دانا، موسوم به «نِظام» و ملقّب به «عین الشّمس و البَهاء» که در تقوا و خدا ترسی خصایل پسندیده، رفتار سنجیده و کمالات أخلاقی و صوری دُرّ دهر و یگانه روزگارش بود. دیدار این عارفه و عالمه و معتکفه در إبن عربی أثر بخشید و او را شیفته خود گردانید و إلهام بخش أشعار و تغزلات عارفانه وی و سرانجام به وجود آمدن کتاب قابل تحسین ترجمانالأشواق گردید<ref>متن کتاب، ص9-8</ref>. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
ظاهراً | ظاهراً میخواهد که برایش داستان هند و لُبْنی ' و سُلَیْمی ' و زینب و عِنان، از زیبارویان و معشوقههای مشهور، را بگویند، ولی در شرح خود<ref>همان، ص 70ـ 69</ref> «هند» را به مکان فرود آمدن آدم و اسرار مختص به آن موطن، «لُبْنی» را به حاجت، سُلَیْمی ' را به حکمت سلیمانی بلقیس، «عنان» را به علم احکام امور سیاست، و «زینب» را به انتقال از مقام ولایت به مقام نبوت تأویل میکند. بنابراین معنای باطنی ابیات این است که برای من از محل فرود آمدن آدم و از اسرار مخصوص آن و از نیاز به آن و از حکمت سلیمانی بلقیس و از علم احکام امور سیاست و از انتقال مقام ولایت به مقام نبوت سخن بگویید. | ||
همچنین در بیتِ | همچنین در بیتِ | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
می گوید: که شوق من به دخترکی صاحب نثر و نظم و منبر و بیان به درازا کشید، اما در شرح خود واژة «طفلة» را | می گوید: که شوق من به دخترکی صاحب نثر و نظم و منبر و بیان به درازا کشید، اما در شرح خود واژة «طفلة» را ـ که به معنای دخترک لطیف اندام و دوشیزة زیباست ـ به معرفت ذاتی و «نثر» و «نِظام» را به مقید و مطلق معنا میکند که از حیث ذات، وجود مطلق است و از حیث مالک بودن، مقیّد به ملک است، و «منبر» را به درجات اسماءالحسنی تأویل میکند که بر آمدن بر آنها، تخلّق به آنهاست، و «بیان» را هم مقام رسالت میداند<ref>همان، ص71</ref>. | ||
محقق کتاب،آقای [[منصور، خلیل|خلیل عمران منصور]] در پاورقیها به امور زیر پرداخته است: | محقق کتاب،آقای [[منصور، خلیل|خلیل عمران منصور]] در پاورقیها به امور زیر پرداخته است: |