صدای سخن عشق: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ده اند' به 'ده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'ته اند' به 'ته‌اند')
جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'ده‌اند')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۰: خط ۴۰:


==  گزارش محتوا ==
==  گزارش محتوا ==
کتاب صدای سخن عشق نوشته‌ی [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] با دقّت تمام به بررسی پیچیده‌ی مسئله‌ی عشق پرداخته است. چنانکه از فهرست کتاب بر می‌آید جای خالی برای بحث دیگر باقی نگذاشته و تمامیّت عشق را با همه‌ی جوانب آن مورد مداقّه قرار داده است. مقدّمه‌ای گویا و روان در ابتدای راه خواننده قرار دارد که وی را با هویّت و ماهیّت اثر آشنا می‌کند و معلوم می‌دارد که نویسنده از چه بابتی سخن خواهد گفت. با این حال نام کتاب با بخش نخست عنوانی واحد دارد. عشق را در همینجا دُرّ دریای معرفت خوانده که ترکیب و توصیفی عالی است. به بزرگانی که عشق را به خوبی تعریف و تحلیل کرده اند اشاره می‌کند که هر یک در عرفان و عشق دارای نام و منزلتی هستند، در این بین نام کسانی چون: [[سنایی، مجدود بن آدم|حکیم سنایی]]، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدّین عراقی]]، [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان بقلی شیرازی]]، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]]، [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدّین کبری]]، [[مولانا]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود<ref>متن، ص 12</ref>. و عنوان کتاب نیز چنان که معلوم است بخشی از بیتی از یک غزل مشهور [[حافظ، شمس‌الدین محمد|خواجه‌ی شیراز]] است که در افواه عامه نیز افتاده است.
کتاب صدای سخن عشق نوشته‌ی [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] با دقّت تمام به بررسی پیچیده‌ی مسئله‌ی عشق پرداخته است. چنانکه از فهرست کتاب بر می‌آید جای خالی برای بحث دیگر باقی نگذاشته و تمامیّت عشق را با همه‌ی جوانب آن مورد مداقّه قرار داده است. مقدّمه‌ای گویا و روان در ابتدای راه خواننده قرار دارد که وی را با هویّت و ماهیّت اثر آشنا می‌کند و معلوم می‌دارد که نویسنده از چه بابتی سخن خواهد گفت. با این حال نام کتاب با بخش نخست عنوانی واحد دارد. عشق را در همینجا دُرّ دریای معرفت خوانده که ترکیب و توصیفی عالی است. به بزرگانی که عشق را به خوبی تعریف و تحلیل کرده‌اند اشاره می‌کند که هر یک در عرفان و عشق دارای نام و منزلتی هستند، در این بین نام کسانی چون: [[سنایی، مجدود بن آدم|حکیم سنایی]]، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، [[عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر|فخرالدّین عراقی]]، [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان بقلی شیرازی]]، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]]، [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدّین کبری]]، [[مولانا]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود<ref>متن، ص 12</ref>. و عنوان کتاب نیز چنان که معلوم است بخشی از بیتی از یک غزل مشهور [[حافظ، شمس‌الدین محمد|خواجه‌ی شیراز]] است که در افواه عامه نیز افتاده است.


نویسنده در بخش نخست رد پای عشق را در متون عرفانی و حکمی‌و همینطور در دل ادیان و مذاهب در شرق و غرب می‌جوید. گذشته از اسلام و قرآن و حدیث و بیرون از عارفان مسلمان که همه داد عشق داده اند و سرّ عشق را تفسیر کرده اند، نظر به‌یهودیت و مسیحیت و تورات و انجیل می‌دوزد و از دریچه‌ی عارفان مسیحی نیز آن گوهر را ردیابی می‌کند. آیاتی از انجیل را شاهد می‌آورد و شعله‌ی عشق را فروزان می‌کند. در میان هندیان می‌رود و هندو و بودائی و دیگر نحله ها را سرشار از عشق می‌بیند. در ایران باستان سیر می‌کند و دیانت زرتشت را آمیخته از عشق می‌یابد و «سپنتا آرمئیتی» را عشق مقدّس می‌خواند <ref>متن، ص 30</ref>. گذر به معبد دلفی می‌کند و در یونان باستان هماوا با [[افلاطون]] از «عشق افلاطونی» سخن می‌گوید<ref>متن، ص 31</ref>. و در مهمانیِ [[افلاطون]] در [[رساله‌ی مهمانی]] شرکت می‌کند گوش هوش به سخنان [[سقراط]] حکیم می‌سپارد و در میان اسطوره‌های روم و یونان باستان الهه‌های عشق پاک و ناپاک را جستجو می‌کند و با آفرودیته آشنا می‌شود و پورنه را که به منزله‌ی عشق هرجایی است از دیده می‌گذراند.
نویسنده در بخش نخست رد پای عشق را در متون عرفانی و حکمی‌و همینطور در دل ادیان و مذاهب در شرق و غرب می‌جوید. گذشته از اسلام و قرآن و حدیث و بیرون از عارفان مسلمان که همه داد عشق داده‌اند و سرّ عشق را تفسیر کرده‌اند، نظر به‌یهودیت و مسیحیت و تورات و انجیل می‌دوزد و از دریچه‌ی عارفان مسیحی نیز آن گوهر را ردیابی می‌کند. آیاتی از انجیل را شاهد می‌آورد و شعله‌ی عشق را فروزان می‌کند. در میان هندیان می‌رود و هندو و بودائی و دیگر نحله ها را سرشار از عشق می‌بیند. در ایران باستان سیر می‌کند و دیانت زرتشت را آمیخته از عشق می‌یابد و «سپنتا آرمئیتی» را عشق مقدّس می‌خواند <ref>متن، ص 30</ref>. گذر به معبد دلفی می‌کند و در یونان باستان هماوا با [[افلاطون]] از «عشق افلاطونی» سخن می‌گوید<ref>متن، ص 31</ref>. و در مهمانیِ [[افلاطون]] در [[رساله‌ی مهمانی]] شرکت می‌کند گوش هوش به سخنان [[سقراط]] حکیم می‌سپارد و در میان اسطوره‌های روم و یونان باستان الهه‌های عشق پاک و ناپاک را جستجو می‌کند و با آفرودیته آشنا می‌شود و پورنه را که به منزله‌ی عشق هرجایی است از دیده می‌گذراند.


[[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این اثر می‌گوید: و من آیات الهی را در بیکرانه‌ی هستی که در بینهایت فرم و شکل حضوری سرشار دارند را به نوعی صدای عشق و صدای سخن عشق می‌دانم که حضرت معشوق فرمود: «کُن»، باش! و هر چه او بفرماید خواهد شد و در کنار این همه آیات طبیعی شناخته شده و ناشناخته، آیاتی دیگر هم هست که آیات مکتوب شده است. صُحف، تورات، زبور، انجیل، و در شکل عالی و نابتر [[قرآن کریم]] عالیترین تجلّی سخن عشق. و وحی الهی در این نظر چیزی جز صدای سخن عشق نخواهد بود و لذا هرکس مایل به عشق راستین و حقیقت عشق باشد باید چونان عارفان کامل در این بحر بی‌کران وحی الهی که قرآنش می‌خوانیم سباحه کند و از صورت سخن عشق حقیقت معشوق را دریابد<ref>متن، صص 38-37</ref>.  
[[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این اثر می‌گوید: و من آیات الهی را در بیکرانه‌ی هستی که در بینهایت فرم و شکل حضوری سرشار دارند را به نوعی صدای عشق و صدای سخن عشق می‌دانم که حضرت معشوق فرمود: «کُن»، باش! و هر چه او بفرماید خواهد شد و در کنار این همه آیات طبیعی شناخته شده و ناشناخته، آیاتی دیگر هم هست که آیات مکتوب شده است. صُحف، تورات، زبور، انجیل، و در شکل عالی و نابتر [[قرآن کریم]] عالیترین تجلّی سخن عشق. و وحی الهی در این نظر چیزی جز صدای سخن عشق نخواهد بود و لذا هرکس مایل به عشق راستین و حقیقت عشق باشد باید چونان عارفان کامل در این بحر بی‌کران وحی الهی که قرآنش می‌خوانیم سباحه کند و از صورت سخن عشق حقیقت معشوق را دریابد<ref>متن، صص 38-37</ref>.  


بخش دوّم کتاب که عشق در فرهنگ نامیده شده به دقّت و تفصیل معنا و تعریف عشق را از دل متون و قاموسها می‌جوید تا برای خواننده ترجمانی از عشق را بیاورد، هر چند که در همان ابتدا می‌گوید یافتن کُنه عشق از دریچه‌ی آثار ممکن و میسّر نیست، زیرا هر سخنی به نوعی شرح الاسم خواهد بود و غرض از عشق، چیزی ورای صورت و اسم ظاهری است. نویسنده عشق را به مدد برخی از منابع لغوی به مانند [[لسان العرب]] در ریشه‌ی «عشقه» می‌جوید و شرح آن را از فلاسفه ای به مانند [[سهروردی]] وام می‌گیرد و همین عشقه را در آثار دیگران به مانند [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در [[فتوحات مکیه|فتوحات]] و یا [[ژنده‌پیل، احمد|احمد جام]] در [[انس التّائبین]] پی می‌گیرد. گاهی سری به دواخانه‌ی [[ابن سینا]] می‌زند و کسانی که آن را مالیخولیا می‌خوانند از وی نظر می‌خواهد و رفع ابهام می‌کند. و سرآخر خود دست به فهرستی بلندبالا از ترکیبات عشق می‌زند تا خواننده را به دریایی از حیرت فرو برد تا با سباحه ای سنگین به فهم عظمت عشق نایل آید. یافتن معنایی یا معانی ای غیر از آنچه که قاموسها گفته‌اند و کتابهای فرهنگ بدان اقدام کرده اند از ابداعات و هنرهای نویسنده است که در دریای اندیشه‌ی بزرگان سیر کرده و عشق را با کلماتی چون: آب حیات، آتش، امر کل، بحر بیگران، تسکین، تمکین، شور، خلعت جان، دردانه، درد بی دوا، دریا، زرّ کان، سیمرغ، شاه، شمع دلها، شهر خوشی، گرفتاری و گوهر جان معنا نماید<ref>متن، صص 59-56</ref>.  
بخش دوّم کتاب که عشق در فرهنگ نامیده شده به دقّت و تفصیل معنا و تعریف عشق را از دل متون و قاموسها می‌جوید تا برای خواننده ترجمانی از عشق را بیاورد، هر چند که در همان ابتدا می‌گوید یافتن کُنه عشق از دریچه‌ی آثار ممکن و میسّر نیست، زیرا هر سخنی به نوعی شرح الاسم خواهد بود و غرض از عشق، چیزی ورای صورت و اسم ظاهری است. نویسنده عشق را به مدد برخی از منابع لغوی به مانند [[لسان العرب]] در ریشه‌ی «عشقه» می‌جوید و شرح آن را از فلاسفه ای به مانند [[سهروردی]] وام می‌گیرد و همین عشقه را در آثار دیگران به مانند [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] در [[فتوحات مکیه|فتوحات]] و یا [[ژنده‌پیل، احمد|احمد جام]] در [[انس التّائبین]] پی می‌گیرد. گاهی سری به دواخانه‌ی [[ابن سینا]] می‌زند و کسانی که آن را مالیخولیا می‌خوانند از وی نظر می‌خواهد و رفع ابهام می‌کند. و سرآخر خود دست به فهرستی بلندبالا از ترکیبات عشق می‌زند تا خواننده را به دریایی از حیرت فرو برد تا با سباحه ای سنگین به فهم عظمت عشق نایل آید. یافتن معنایی یا معانی ای غیر از آنچه که قاموسها گفته‌اند و کتابهای فرهنگ بدان اقدام کرده‌اند از ابداعات و هنرهای نویسنده است که در دریای اندیشه‌ی بزرگان سیر کرده و عشق را با کلماتی چون: آب حیات، آتش، امر کل، بحر بیگران، تسکین، تمکین، شور، خلعت جان، دردانه، درد بی دوا، دریا، زرّ کان، سیمرغ، شاه، شمع دلها، شهر خوشی، گرفتاری و گوهر جان معنا نماید<ref>متن، صص 59-56</ref>.  


بخش دیگری که باید با [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] همراه شد سفر به شهر [[قرآن]] و حدیث است تا از آن دو دیار که ریاحین معنوی را به مشام جان می‌رسانند، شواهدی را در این گوهر هستی یافت. آیاتی به وفور مدّ نظر نویسنده است، که خداوند خود را دوستدار و محب می‌خواند و جماعتی از گروههای معنوی و نیک را محبوب قلمداد می‌کند<ref>متن، صص 96-92</ref>. و نیز اشاراتی به آیاتی دارد، که خداوند آنان را که کردارهایی ناشایست دارند از ذیل دوستیِ خود خارج کرده و به ایشان بی اعتناست را فهرست می‌کند و آنگونه که توّابین، محسنین، مطهّرین، مقسطین، صابرین، مجاهدین و متوکّلین را دوست می‌داشت و به دوستی آنان با صراحت اشاره می‌نمود کسانی چون: معتدین، فسادکنندگان، کافران، گناهکاران، ظالمان، خودخواهان، فخرفروشان، خیانتکاران، فاسدان، مسرفان، متکبّران و الکی خوشان را از زمره‌ی دوستی خود خارج می‌کند و لباس نادوست در بر ایشان می‌نماید<ref>متن، صص 102-96</ref>.  
بخش دیگری که باید با [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] همراه شد سفر به شهر [[قرآن]] و حدیث است تا از آن دو دیار که ریاحین معنوی را به مشام جان می‌رسانند، شواهدی را در این گوهر هستی یافت. آیاتی به وفور مدّ نظر نویسنده است، که خداوند خود را دوستدار و محب می‌خواند و جماعتی از گروههای معنوی و نیک را محبوب قلمداد می‌کند<ref>متن، صص 96-92</ref>. و نیز اشاراتی به آیاتی دارد، که خداوند آنان را که کردارهایی ناشایست دارند از ذیل دوستیِ خود خارج کرده و به ایشان بی اعتناست را فهرست می‌کند و آنگونه که توّابین، محسنین، مطهّرین، مقسطین، صابرین، مجاهدین و متوکّلین را دوست می‌داشت و به دوستی آنان با صراحت اشاره می‌نمود کسانی چون: معتدین، فسادکنندگان، کافران، گناهکاران، ظالمان، خودخواهان، فخرفروشان، خیانتکاران، فاسدان، مسرفان، متکبّران و الکی خوشان را از زمره‌ی دوستی خود خارج می‌کند و لباس نادوست در بر ایشان می‌نماید<ref>متن، صص 102-96</ref>.