تاريخ خلیفة بن خیاط: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '(د ' به '(متوفای '
جز (جایگزینی متن - '.↵↵↵↵رده:کتاب‌شناسی' به '. ==وابسته‌ها== {{وابسته‌ها}} رده:کتاب‌شناسی')
جز (جایگزینی متن - '(د ' به '(متوفای ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۴۰: خط ۴۰:
خليفه در سيره به‌طور عمده بر [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] تكيه دارد و اخبار را مستقيماً يا با يك واسطه از طريق بكر بن سليمان يا وهب بن جرير بن حازم از وى نقل مى‌كند. وى علاوه بر اين، از كتاب «تاريخ الخلفاء» ابن‌ اسحاق نيز بهره برده و روايات متعددى درباره دوره خلفاى راشدين از وى نقل كرده است. بيش از صد بار نام [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] در كتاب تاريخ خليفه آمده است. البته وى اكثر روايات [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] را به‌صورت مختصر و فشرده ذكر مى‌كند و از تشريح وقايع مى‌پرهيزد.<ref>همان</ref>
خليفه در سيره به‌طور عمده بر [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] تكيه دارد و اخبار را مستقيماً يا با يك واسطه از طريق بكر بن سليمان يا وهب بن جرير بن حازم از وى نقل مى‌كند. وى علاوه بر اين، از كتاب «تاريخ الخلفاء» ابن‌ اسحاق نيز بهره برده و روايات متعددى درباره دوره خلفاى راشدين از وى نقل كرده است. بيش از صد بار نام [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] در كتاب تاريخ خليفه آمده است. البته وى اكثر روايات [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] را به‌صورت مختصر و فشرده ذكر مى‌كند و از تشريح وقايع مى‌پرهيزد.<ref>همان</ref>


راوى يا نویسنده ديگرى كه خليفه از او بهره برده است، وهب بن جرير بن خازم ازدى (د 206ق) است. خليفه در موضوعِ جنگ جمل و وقايع ردَّه و اخبار خوارج بصره، مواردى از او نقل كرده است.<ref>همان</ref>
راوى يا نویسنده ديگرى كه خليفه از او بهره برده است، وهب بن جرير بن خازم ازدى (متوفای  206ق) است. خليفه در موضوعِ جنگ جمل و وقايع ردَّه و اخبار خوارج بصره، مواردى از او نقل كرده است.<ref>همان</ref>


ابوالحسن على بن محمد مدائنى (د 225ق) اخبارى نامدار عراقى، يكى ديگر از منابع خليفه است. در بخش فتوحات و اخبار خلفاى راشدين، پنجاه درصد نقل‌ها از مدائنى و به احتمال از كتاب جمل و كتاب صفين و كتاب خوارج اوست. شايد به همين علت است كه كلود كاهن معتقد است كه كتاب تاريخ خليفه از آنِ مدائنى است. اما اين نظر قطعاً صحيح نيست؛ زيرا اگرچه خليفه از مدائنى روايات بسيارى نقل كرده است، ولى همان‌گونه‌كه گفته شد بيشتر روايات مربوط به سيره از [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] نقل شده است و تنها تا وقايع سال 131ق از مدائنى روايت مى‌كند.<ref>همان</ref>
ابوالحسن على بن محمد مدائنى (متوفای  225ق) اخبارى نامدار عراقى، يكى ديگر از منابع خليفه است. در بخش فتوحات و اخبار خلفاى راشدين، پنجاه درصد نقل‌ها از مدائنى و به احتمال از كتاب جمل و كتاب صفين و كتاب خوارج اوست. شايد به همين علت است كه كلود كاهن معتقد است كه كتاب تاريخ خليفه از آنِ مدائنى است. اما اين نظر قطعاً صحيح نيست؛ زيرا اگرچه خليفه از مدائنى روايات بسيارى نقل كرده است، ولى همان‌گونه‌كه گفته شد بيشتر روايات مربوط به سيره از [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] نقل شده است و تنها تا وقايع سال 131ق از مدائنى روايت مى‌كند.<ref>همان</ref>


از ديگر كسانى كه خليفه از آنها روايت كرده و محتمل است كه وى از مكتوبات آنها با اجازه يا شفاهاً رواياتى را نقل كرده باشد، عبارتند از: ابوعبيده معمر بن مثنى (د 209ق)، ابويقظان نَسّابه (د 190ق)، هشام كلبى (د 204ق) و ابومعشر سندى (د بعد از سال 170ق).<ref>همان</ref>
از ديگر كسانى كه خليفه از آنها روايت كرده و محتمل است كه وى از مكتوبات آنها با اجازه يا شفاهاً رواياتى را نقل كرده باشد، عبارتند از: ابوعبيده معمر بن مثنى (متوفای  209ق)، ابويقظان نَسّابه (متوفای  190ق)، هشام كلبى (متوفای  204ق) و ابومعشر سندى (متوفای  بعد از سال 170ق).<ref>همان</ref>


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
خط ۵۵: خط ۵۵:
وى در ادامه، از مبدأهاى تاريخى مختلفى چون بنيان كعبه، مرگ كعب بن لؤى و حمله ابرهه كه اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ می‌كردند، سخن به ميان آورده است. بعد، از پيدايش تاريخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد اينكه از سال تولد، بعثت، هجرت يا وفات حضرت رسول(ص) كدام‌يك را مبدأ قرار دهند، اختلاف كردند تا اينكه به امر عمر بن خطاب، هجرت را كه جداكننده دارالشرك از دارالايمان و حق از باطل بود، مبدأ تاريخ نهادند.<ref>ر.ک: همان، ص75-76</ref>
وى در ادامه، از مبدأهاى تاريخى مختلفى چون بنيان كعبه، مرگ كعب بن لؤى و حمله ابرهه كه اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ می‌كردند، سخن به ميان آورده است. بعد، از پيدايش تاريخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد اينكه از سال تولد، بعثت، هجرت يا وفات حضرت رسول(ص) كدام‌يك را مبدأ قرار دهند، اختلاف كردند تا اينكه به امر عمر بن خطاب، هجرت را كه جداكننده دارالشرك از دارالايمان و حق از باطل بود، مبدأ تاريخ نهادند.<ref>ر.ک: همان، ص75-76</ref>


خليفه، بحث تاريخى خويش را از تولد پيامبر(ص) آغاز كرده و بدون ذكر رويدادهاى دوران مكى، تا سال 232ق؛ يعنى هشت سال قبل از وفاتش، ادامه داده است. نكته درخور توجه اينكه خليفه برخلاف بسيارى از مورخان ديگر چون دينورى (د 282ق)، يعقوبى (د 284ق) و طبرى (د 310ق) كه كتاب خويش را با داستان آفرينش، تاريخ انبيا و اقوام و پادشاهان پيش از اسلام شروع مى‌كنند، اثر خويش را با ذكر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع نموده و بااينكه خود عالم به انساب قبايل عرب و ايام عرب مى‌باشد، هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است. در واقع چارچوب تاريخ نزد خليفه، به تاريخ اسلام محدود مى‌باشد. اين نكته از آنجا استنباط مى‌شود كه وى حتى به وقايع دوران مكى نمى‌پردازد و آغاز تاريخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدينه مى‌داند. شايد علت نياوردن تاريخ دوران مكى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاريخ باشد؛ چون وى از مكه با نام «ارض شرك» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» ياد مى‌كند.<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>
خليفه، بحث تاريخى خويش را از تولد پيامبر(ص) آغاز كرده و بدون ذكر رويدادهاى دوران مكى، تا سال 232ق؛ يعنى هشت سال قبل از وفاتش، ادامه داده است. نكته درخور توجه اينكه خليفه برخلاف بسيارى از مورخان ديگر چون دينورى (متوفای  282ق)، يعقوبى (متوفای  284ق) و طبرى (متوفای  310ق) كه كتاب خويش را با داستان آفرينش، تاريخ انبيا و اقوام و پادشاهان پيش از اسلام شروع مى‌كنند، اثر خويش را با ذكر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع نموده و بااينكه خود عالم به انساب قبايل عرب و ايام عرب مى‌باشد، هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است. در واقع چارچوب تاريخ نزد خليفه، به تاريخ اسلام محدود مى‌باشد. اين نكته از آنجا استنباط مى‌شود كه وى حتى به وقايع دوران مكى نمى‌پردازد و آغاز تاريخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدينه مى‌داند. شايد علت نياوردن تاريخ دوران مكى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاريخ باشد؛ چون وى از مكه با نام «ارض شرك» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» ياد مى‌كند.<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>


اهميت اين كتاب در آن است كه حاوى قديمى‌ترين شرح وقايع عمده اسلامى است كه به ما رسيده است؛ زيرا كتب پيش از آن يا تك نگارى‌هایى بيش نبود يا چون سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] و [[الطبقات الكبری (دار الكتب العلمية)|طبقات ابن سعد]]، على‌رغم داشتنِ مطالب بسيارى در مورد تاريخ اسلام، تنها به قسمتى از آن مى‌پرداختند؛ در ضمن از لحاظ سبک نويسندگى نيز حائز اهميت است؛ چنان‌كه روش وى در كتابتِ تاريخ، جامع بين روش علماى حديث و اخباریان مى‌باشد. وى در بسيارى جاها به روش اول متمايل است و اين تمايل از آنجا آشكار مى‌شود كه وى بر ذكر اسانيد روايات و تراجم و طبقات رجال و وفيات آنها بسيار تكيه مى‌كند. علاوه بر اين وى بر مورخين مدينه و راويان آنها بيشتر اعتماد دارد.<ref>همان</ref>
اهميت اين كتاب در آن است كه حاوى قديمى‌ترين شرح وقايع عمده اسلامى است كه به ما رسيده است؛ زيرا كتب پيش از آن يا تك نگارى‌هایى بيش نبود يا چون سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] و [[الطبقات الكبری (دار الكتب العلمية)|طبقات ابن سعد]]، على‌رغم داشتنِ مطالب بسيارى در مورد تاريخ اسلام، تنها به قسمتى از آن مى‌پرداختند؛ در ضمن از لحاظ سبک نويسندگى نيز حائز اهميت است؛ چنان‌كه روش وى در كتابتِ تاريخ، جامع بين روش علماى حديث و اخباریان مى‌باشد. وى در بسيارى جاها به روش اول متمايل است و اين تمايل از آنجا آشكار مى‌شود كه وى بر ذكر اسانيد روايات و تراجم و طبقات رجال و وفيات آنها بسيار تكيه مى‌كند. علاوه بر اين وى بر مورخين مدينه و راويان آنها بيشتر اعتماد دارد.<ref>همان</ref>
خط ۷۶: خط ۷۶:
نكته پايانى در مورد اين كتاب، بررسى جايگاه تاريخ خليفه در بين مورخان معاصر او و پس از اوست. در بين علماى تاريخ، از كتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون يعقوبى و طبرى و همچنين مورخان متأخر از وى، همچون [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، چيزى از آن برداشت نكرده‌اند. طبرى تنها يك بار آن هم در ذكر حوادث سال 141ق، زمانِ خلافت منصور عباسى، از وى روايت كرده است. حال چرا اين كتاب كه حاوى اطلاعات گران‌بهایى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاريخ و زمان‌هاى حوادث تاريخى دوران اموى و عباسى است، مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نيست. شايد اين مورخان، كتاب را در اختيار نداشته‌اند وليكن همان‌گونه‌كه گذشت، [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] كه در قرن چهارم مى‌زيسته در «الفهرست» ضمن چهار كتاب ديگر او از اين كتاب نيز نام مى‌برد.<ref>همان، ص79-80</ref>
نكته پايانى در مورد اين كتاب، بررسى جايگاه تاريخ خليفه در بين مورخان معاصر او و پس از اوست. در بين علماى تاريخ، از كتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون يعقوبى و طبرى و همچنين مورخان متأخر از وى، همچون [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، چيزى از آن برداشت نكرده‌اند. طبرى تنها يك بار آن هم در ذكر حوادث سال 141ق، زمانِ خلافت منصور عباسى، از وى روايت كرده است. حال چرا اين كتاب كه حاوى اطلاعات گران‌بهایى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاريخ و زمان‌هاى حوادث تاريخى دوران اموى و عباسى است، مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نيست. شايد اين مورخان، كتاب را در اختيار نداشته‌اند وليكن همان‌گونه‌كه گذشت، [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] كه در قرن چهارم مى‌زيسته در «الفهرست» ضمن چهار كتاب ديگر او از اين كتاب نيز نام مى‌برد.<ref>همان، ص79-80</ref>


بااين‌همه ازدى (د 334ق) مؤلف تاريخ موصل، در جاهاى گوناگون از اين كتاب استفاده كرده است؛ به‌طور مثال وى در حوادث سال‌هاى 126 و 129 و 131ق از خليفه روايت مى‌كند.<ref>همان، ص80</ref>
بااين‌همه ازدى (متوفای  334ق) مؤلف تاريخ موصل، در جاهاى گوناگون از اين كتاب استفاده كرده است؛ به‌طور مثال وى در حوادث سال‌هاى 126 و 129 و 131ق از خليفه روايت مى‌كند.<ref>همان، ص80</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==