۱٬۵۹۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
برای آشنایی با نمونههایی گویا از محتوا، روش و زبان و ادبیات کتاب حاضر، میتوان به موارد ذیل توجه کرد: | برای آشنایی با نمونههایی گویا از محتوا، روش و زبان و ادبیات کتاب حاضر، میتوان به موارد ذیل توجه کرد: | ||
فصل اوّل: در حدّ شعر و تحقيق آن: شعر به نزديك منطقيان، كلام مُخَيّلِ موزون باشد، و در عرف جمهور، كلام موزوِنِ مقفّى. اما كلام، الفاظى باشد مُؤلَّف از حروف كه به حَسَب وضع، بر معانى مقصود، دالّ باشد. و شعر | فصل اوّل: در حدّ شعر و تحقيق آن: شعر به نزديك منطقيان، كلام مُخَيّلِ موزون باشد، و در عرف جمهور، كلام موزوِنِ مقفّى. اما كلام، الفاظى باشد مُؤلَّف از حروف كه به حَسَب وضع، بر معانى مقصود، دالّ باشد. و شعر بىالفاظ تصوّر نتوان كرد و اگر كسى به تكلّف فعلى غيرملفوظ را مانند حركتى به دست يا به چشم مثلًا، جزوى از اجزاى شعر گرداند، حكم آن فعل حكم الفاظ باشد؛ از آن جهت كه مشتمل باشد بر حدوث صوتى يا خيال صوتى دالّ بر مرادى. و همچنين الفاظ مهمل بىمعنى را و اگرچه مستجمِعِ وزن و قافيه باشد، از قبيل شعر نشمرند و ...<ref>ر.ک: متن کتاب، ص3 </ref>. | ||
لغات در رزانت و خفّت مختلف است چه، تازى مثلًا به قياس با پارسى به رزانت و ثقل نزديكتر باشد و پارسى به خفّت مايلتر و اسباب اختلاف يا ماهيّات حروف باشند و آن چنان باشد كه حروف مستعمل در بعضى لغات از مخارج دشوارتر باشد مانند «ضاد» و «ثا» و «ظا» در تازى و در بعضى به ضدّ آن، و يا هيئت حروف باشد و آن، چنان بود كه حركات حروف در بعضى لغات يا به كميّت بيشتر بود مانند لغت تازى كه اكثر مقاطع كلمات در آن لغت متحرّك باشد و در بيشتر لغات بر خلاف آن، و يا به كيفيّت تمامتر بود، مانند لغت تازى كه حركات حروف در وى تمام باشد به خلاف پارسى كه بعضى حركات در وى مختلس باشد، مانند حركت حرف «را» در لفظ پارسى. و اوزان هم در رزانت و خفّت مختلف باشد، چه به حسَب اختلاف و اتّفاق اجزاى دورها، و چه به حسَب كَثْرَت و قلّت حركات در هر دورى. ...<ref>ر.ک: همان، ص5 </ref>. | لغات در رزانت و خفّت مختلف است چه، تازى مثلًا به قياس با پارسى به رزانت و ثقل نزديكتر باشد و پارسى به خفّت مايلتر و اسباب اختلاف يا ماهيّات حروف باشند و آن چنان باشد كه حروف مستعمل در بعضى لغات از مخارج دشوارتر باشد مانند «ضاد» و «ثا» و «ظا» در تازى و در بعضى به ضدّ آن، و يا هيئت حروف باشد و آن، چنان بود كه حركات حروف در بعضى لغات يا به كميّت بيشتر بود مانند لغت تازى كه اكثر مقاطع كلمات در آن لغت متحرّك باشد و در بيشتر لغات بر خلاف آن، و يا به كيفيّت تمامتر بود، مانند لغت تازى كه حركات حروف در وى تمام باشد به خلاف پارسى كه بعضى حركات در وى مختلس باشد، مانند حركت حرف «را» در لفظ پارسى. و اوزان هم در رزانت و خفّت مختلف باشد، چه به حسَب اختلاف و اتّفاق اجزاى دورها، و چه به حسَب كَثْرَت و قلّت حركات در هر دورى. ...<ref>ر.ک: همان، ص5 </ref>. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
قافيه در پارسى يا مجرد بود يا مُرْدَف، و مُرْدَف را رَوىّ يا مفرد بود يا مضاعف، و هر يك از مجرد و مُرْدَف مفرد يا مطلق بود يا مقيد، و هر يكى يا موصول بود يا [غيرموصول] پس انواع مجرد و مُرْدَف مفرد، هشت بود: چهار مطلق و چهار مقيد<ref>ر.ک: همان، ص122 </ref>. | قافيه در پارسى يا مجرد بود يا مُرْدَف، و مُرْدَف را رَوىّ يا مفرد بود يا مضاعف، و هر يك از مجرد و مُرْدَف مفرد يا مطلق بود يا مقيد، و هر يكى يا موصول بود يا [غيرموصول] پس انواع مجرد و مُرْدَف مفرد، هشت بود: چهار مطلق و چهار مقيد<ref>ر.ک: همان، ص122 </ref>. | ||
در شرح مزجی شارح محترم از جمله چنین آمده است: فصل اوّل: در حدّ شعر و تحقيق آن مراد از حدّ در اينجا تعريف جامع جميع افراد محدود و مانع از دخول غير آن است، خواه حدّ منطقى باشد يا رَسْم. و اين اطلاق در فنون ادبيّه كه اين فن نيز مِنجمله آنهاست، شيوع يافته كما قالَ العَلّامة الجرجانى، و | در شرح مزجی شارح محترم از جمله چنین آمده است: فصل اوّل: در حدّ شعر و تحقيق آن مراد از حدّ در اينجا تعريف جامع جميع افراد محدود و مانع از دخول غير آن است، خواه حدّ منطقى باشد يا رَسْم. و اين اطلاق در فنون ادبيّه كه اين فن نيز مِنجمله آنهاست، شيوع يافته كما قالَ العَلّامة الجرجانى، و مىتواند كه حدّ منطقى مراد باشد چه، شعر امر اصطلاحى است و هر چه در مفاهيم اصطلاحيّه معتبر دارند از حدود بود. شعر بالكسر در اصل به معنى دانستن است از نصَر و كرُم، كذا فى القاموس. و اما به اعتبار اصطلاح، پس نزديك منطقيان كلام مخَيَّل به صيغه «مفعول» از تفعيل، يعنى مشتمل بر قضاياى تخييليّه كه مورِث انبساط و انقباض نفس و امثال آن باشد و تفصيلش بيايد. ...<ref>ر.ک: همان، ص146- 147 </ref>. | ||
همچنین شارح چنین نوشته است: در اسباب اختلاف اوزان و قوافى در لغات عرب و عجم: مثلًا لغت | همچنین شارح چنین نوشته است: در اسباب اختلاف اوزان و قوافى در لغات عرب و عجم: مثلًا لغت اَى لفظى كه اهل لسان هنگام بيان اغراض به آن تكلّم سازند، در رَزانت بالفتح و آن در اصل به معنى وقار و حلم است، اما مراد از آن در اينجا ثقل است، و خِفّت مختلف است چه، تازى مثلًا با پارسى به رزانت و ثقل عطف تفسيرى رزانت است نزديكتر باشد لفظ «تر» در اينجا و امثال آنكه خواهد آمد، زائد است و زيادتش شايع است، مثل: اولىتر و بهتر. پارسى به خِفّت مايلتر و اسباب اختلاف در ثقل و خفّت يا ماهيّات و حقايق حروف باشد و آنچنان بود كه حروف مستعمل در بعضى لغات و زبانها از مخارج دشوار باشد مانند «ضاد» و «ثا» و «ظا» در تازى و در بعضى به ضدّ آن مثل فارسى كه مخارج بيشتر حروفش سهل باشد. مخفى نماند كه ثقل مذكور از قسم ثقل جزويست كه از آن ثقل لسان تازى نسبت فارسى مطلقا لازم نمىآيد چه، مخارج بسيارى از حروف فارسى دشوارتر از مخارج تازى است مثل: «ژا» و «گاف» و «پا» و «جيم» و «فا» ى فارسى و ...<ref>ر.ک: همان، ص168 </ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
برای کتاب حاضر، فهرست مطالب در آغاز و همچنین نمایههای متعدد (اشخاص، | برای کتاب حاضر، فهرست مطالب در آغاز و همچنین نمایههای متعدد (اشخاص، كتابها، جايها، اصطلاحات، بحرها، زحافات، اشعار، ابيات فارسى، مصرعهاى فارسى، ابيات عربى و مصرعهاى عربى) و فهرست منابع در پایان کتاب فراهم شده است. این اثر، مستند است و مصحح ارجاعات و توضیحاتش را به صورت پاورقی آورده است. | ||
==پانویس == | ==پانویس == |