۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها == [[' به '== وابستهها == {{وابستهها}} [[') |
جز (جایگزینی متن - 'شيخ طوسى' به 'شيخ طوسى') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
حلاج پس از اين كه چند سالى را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود كه سفرهاى تبليغى خود را آغاز كرد. وى به سال 270ق در 26 سالگى، نخستين حج خود را به جاى آورد و سالى را در آن جا به رياضت، عبادت و روزهدارى پرداخت. چون از مكه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مكى» و تبليغات سوء او بر عليه وى، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر كرد. او دومين سفر خود را به قصد زيارت كعبه از بغداد همراه با چهارصد مريد آغاز كرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، تركستان، عربستان، افغانستان، كشمير و چين سفر كرد و بتپرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايى نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومين حج خود را كه دو سال طول كشيد، به جاى آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار ديگر به تبليغ ميان مردم پرداخت. در اين سالها بود كه با پيش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بيعت گروهى از سران حكومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خونريزى شد و عدهاى بر اين عقيده شدند كه اين شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وى بوده است. بدين سبب حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتى در آن جا پنهان شد. ولى به سبب خيانت يكى از شاگردانش؛ نهانگاه او را كشف كرده و دستگيرش ساختند و سوار بر شترى به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاكمه حلاج در بغداد صورت گرفت كه به شكنجه و هشت سال زندانى شدن وى در زندانهاى بغداد انجاميد. پس از آزادى، به جهت تقرّبى كه نزد مادر خليفه يافت، اندك اندك به كاخ خليفه راه جست، اما سعايتگران با ساحر خواندن حلاّج، خليفه را از خطرش بيمناك ساختند، از اين رو «حامد بن عباس»، وزير مقتدر از او خواست كه حلاج را دوباره محاكمه كنند. در 309ق دومين محاكمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزير» به طول انجاميد و سرانجام به تحريك شريك وزير و هواداران وى، گواهان بسيارى بر بطلان گفتار و عقايد حلاّج گواهى دادند و بدين ترتيب، در روز سه شنبه 24 ذى القعده 309ق حلاّج را براى اعدام حاضر كردند. ابتدا جلاّد هزار تازيانه به او زد و سپس دست و پايش بريدند و پيكر نيمه جانش را بردار آويختند و فرداى همان روز به فرمان خليفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش كشيدند و خاكسترش را به دجله سپردند. | حلاج پس از اين كه چند سالى را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود كه سفرهاى تبليغى خود را آغاز كرد. وى به سال 270ق در 26 سالگى، نخستين حج خود را به جاى آورد و سالى را در آن جا به رياضت، عبادت و روزهدارى پرداخت. چون از مكه به اهواز بازگشت، به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند «عمرو مكى» و تبليغات سوء او بر عليه وى، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر كرد. او دومين سفر خود را به قصد زيارت كعبه از بغداد همراه با چهارصد مريد آغاز كرد؛ و پس از بازگشت، به قصد ارشاد، به هندوستان، تركستان، عربستان، افغانستان، كشمير و چين سفر كرد و بتپرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايى نمود. حلاج در حدود سال 294ق سومين حج خود را كه دو سال طول كشيد، به جاى آورد. پس از بازگشت به بغداد، بار ديگر به تبليغ ميان مردم پرداخت. در اين سالها بود كه با پيش آمدن غائله خلع «مقتدر» و بيعت گروهى از سران حكومت با «ابن المعتز»، بغداد گرفتار شورش و خونريزى شد و عدهاى بر اين عقيده شدند كه اين شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وى بوده است. بدين سبب حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتى در آن جا پنهان شد. ولى به سبب خيانت يكى از شاگردانش؛ نهانگاه او را كشف كرده و دستگيرش ساختند و سوار بر شترى به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاكمه حلاج در بغداد صورت گرفت كه به شكنجه و هشت سال زندانى شدن وى در زندانهاى بغداد انجاميد. پس از آزادى، به جهت تقرّبى كه نزد مادر خليفه يافت، اندك اندك به كاخ خليفه راه جست، اما سعايتگران با ساحر خواندن حلاّج، خليفه را از خطرش بيمناك ساختند، از اين رو «حامد بن عباس»، وزير مقتدر از او خواست كه حلاج را دوباره محاكمه كنند. در 309ق دومين محاكمه حلاّج به مدت هفت ماه در حضور «حامد وزير» به طول انجاميد و سرانجام به تحريك شريك وزير و هواداران وى، گواهان بسيارى بر بطلان گفتار و عقايد حلاّج گواهى دادند و بدين ترتيب، در روز سه شنبه 24 ذى القعده 309ق حلاّج را براى اعدام حاضر كردند. ابتدا جلاّد هزار تازيانه به او زد و سپس دست و پايش بريدند و پيكر نيمه جانش را بردار آويختند و فرداى همان روز به فرمان خليفه، سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش كشيدند و خاكسترش را به دجله سپردند. | ||
بنابر نقل شيخ طوسى: حسين بن منصور حلاج از جمله مدّعيان دروغين بابيّت از سوى ناحيه مقدسه مهدويّه بوده است. گر چه در ميان دانشمندان اسلامى و حتى شيعى، برخى به مدح حلاج پرداختهاند. | بنابر نقل [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]: حسين بن منصور حلاج از جمله مدّعيان دروغين بابيّت از سوى ناحيه مقدسه مهدويّه بوده است. گر چه در ميان دانشمندان اسلامى و حتى شيعى، برخى به مدح حلاج پرداختهاند. | ||
از جمله روايات ديگر شيخ طوسى درباره حلاّج، روايتى است كه «ابونصر هبة الله محمد كاتب» نواده دخترى «ام كلثوم» دختر دومين سفير نقل كرده است. ولى در ميان علماى بنام افرادى همچون خواجه نصير الدين محمد طوسى هستند كه حلاّج را شخصيتى برجسته مىدانند. | از جمله روايات ديگر [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] درباره حلاّج، روايتى است كه «ابونصر هبة الله محمد كاتب» نواده دخترى «ام كلثوم» دختر دومين سفير نقل كرده است. ولى در ميان علماى بنام افرادى همچون خواجه نصير الدين محمد طوسى هستند كه حلاّج را شخصيتى برجسته مىدانند. | ||
بر اساس آنچه كه در تاريخ آمده است، حلاج در دورانهاى مختلف، در بين بزرگان دين جايگاه و شخصيتى متفاوت داشته است، ولى اين نكته حائز اهميت است كه در زمان خود حلاج و در بين شخصيتهايى همچون حسين بن روح و على بن بابويه، حلاج شخصيتى مذموم و مطرود بوده است. | بر اساس آنچه كه در تاريخ آمده است، حلاج در دورانهاى مختلف، در بين بزرگان دين جايگاه و شخصيتى متفاوت داشته است، ولى اين نكته حائز اهميت است كه در زمان خود حلاج و در بين شخصيتهايى همچون حسين بن روح و على بن بابويه، حلاج شخصيتى مذموم و مطرود بوده است. |
ویرایش