۱۰۲٬۰۷۸
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنم' به 'ابن م') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابن مالک، محمد بن عبدالله' به 'ابن مالک، محمد بن عبدالله') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
وى قرائات هفتگانه را نزد ابوالجود غياث بن فارس لخمى، «التيسير و الشاطبيه» را نزد شاطبى و نيز قرائات مختلف را به طرق المُبهج سبط خياط نزد شهاب غزنوى خواند. او فقه را از ابومنصور ابيارى و همچنين ابوالحسين بن جبير و شفا را نزد امام شاذلى آموخت. همچنين نزد شاطبى، ابن البناء، ابوالقاسم بوصيرى، اسماعيل بن ياسين و ديگران ادب عربى و حديث فراگرفت. | وى قرائات هفتگانه را نزد ابوالجود غياث بن فارس لخمى، «التيسير و الشاطبيه» را نزد شاطبى و نيز قرائات مختلف را به طرق المُبهج سبط خياط نزد شهاب غزنوى خواند. او فقه را از ابومنصور ابيارى و همچنين ابوالحسين بن جبير و شفا را نزد امام شاذلى آموخت. همچنين نزد شاطبى، ابن البناء، ابوالقاسم بوصيرى، اسماعيل بن ياسين و ديگران ادب عربى و حديث فراگرفت. | ||
از چگونگى آموزش او در نحو و استادان وى اطلاعى در دست نيست. [[ | از چگونگى آموزش او در نحو و استادان وى اطلاعى در دست نيست. [[ابن مالک، محمد بن عبدالله|ابن مالك]] وى را در نحو شاگرد [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشرى]] دانسته و متذكر شده كه [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشرى]] خود در این علم چندان دستى نداشته است. از این روايت و نيز از شرحى كه او خود بر المفصل [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشرى]] نوشته، درمىيابيم كه وى به این کتاب عنايت خاصى داشته است و دست مايه علم خود را در نحو از آن برگرفته است. [[ذهبى]] در میان استادان حديث وى، از بانویى به نام فاطمه بنت سعدالخير نيز نام مىبرد كه در منابع ديگر ديده نمىشود. الامالى ابن حاجب، سراسر داراى تاريخ است و تاريخ كهنترين مجلس آن 609ق است و از آنجا كه وى در این تاريخ حدود 40 سال بيش نداشته، مىتوان دريافت كه در اواسط عمر به تسلط در نحو، فقه و اصول شهرت بسيار داشته و در مدرسه فاضليه به تدريس مشغول بوده است. موفق بن ابى العلاء از وى قرائات سبع و رضىالدين قسرطينى ادب عربى آموختند و عبدالعظيم منذرى، عبدالمؤمن دمیاطى و ديگران از وى حديث روايت كردهاند. [[ذهبى]]، ياقوت را نيز از جمله راویان ابن حاجب ذكر كرده است. | ||
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] كه بارها ابن حاجب را ملاقات كرده، وى را ستوده و چنين نوشته است: او مكرر برای «اداى شهادت» نزد من مىآمد و من در باب مسائل پيچيده و مشكل عربى از او سؤال مىكردم و او بدون اضطراب و با وقار و آرامش بسيار پاسخ مىگفت. ابن حاجب ظاهراً تا 616ق در قاهره بود، سپس آنجا را به قصد دمشق ترك گفت. شايد آوازه جامع اموى دمشق این فقيه مالكى را به آنجا كشيده باشد. وى پيش از آنكه به دمشق برسد، ظاهراً چند ماهى در بيتالمقدس ماند، زيرا شمارى از مجالس امالى وى در 616ق در بيتالمقدس تشكيل شده است. وى سرانجام در 617ق وارد دمشق شد و در زاویه مالكيه جامع اموى عهدهدار تدريس علوم اسلامى گرديد. به گفته ابوشامه او قبلاً بارها به دمشق آمد و شد داشته است و سرانجام در 617ق بود كه در دمشق اقامت گزيد. در مدت اقامت او در این شهر، ظاهراً حادثه مهمى رخ نداده است، جز اينكه به گفته ابن شاكر، در 628ق سه تن از فقهاى دمشق؛ ابن الصلاح، ابن عبدالسلام و ابن حاجب، به دليل رفتار كفرآمیز شيخ الطائفه، ابوالحسن حريرى، فتوا به قتل وى دادند و همین امیر سبب شد كه الملك الصالح امر به دستگیرى حريرى و اصحابش دهد و تا 638ق يعنى زمان خروج ابن حاجب از دمشق اطلاعى از وى در دست نيست. | [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] كه بارها ابن حاجب را ملاقات كرده، وى را ستوده و چنين نوشته است: او مكرر برای «اداى شهادت» نزد من مىآمد و من در باب مسائل پيچيده و مشكل عربى از او سؤال مىكردم و او بدون اضطراب و با وقار و آرامش بسيار پاسخ مىگفت. ابن حاجب ظاهراً تا 616ق در قاهره بود، سپس آنجا را به قصد دمشق ترك گفت. شايد آوازه جامع اموى دمشق این فقيه مالكى را به آنجا كشيده باشد. وى پيش از آنكه به دمشق برسد، ظاهراً چند ماهى در بيتالمقدس ماند، زيرا شمارى از مجالس امالى وى در 616ق در بيتالمقدس تشكيل شده است. وى سرانجام در 617ق وارد دمشق شد و در زاویه مالكيه جامع اموى عهدهدار تدريس علوم اسلامى گرديد. به گفته ابوشامه او قبلاً بارها به دمشق آمد و شد داشته است و سرانجام در 617ق بود كه در دمشق اقامت گزيد. در مدت اقامت او در این شهر، ظاهراً حادثه مهمى رخ نداده است، جز اينكه به گفته ابن شاكر، در 628ق سه تن از فقهاى دمشق؛ ابن الصلاح، ابن عبدالسلام و ابن حاجب، به دليل رفتار كفرآمیز شيخ الطائفه، ابوالحسن حريرى، فتوا به قتل وى دادند و همین امیر سبب شد كه الملك الصالح امر به دستگیرى حريرى و اصحابش دهد و تا 638ق يعنى زمان خروج ابن حاجب از دمشق اطلاعى از وى در دست نيست. |