۱۰۱٬۶۸۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پژوهشي' به 'پژوهشی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
و نکته نعز این است که او راست این سروده: | و نکته نعز این است که او راست این سروده: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''نگویم تا نباشد نعز غالب''|2=''چه غم گر هست اشعار من اندک''<ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
نکتهای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلعها و مقطعهای اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در اینباره میگوید: | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''هر مطلعی که ریزد از خامهام فغانی است''|2=''جز نغمه محبت سازم نوا ندارد''}} | {{ب|''هر مطلعی که ریزد از خامهام فغانی است''|2=''جز نغمه محبت سازم نوا ندارد''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۶۹: | خط ۶۵: | ||
از آن جمله است این چند نمونه: | از آن جمله است این چند نمونه: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''نومیدی ما گردش ایام ندارد''|2=''روزی که سیه شد سحر و شام ندارد''}} | {{ب|''نومیدی ما گردش ایام ندارد''|2=''روزی که سیه شد سحر و شام ندارد''}} | ||
{{ب|''باید ز میهرآینه پرهیز گفتهاند''|2=''آری دروغ مصلحتآمیز گفتهاند''}} | {{ب|''باید ز میهرآینه پرهیز گفتهاند''|2=''آری دروغ مصلحتآمیز گفتهاند''}} | ||
خط ۸۸: | خط ۸۱: | ||
طنزپردازی و لطیفهگویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامهای که به یکی از دوستان خود بهمناسبت درگذشت همسرش مینگارد، این بیت را مینویسد: | طنزپردازی و لطیفهگویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامهای که به یکی از دوستان خود بهمناسبت درگذشت همسرش مینگارد، این بیت را مینویسد: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''زن نو کن ای دوست در هر بهار''|2='' که تقویم پارینه ناید بهکار''}} | {{ب|''زن نو کن ای دوست در هر بهار''|2='' که تقویم پارینه ناید بهکار''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۲۴: | ||
اگرچه سخن غالب سنتیتر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعهگویی نامیدهاند طبع آزموده است؛ از آن جمله است: | اگرچه سخن غالب سنتیتر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعهگویی نامیدهاند طبع آزموده است؛ از آن جمله است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت ''|2='' جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت''}} | {{ب|''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت ''|2='' جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت''}} | ||
{{ب|''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت''|2=''بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت''}} | {{ب|''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت''|2=''بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت''}} | ||
{{ب|''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند''|2='' نازنینپایش به کوی غیر بوسیدن نداشت''}} | {{ب|''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند''|2='' نازنینپایش به کوی غیر بوسیدن نداشت''<ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] همنامی کرده باشد. نام [[امام على(ع)|علی(ع)]] و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است.<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. | حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] همنامی کرده باشد. نام [[امام على(ع)|علی(ع)]] و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است.<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. |