تأویلات باطنی در شهود معنوی رنگ و نور: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مـ' به 'م'
جز (جایگزینی متن - 'مـ' به 'م')
خط ۶۳: خط ۶۳:
لطائف سبعه یا اطوار فوق عقل که در مکتب کبرویه اساس معنویت آن را تشکیل می‌دهد به ترتیب عبارتند از لطیفه ی قالبی، نفسی، قلبی، سرّی، روحی، خفی، و حقّی که هر کدام در مسیر خود با یک پیامبر باطنی همراه می‌شوند که شرح آن در متون کبرویه باید دیده شود، چنانکه حضرات انبیاء: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود، عیسی و محمّد علیهم السّلام در این باره الگویی خاص اند. این تحلیل با مترادفات مفهومی‌خود نیز در مواردی دیگر تطبیق می‌شود که طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و أخفی از آن نوع است و یا با صدر، قلب، شغاف، فؤاد، حبّة القلب، سویداء القلب و مهجة القلب همراه می‌شود<ref>مقدّمه، صص 147-145</ref>.
لطائف سبعه یا اطوار فوق عقل که در مکتب کبرویه اساس معنویت آن را تشکیل می‌دهد به ترتیب عبارتند از لطیفه ی قالبی، نفسی، قلبی، سرّی، روحی، خفی، و حقّی که هر کدام در مسیر خود با یک پیامبر باطنی همراه می‌شوند که شرح آن در متون کبرویه باید دیده شود، چنانکه حضرات انبیاء: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود، عیسی و محمّد علیهم السّلام در این باره الگویی خاص اند. این تحلیل با مترادفات مفهومی‌خود نیز در مواردی دیگر تطبیق می‌شود که طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و أخفی از آن نوع است و یا با صدر، قلب، شغاف، فؤاد، حبّة القلب، سویداء القلب و مهجة القلب همراه می‌شود<ref>مقدّمه، صص 147-145</ref>.


همین که رو به آخر کتاب می‌رویم مباحث بسیار پیچیده تر و دشوارتر می‌شود، زیرا با مقولاتی چون حجابهای نورانی و ظلمانی و تجلّیات مختلف مواجه می‌شویم و [[سیّد محمّد نوربخش]] تجربیّات باطنی و سلوکی خود را یکایک بیان می‌کند و شارح و نویسنده نیز با تحلیل انتقادی به شرح آن می‌پردازد که گاهی در برخی امور با هم دچار چالش نیز می‌شوند و البتّه شواهدی را که شارح به دست می‌دهد چنین می‌نماید که حق به جانب اوست. از دیگر مواردی که در کتاب وجود دارد و مهم است بحث مراتب تجلّی است و در همینجا بحث عمیق بقا و فنای صوفیه پیش می‌آید که تفسیرهای دشواری را در این متن و شرح آن شاهد هستیم. چنانکه می‌خوانیم: و عالمی‌بی نهایت از نور کبود که نور ملکوت سفلی است و سیران در آن عالم ابتدای سیران در صفت الباطن و آن که حضرت حق به همین رنگ تجلّی فرمـود، علامـت کمال تزکیه ی نفس است؛ و عالمی‌بی‌نهایت از نور سرخ، بدایت ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ علامت کمال تصفیه ی قلب است و عالمی‌بی نهایت از نور زرد، وسط ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ، علامت تجلیه ی سرّ است و عالمی ‌بی نهایت از نور سفید، نور نهایت ملکوت علوی است و تجلّی به این رنگ، علامت کمال تجلیه‌ی روح است و عالمی‌بی نهایت از نور سیاه، نور جبروت است و تجلّی به همین رنگ، علامت کمال تجلیه ی خفاست از کثرت ماسوی الله و عالمی‌ بی نهایت بی رنگ، نور لاهوت است و چون در این عالم کثرت بلکه اثنینیت، محال است جز فنا نیافت و آن که در واقعه هم واقعه را عرض کرد، علامت کمال تربیت است از پیر به سبب کمال ارادت در باره‌ی پیر و چون در ملکوت که عقول و نفوس معلّقه است به عالم اجسام سیران به کمال رسید، بالای عرش که لامکان است سیران نمود و این سیری است در عقل کل و نفس کل که علم الله است و حیات الله است و این سیر، سیر فی الله است و نهایت ندارد و از حد و عد بیرون است، یعنی سنین سرمدی است تا آنجا که عدد بود، سنین ربوبیت یا سنین الوهیت بود، چون بی عدد شد، سرمدی است و آن عالم لاخلا و لاملا است. لا خلا لوجود الحیوه والعلم فیه ولاملا لعدم الجسم فیه»<ref>متن، صص 545-544</ref>.
همین که رو به آخر کتاب می‌رویم مباحث بسیار پیچیده تر و دشوارتر می‌شود، زیرا با مقولاتی چون حجابهای نورانی و ظلمانی و تجلّیات مختلف مواجه می‌شویم و [[سیّد محمّد نوربخش]] تجربیّات باطنی و سلوکی خود را یکایک بیان می‌کند و شارح و نویسنده نیز با تحلیل انتقادی به شرح آن می‌پردازد که گاهی در برخی امور با هم دچار چالش نیز می‌شوند و البتّه شواهدی را که شارح به دست می‌دهد چنین می‌نماید که حق به جانب اوست. از دیگر مواردی که در کتاب وجود دارد و مهم است بحث مراتب تجلّی است و در همینجا بحث عمیق بقا و فنای صوفیه پیش می‌آید که تفسیرهای دشواری را در این متن و شرح آن شاهد هستیم. چنانکه می‌خوانیم: و عالمی‌بی نهایت از نور کبود که نور ملکوت سفلی است و سیران در آن عالم ابتدای سیران در صفت الباطن و آن که حضرت حق به همین رنگ تجلّی فرمود، علامت کمال تزکیه ی نفس است؛ و عالمی‌بی‌نهایت از نور سرخ، بدایت ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ علامت کمال تصفیه ی قلب است و عالمی‌بی نهایت از نور زرد، وسط ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ، علامت تجلیه ی سرّ است و عالمی ‌بی نهایت از نور سفید، نور نهایت ملکوت علوی است و تجلّی به این رنگ، علامت کمال تجلیه‌ی روح است و عالمی‌بی نهایت از نور سیاه، نور جبروت است و تجلّی به همین رنگ، علامت کمال تجلیه ی خفاست از کثرت ماسوی الله و عالمی‌ بی نهایت بی رنگ، نور لاهوت است و چون در این عالم کثرت بلکه اثنینیت، محال است جز فنا نیافت و آن که در واقعه هم واقعه را عرض کرد، علامت کمال تربیت است از پیر به سبب کمال ارادت در باره‌ی پیر و چون در ملکوت که عقول و نفوس معلّقه است به عالم اجسام سیران به کمال رسید، بالای عرش که لامکان است سیران نمود و این سیری است در عقل کل و نفس کل که علم الله است و حیات الله است و این سیر، سیر فی الله است و نهایت ندارد و از حد و عد بیرون است، یعنی سنین سرمدی است تا آنجا که عدد بود، سنین ربوبیت یا سنین الوهیت بود، چون بی عدد شد، سرمدی است و آن عالم لاخلا و لاملا است. لا خلا لوجود الحیوه والعلم فیه ولاملا لعدم الجسم فیه»<ref>متن، صص 545-544</ref>.


==ویژگیها==
==ویژگیها==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش