غزالی در جست و جوی حقیقت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸: خط ۴۸:
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخش دیگری از مقدّمه موضع خود را در این تحقیق بیشتر معلوم می‌کند، چنانکه می‌نویسد: به واقع جای آن داشت که یکبار دیگر زندگانی، اندیشه و سلوک او را با دقّت نظر بیشتر و با موشکافیهای بهتری بکاوند و غزالی را با دیدی نقادانه در ترازوی اندیشه های راستین قرار بدهند. امّا چنین نقدی یا نیست و یا بسیار نادر است. چه بشتر کسانی که سراغ او رفته‌اند در مقابل عظمت و نام و شهرت او رنگ باخته و فقط به تمجید وی پرداخته اند، هر چند که جای تمجید دارد امّا در این بین بیشتر از کسی باید تمجید کرد که بتواند نقد شفّافی به شخصیت و آثار و اندیشه های او بزند و شخصیت او را از این پیچیدگی و ابهام بیرون بکشد تا برای جوانان و دانشجویان هم قابل استفاده و بهره گیری باشد، امّا نقدی استوار و بی خلل، محکم و متین و مستند و قابل دفاع<ref>مقدمه، ص 11</ref>.
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخش دیگری از مقدّمه موضع خود را در این تحقیق بیشتر معلوم می‌کند، چنانکه می‌نویسد: به واقع جای آن داشت که یکبار دیگر زندگانی، اندیشه و سلوک او را با دقّت نظر بیشتر و با موشکافیهای بهتری بکاوند و غزالی را با دیدی نقادانه در ترازوی اندیشه های راستین قرار بدهند. امّا چنین نقدی یا نیست و یا بسیار نادر است. چه بشتر کسانی که سراغ او رفته‌اند در مقابل عظمت و نام و شهرت او رنگ باخته و فقط به تمجید وی پرداخته اند، هر چند که جای تمجید دارد امّا در این بین بیشتر از کسی باید تمجید کرد که بتواند نقد شفّافی به شخصیت و آثار و اندیشه های او بزند و شخصیت او را از این پیچیدگی و ابهام بیرون بکشد تا برای جوانان و دانشجویان هم قابل استفاده و بهره گیری باشد، امّا نقدی استوار و بی خلل، محکم و متین و مستند و قابل دفاع<ref>مقدمه، ص 11</ref>.


بخش نخست که روایتی روان و دقیق از زندگی و دوران بالندگی وی را رقم می‌زند از بهترین روایتها در خصوص این زمان است. همین نوع نگارش و قلم که در خواننده اشتیاق مرور و ادامه را ایجاد می‌کند. [[غزالی]] در سال 450 متولّد شد برادر کوچکتر وی احمد نیز بعدها مانند خود او اهل علم شد، منتها چونان محمّد به شاخه های گوناگون چنگ نزد، از همان ابتدا رو به تصوّف داشت و نهایتاً نیز صوفی بزرگ و پر آوازه‌ای شد. وجود خانقاه‌هایی که در محل رشد و بالندگی این دو برادر فعّال بود، بانضمام دوست پدر این دو که کفالت و سرپرستی ایشان را پذیرفته بود و خود هم صوفی بود و هم به تصوّف علاقه‌ی وافر داشت این دو فرزند را از همان آغاز با جریان فکر صوفیانه آشنا ساخت<ref>متن، ص 16</ref>.
بخش نخست که روایتی روان و دقیق از زندگی و دوران بالندگی وی را رقم می‌زند از بهترین روایتها در خصوص این زمان است. همین نوع نگارش و قلم که در خواننده اشتیاق مرور و ادامه را ایجاد می‌کند. [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] در سال 450 متولّد شد برادر کوچکتر وی احمد نیز بعدها مانند خود او اهل علم شد، منتها چونان محمّد به شاخه های گوناگون چنگ نزد، از همان ابتدا رو به تصوّف داشت و نهایتاً نیز صوفی بزرگ و پر آوازه‌ای شد. وجود خانقاه‌هایی که در محل رشد و بالندگی این دو برادر فعّال بود، بانضمام دوست پدر این دو که کفالت و سرپرستی ایشان را پذیرفته بود و خود هم صوفی بود و هم به تصوّف علاقه‌ی وافر داشت این دو فرزند را از همان آغاز با جریان فکر صوفیانه آشنا ساخت<ref>متن، ص 16</ref>.


در بخش دیگر که از آموزشها و دانشهای [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] سخن می‌گوید انواع دروس و علوم را متذکّر می‌شود و مدرّسان و اساتید آن را معلوم می‌کند و جا و مکان ایشان را برای خوانندگان مشخص می‌سازد. در دوران کوتاهی که در جرجان بود در نزد [[ابوالقاسم اسماعیلی]] علوم مقدّماتی فقه و خلاف را فرا گرفت. <ref>متن، ص 20</ref>.  در بخشی از زندگی وی که مورد دستبرد راهزنان واقع شده بود درسی نیک از رئیس راهزنان دریافت کرد که تا آخر زندگی او این درس به جای بود و تٍیر گذاشت<ref>متن، ص 21</ref>. در طوس به درس [[اسفراینی، شهفور بن طاهر|ابوالمظفّر اسفراینی]] راه یافت، همزمان با صوفی شهیر [[ابوبکر نسّاج طوسی]] آشنا شد. [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] خاطرات خود را به تفصیل و به دقّت و صداقت در کتاب [[المنقذ من الضّلال]] به قلم آورده و از این خصوص هم نکته‌هایی را برشمرده است.
در بخش دیگر که از آموزشها و دانشهای [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] سخن می‌گوید انواع دروس و علوم را متذکّر می‌شود و مدرّسان و اساتید آن را معلوم می‌کند و جا و مکان ایشان را برای خوانندگان مشخص می‌سازد. در دوران کوتاهی که در جرجان بود در نزد [[ابوالقاسم اسماعیلی]] علوم مقدّماتی فقه و خلاف را فرا گرفت. <ref>متن، ص 20</ref>.  در بخشی از زندگی وی که مورد دستبرد راهزنان واقع شده بود درسی نیک از رئیس راهزنان دریافت کرد که تا آخر زندگی او این درس به جای بود و تٍیر گذاشت<ref>متن، ص 21</ref>. در طوس به درس [[اسفراینی، شهفور بن طاهر|ابوالمظفّر اسفراینی]] راه یافت، همزمان با صوفی شهیر [[ابوبکر نسّاج طوسی]] آشنا شد. [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] خاطرات خود را به تفصیل و به دقّت و صداقت در کتاب [[المنقذ من الضّلال]] به قلم آورده و از این خصوص هم نکته‌هایی را برشمرده است.


از مهمترین بخشهای زندگی غزّالی آن زمان است که در خدمت [[امام الحرمین]] بود، یعنی [[امام‌الحرمین، عبدالملک بن عبدالله|ابوالمعالی ضیاءالدین عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی]]. نظامیه‌ی مشهور نیشابور به دستور [[نظام‌الملک، حسن بن علی|خواجه نظام‌الملک طوسی]] برای وی ساخته و بنا شده بود و او تا آخر عمر ریاست آن را عهده دار بود. در بین شاگردان شهیر این دانشمند کسانی چون: [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام نیشابوری]]، [[کیاء الهراسی]]، [[ابومظفّر خوافی]]، [[ابوالمظفّر ابیوردی]]، [[ابوالقاسم حاکمی]]، [[ابوطاهر سباک (شباک)]] و [[امام محمد غزالی]] دیده می‌شود که اوّلین و آخرین در این بین از همه مشهورتر و بزرگتر به نظر می‌رسند<ref>متن، صص 30-29</ref>. زمانی که [[امام الحرمین]] وفات یافت با آنکه [[غزالی]] هنوز سی سال بیش نداشت ولی برای مدّتی به جای استاد خود عهده دار نظامیه‌ی نیشابور شد<ref>متن، ص 35</ref>.
از مهمترین بخشهای زندگی غزّالی آن زمان است که در خدمت [[امام الحرمین]] بود، یعنی [[امام‌الحرمین، عبدالملک بن عبدالله|ابوالمعالی ضیاءالدین عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی]]. نظامیه‌ی مشهور نیشابور به دستور [[نظام‌الملک، حسن بن علی|خواجه نظام‌الملک طوسی]] برای وی ساخته و بنا شده بود و او تا آخر عمر ریاست آن را عهده دار بود. در بین شاگردان شهیر این دانشمند کسانی چون: [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام نیشابوری]]، [[کیاء الهراسی]]، [[ابومظفّر خوافی]]، [[ابوالمظفّر ابیوردی]]، [[ابوالقاسم حاکمی]]، [[ابوطاهر سباک (شباک)]] و [[امام محمد غزالی]] دیده می‌شود که اوّلین و آخرین در این بین از همه مشهورتر و بزرگتر به نظر می‌رسند<ref>متن، صص 30-29</ref>. زمانی که [[امام الحرمین]] وفات یافت با آنکه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] هنوز سی سال بیش نداشت ولی برای مدّتی به جای استاد خود عهده دار نظامیه‌ی نیشابور شد<ref>متن، ص 35</ref>.


[[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] با تأسیس دانشگاههایی با همین نام در مناطق مختلف در وسعت بخشیدن به فقه شافعی و کلام اشعری بیشترین سهم را داشت، خاصه با نظامیه‌ی بغداد که در آن روزگار برترین مرکز علمی‌در جهان اسلام به شمار می‌رفت. [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] با تدابیری کلام اشعری و فقه شافعی را به خورد خلافت داد و از آن طریق این هر دو را مذهب رسمی‌کشور ساخت. <ref>متن، ص 38</ref>.  ریاست نظامیه‌ی بغداد در آن زمان با [[شیرازی، ابراهیم بن علی|ابواسحق شیرازی]] بود و در زمان ورودش به نظامیه‌ی بغداد با استقبال عالی [[امام الحرمین]] و شاگردان او از جمله [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] مواجه شد و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] جوان در همان زمان با رئیس نظامیه‌ی بغداد مواجه و آشنا شد. این استاد و رئیس نظامیه‌ی بغدا هم در فقر و هم در فقه استادی توانمند بود و به شریعت و طریقت متوسّل و متمسّک. خواجه نظام در سال 485 هجری به قتل رسید و نوع قتل او شوکت و جلال سیاسیون و اهل قدرت را در نظر [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] به شدت نزول داد و در واقع شکست. <ref>متن، ص 47</ref>.
[[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] با تأسیس دانشگاههایی با همین نام در مناطق مختلف در وسعت بخشیدن به فقه شافعی و کلام اشعری بیشترین سهم را داشت، خاصه با نظامیه‌ی بغداد که در آن روزگار برترین مرکز علمی‌در جهان اسلام به شمار می‌رفت. [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] با تدابیری کلام اشعری و فقه شافعی را به خورد خلافت داد و از آن طریق این هر دو را مذهب رسمی‌کشور ساخت. <ref>متن، ص 38</ref>.  ریاست نظامیه‌ی بغداد در آن زمان با [[شیرازی، ابراهیم بن علی|ابواسحق شیرازی]] بود و در زمان ورودش به نظامیه‌ی بغداد با استقبال عالی [[امام الحرمین]] و شاگردان او از جمله [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] مواجه شد و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] جوان در همان زمان با رئیس نظامیه‌ی بغداد مواجه و آشنا شد. این استاد و رئیس نظامیه‌ی بغدا هم در فقر و هم در فقه استادی توانمند بود و به شریعت و طریقت متوسّل و متمسّک. خواجه نظام در سال 485 هجری به قتل رسید و نوع قتل او شوکت و جلال سیاسیون و اهل قدرت را در نظر [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] به شدت نزول داد و در واقع شکست. <ref>متن، ص 47</ref>.


نویسنده از صفحه 48 تا 86 وارد دنیای فکری [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] می‌شود و سیر او را در فقه و کلام و فلسفه و رویارویی با باطنیان را متذکّر می‌شود و در واقع هم به عنوان راوی فکر او و هم به عنوان ناقد او وارد صحنه می‌شود. نویسنده در هر دو مرحله خوش ظاهر شده و هم چهره‌ای ناب را در این باره به نمایش گذاشته است، فقیه بودن، کلامی‌بودن و مراحلی که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] از آن عبور کرده را به خوبی ترسیم کرده است و چالشهای بزرگ او را معلوم داشته است. در بخش تحوّلات درونی که وی را به تصوّف کشانده نیز فضایی نو ولی نقدی را مورد بحث قرار داده است. استاد  [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در این باره می‌نویسد: غزالی که روزگاری آرزوی ریاست فقها و امام شدن را داشت، پس از آنکه بدان منصب دست یافت و بر همه‌ی حاسدان و رقیبان سلطه پیدا کرد سرانجام این همه را بی حاصل و بی مایه دید و به راستی یافت که این همه هیچکدام دستاویزی محکم و رکنی وثیق برای تکیه کردن و عرض اندام در جهان معنا نیست که عارفان و اولیا همه‌ی اینها را به هیچ می‌گیرند و برای آن وقعی نمی‌نهند. می‌گویند محرّک عمده‌ی وی در ترک جاه و حشمت بغداد عتابها و سرزنشهایی بود که گه گاه از برادر کوچکترش [[احمد غزالی]] می‌شنید<ref>متن، صص 89-88</ref>.
نویسنده از صفحه 48 تا 86 وارد دنیای فکری [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] می‌شود و سیر او را در فقه و کلام و فلسفه و رویارویی با باطنیان را متذکّر می‌شود و در واقع هم به عنوان راوی فکر او و هم به عنوان ناقد او وارد صحنه می‌شود. نویسنده در هر دو مرحله خوش ظاهر شده و هم چهره‌ای ناب را در این باره به نمایش گذاشته است، فقیه بودن، کلامی‌بودن و مراحلی که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] از آن عبور کرده را به خوبی ترسیم کرده است و چالشهای بزرگ او را معلوم داشته است. در بخش تحوّلات درونی که وی را به تصوّف کشانده نیز فضایی نو ولی نقدی را مورد بحث قرار داده است. استاد  [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در این باره می‌نویسد: [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] که روزگاری آرزوی ریاست فقها و امام شدن را داشت، پس از آنکه بدان منصب دست یافت و بر همه‌ی حاسدان و رقیبان سلطه پیدا کرد سرانجام این همه را بی حاصل و بی مایه دید و به راستی یافت که این همه هیچکدام دستاویزی محکم و رکنی وثیق برای تکیه کردن و عرض اندام در جهان معنا نیست که عارفان و اولیا همه‌ی اینها را به هیچ می‌گیرند و برای آن وقعی نمی‌نهند. می‌گویند محرّک عمده‌ی وی در ترک جاه و حشمت بغداد عتابها و سرزنشهایی بود که گه گاه از برادر کوچکترش [[احمد غزالی]] می‌شنید<ref>متن، صص 89-88</ref>.


استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در آخرین بخش که به مرگ و مزار [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] پرداخته است می‌نویسد: سرانجام محقّق بزرگ شافعیِ اشعری که خود را نه در قید شافعی، نه در قید ابوحنیفه و نه در قید هیچکس نمی‌داند پس از عمری مطالعه، تحقیق، نوتن، جریان ساختن، مبارزه کردن با جریانهای فکری کلامی، فلسفی، باطنی، سیر در دانشهای دینی و علمی، و افتادن به مسیر علمی‌تصوّف و ریاتهای صوفیانه در مورخه‌ی دوشنبه چهاردهم جمادی الآخر سال 505 هجری جان به جان آفرین تسلیم کرد و به آرامشی که شاید در زندگی هرگز به آن نایل نشد با جریان مرگ به آرامشِ ضروری رسید. این مرگ پیامد یک بیماری کوتاه بود که بر وی غالب شد. <ref>متن، ص 176</ref>.
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در آخرین بخش که به مرگ و مزار [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] پرداخته است می‌نویسد: سرانجام محقّق بزرگ شافعیِ اشعری که خود را نه در قید شافعی، نه در قید ابوحنیفه و نه در قید هیچکس نمی‌داند پس از عمری مطالعه، تحقیق، نوتن، جریان ساختن، مبارزه کردن با جریانهای فکری کلامی، فلسفی، باطنی، سیر در دانشهای دینی و علمی، و افتادن به مسیر علمی‌تصوّف و ریاتهای صوفیانه در مورخه‌ی دوشنبه چهاردهم جمادی الآخر سال 505 هجری جان به جان آفرین تسلیم کرد و به آرامشی که شاید در زندگی هرگز به آن نایل نشد با جریان مرگ به آرامشِ ضروری رسید. این مرگ پیامد یک بیماری کوتاه بود که بر وی غالب شد. <ref>متن، ص 176</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش