الأصل الأصیل (اصول آصفیه): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:25 مهر الی 24 آبان(97)' به '')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
| تصویر =NUR13812J1.jpg
| تصویر =NUR13812J1.jpg
| عنوان =‏الأصل الأصيل (اصول آصفیه)
| عنوان =‏الأصل الأصیل (اصول آصفیه)
| عنوان‌های دیگر =الأصل الأصيل (أصول آصفية)
| عنوان‌های دیگر =الأصل الأصیل (أصول آصفیة)


اصول آصفيه
اصول آصفیه
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[واحد تبریزی، رجب‌علی]] (نویسنده)
[[واحد تبریزی، رجب‌علی]] (نویسنده)
خط ۱۰: خط ۱۰:
[[محقق، مهدی]]
[[محقق، مهدی]]


[[اکبري بيرق، حسن]] (مصحح)
[[اکبری بیرق، حسن]] (مصحح)


[[جوان پور هروي، عزيز]] (مصحح)
[[جوان پور هروی، عزیز]] (مصحح)


[[لندلت، هرمان]] (مقدمه‌نويس)
[[لندلت، هرمان]] (مقدمه‌نویس)


[[جوان پور هروي، عزيز]] (مقدمه‌نويس)
[[جوان پور هروی، عزیز]] (مقدمه‌نویس)


[[اکبري بيرق، حسن]] (مقدمه‌نويس)
[[اکبری بیرق، حسن]] (مقدمه‌نویس)
| زبان =فارسی عربی
| زبان =فارسی عربی
| کد کنگره =‏‏BBR‎‏ ‎‏1031‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏6  
| کد کنگره =‏‏BBR‎‏ ‎‏1031‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏6  
| موضوع =فلسفه اسلامي
| موضوع =فلسفه اسلامی


واحد تبریزی، رجب‌علی، - ????؟ق.
واحد تبریزی، رجب‌علی، - ????؟ق.


| ناشر =انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
| ناشر =انجمن آثار و مفاخر فرهنگی


| مکان نشر =ایران - تهران  
| مکان نشر =ایران - تهران  
خط ۴۱: خط ۴۱:
}}  
}}  


'''الأصل الأصيل (اصول آصفیه)'''، اثر [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] (از فیلسوفان مکتب اصفهان)، کتابی است فلسفی، به زبان عربی، در یک جلد که به تصحیح و تحقیق [[جوان پور هروي، عزيز|عزیز جوان‌پور هروی]] و [[اکبري بيرق، حسن|حسن اکبری بیرق]] رسیده و همان‌ها مقدمه فارسی‌ای بر آن نوشته‌اند. نویسنده در این اثر به بیان قاعده الواحد و فروعات آن پرداخته. اساسا [[واحد تبریزی، رجب‌علی|رجبعلی تبریزی]] منتقد آرای فلسفه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] است.
'''الأصل الأصيل (اصول آصفیه)'''، اثر [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] (از فیلسوفان مکتب اصفهان)، کتابی است فلسفی، به زبان عربی، در یک جلد که به تصحیح و تحقیق [[جوان پور هروی، عزیز|عزیز جوان‌پور هروی]] و [[اکبری بیرق، حسن|حسن اکبری بیرق]] رسیده و همان‌ها مقدمه فارسی‌ای بر آن نوشته‌اند. نویسنده در این اثر به بیان قاعده الواحد و فروعات آن پرداخته. اساسا [[واحد تبریزی، رجب‌علی|رجبعلی تبریزی]] منتقد آرای فلسفه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۴۷: خط ۴۷:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده در ابتدای متن کتاب درباره موضوع کتاب چنین می‌نویسد: «و بعد فإنا أردنا في هذه المقالة أولا ذكر الأصل المشهور من الحكماء و هو أن «الواحد لا يصدر عنه إلا الواحد» و ذكر بعض الفروع المتفرعة عليه و هي أيضا أصول لفروع أخر و بيان أن أكثر المسائل الحكمية يمكن أن يتفرع عليه ثم ذكر بعض الأصول و الآراء الحقّة التي اعتمد عليها أرسطوطاليس و سائر القدماء على غاية الإيجاز و الاختصار و سمينا الأصل الأوّل أصلا أصيلا ليحصل التمييز بينه و بين سائر الأصول عند الذكر جعلتها تذكرة لنفسي و لمن أراد اللّه أن ينتفع بها و اللّه المعين و به أستعين»؛ یعنی مراد ما از نگارش این کتاب ذکر قاعده الواحد و برخی از فروعاتی است که بر آن متفرع می‌گردد... و این اصل را اصل اصیل نامیدم که از سایر اصول متمایز گردد...<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17934/2/25 ر.ک: متن کتاب، ص25]</ref>.
نویسنده در ابتدای متن کتاب درباره موضوع کتاب چنین می‌نویسد: «و بعد فإنا أردنا فی هذه المقالة أولا ذکر الأصل المشهور من الحکماء و هو أن «الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد» و ذکر بعض الفروع المتفرعة علیه و هی أیضا أصول لفروع أخر و بیان أن أکثر المسائل الحکمیة یمکن أن یتفرع علیه ثم ذکر بعض الأصول و الآراء الحقّة التی اعتمد علیها أرسطوطالیس و سائر القدماء على غایة الإیجاز و الاختصار و سمینا الأصل الأوّل أصلا أصیلا لیحصل التمییز بینه و بین سائر الأصول عند الذکر جعلتها تذکرة لنفسی و لمن أراد اللّه أن ینتفع بها و اللّه المعین و به أستعین»؛ یعنی مراد ما از نگارش این کتاب ذکر قاعده الواحد و برخی از فروعاتی است که بر آن متفرع می‌گردد... و این اصل را اصل اصیل نامیدم که از سایر اصول متمایز گردد...<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17934/2/25 ر.ک: متن کتاب، ص25]</ref>.


[[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملارجبعلی تبریزی]] یکی از فیلسوفان شناخته‌شده‎ مکتب فلسفی اصفهان است. وی به‌عنوان یک فیلسوف تنزیهی با دغدغه‌های کلامی، هیچ‎یک از مبانی، آراء و ادله‎ فلسفه‎ ملاصدرا را نمی‌توانست بپذیرد و سعی در ردّ آ‎نها داشت؛ چراکه حکمت متعالیه‎ صدرایی را منافی آیات و روایات می‌دانست. از جمله‎ این مسائل، مسئله‎ وجود ذهنی بود. در واقع [[واحد تبریزی، رجب‌علی|حکیم رجبعلی تبریزی]] یکی از منکران سرسخت قول به نظریه‎ وجود ذهنی است که در رساله‎ اصول آصفیه خود اشکالاتی بر آن وارد نموده است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/57136/63 ر.ک: کرباسی‌زاده اصفهانی، علی؛ کوهرنگ بهشتی، فریده؛ جوانمردی، سنا، ص63]</ref>.
[[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملارجبعلی تبریزی]] یکی از فیلسوفان شناخته‌شده‎ مکتب فلسفی اصفهان است. وی به‌عنوان یک فیلسوف تنزیهی با دغدغه‌های کلامی، هیچ‎یک از مبانی، آراء و ادله‎ فلسفه‎ ملاصدرا را نمی‌توانست بپذیرد و سعی در ردّ آ‎نها داشت؛ چراکه حکمت متعالیه‎ صدرایی را منافی آیات و روایات می‌دانست. از جمله‎ این مسائل، مسئله‎ وجود ذهنی بود. در واقع [[واحد تبریزی، رجب‌علی|حکیم رجبعلی تبریزی]] یکی از منکران سرسخت قول به نظریه‎ وجود ذهنی است که در رساله‎ اصول آصفیه خود اشکالاتی بر آن وارد نموده است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/57136/63 ر.ک: کرباسی‌زاده اصفهانی، علی؛ کوهرنگ بهشتی، فریده؛ جوانمردی، سنا، ص63]</ref>.


این رساله، به تجزیه و تحلیل آراء و عقاید گرایش‌ها و جریانات مربوط بـه نـاقدان حکمت متعالیه و مخالفان اندیشه صدرایی‎ در‎ حیطه اصل اساسی این مکتب، یعنی«اصالت وجـود» اختصاص دارد. در طـیّ‎ این نوشته، سه جریان اصلی مورد بررسی و ارزیابی و نقد قرار گرفته است:
این رساله، به تجزیه و تحلیل آراء و عقاید گرایش‌ها و جریانات مربوط به ناقدان حکمت متعالیه و مخالفان اندیشه صدرایی‎ در‎ حیطه اصل اساسی این مکتب، یعنی«اصالت وجود» اختصاص دارد. در طیّ‎ این نوشته، سه جریان اصلی مورد بررسی و ارزیابی و نقد قرار گرفته است:
# قـول بـه اصالت‎ ماهیت‎ و وجود ‎(در طول یکدیگر): مکتب [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] و تابعانش؛  
# قول به اصالت‎ ماهیت‎ و وجود ‎(در طول یکدیگر): مکتب [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] و تابعانش؛  
# قول به اصـالت مـاهیت‎ و وجـود ‎(در عرض یکدیگر): مکتب [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|شیخ احمد احسایی]]؛  
# قول به اصالت ماهیت‎ و وجود ‎(در عرض یکدیگر): مکتب [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|شیخ احمد احسایی]]؛  
# قول به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود: مکتب قاضی سـعید‎ قـمی‎ و [[حائری مازندرانی، محمدصالح|حائری مازندرانی]] (مؤلف [[حکمت بوعلی سینا|حکمت بوعلی]])<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/27 ر.ک: رحیمیان، سعید؛ ص27]</ref>.
# قول به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود: مکتب قاضی سعید‎ قمی‎ و [[حائری مازندرانی، محمدصالح|حائری مازندرانی]] (مؤلف [[حکمت بوعلی سینا|حکمت بوعلی]])<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/27 ر.ک: رحیمیان، سعید؛ ص27]</ref>.


از اولین پیشگامان قول بـه اصـالت ماهیت، در دوره پس از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]]، [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] است که از اتباع مشائیان و تلامیذ حکیم [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|مـیرفـندرسکی]] بشمار می‌رود. وی‎ کـه‎ حـدودا سی سـال پس از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صـدرالمـتألهین]] زیست، شاگردانی همچون پیرزاده و قاضی سـعید قـمی و ملا عباس مولوی پروراند. او علاوه بر اختلاف در‎ مبانی‎ فلسفی با [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] (در‎ مباحث‎ اصالت وجود، اشتراک مـعنوی وجـود و...)، در نفی وجود ذهنی و حرکت جـوهری و دیـگر فـروع فلسفی نیز بـا او اخـتلاف دارد. وی در رساله اصول آصفیه چـنین آورده اسـت:  
از اولین پیشگامان قول به اصالت ماهیت، در دوره پس از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]]، [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] است که از اتباع مشائیان و تلامیذ حکیم [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بشمار می‌رود. وی‎ که‎ حدودا سی سال پس از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] زیست، شاگردانی همچون پیرزاده و قاضی سعید قمی و ملا عباس مولوی پروراند. او علاوه بر اختلاف در‎ مبانی‎ فلسفی با [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] (در‎ مباحث‎ اصالت وجود، اشتراک معنوی وجود و...)، در نفی وجود ذهنی و حرکت جوهری و دیگر فروع فلسفی نیز با او اختلاف دارد. وی در رساله اصول آصفیه چنین آورده است:  


«أصل آخر: اعلم أن الماهية من حـيث هـي ليست إلا هـي...  
«أصل آخر: اعلم أن الماهیة من حیث هی لیست إلا هی...  


فـرع: إذا كـانت‎ الماهية‎ من حيث هـي هي ليست إلا هي فالماهية الموجودة في الخارج، إما أن يكون ماهية فقط في الخارج ماهية فقط في الخارج أو يكون ماهية مـع وجـود في الخارج، فإن كانت في الخـارج مـاهية فـقط‎ فـلا‎ تـكون موجودة‎، لأن الماهية مـن حـيث هي هي ليست إلا هي كما عرفت و قد فرضناها موجودة، هذا خلف و إن لم يكن‎ في الخارج ماهية فقط، بل يكون مـاهية مـع وجـود، فيلزم أن يكون‎ الوجود‎ في‎ الخارج مع المـاهية لا بـمعنی أن يـكون مـوجودا فـي الخـارج حتی يلزم التسلسل في الوجود، بل بمعنی ‎‎أنه‎ وجود في الخارج لما عرفت من أن مبدأ الاشتقاق لا يمكن أن يكون‎ مشتقا‎ أبدا‎ و بذلك ثبت أن الماهية الموجودة في الخارج يتصف بـالوجود في الخارج لا في الذهن».
فرع: إذا کانت‎ الماهیة‎ من حیث هی هی لیست إلا هی فالماهیة الموجودة فی الخارج، إما أن یکون ماهیة فقط فی الخارج ماهیة فقط فی الخارج أو یکون ماهیة مع وجود فی الخارج، فإن کانت فی الخارج ماهیة فقط‎ فلا‎ تکون موجودة‎، لأن الماهیة من حیث هی هی لیست إلا هی کما عرفت و قد فرضناها موجودة، هذا خلف و إن لم یکن‎ فی الخارج ماهیة فقط، بل یکون ماهیة مع وجود، فیلزم أن یکون‎ الوجود‎ فی‎ الخارج مع الماهیة لا بمعنی أن یکون موجودا فی الخارج حتی یلزم التسلسل فی الوجود، بل بمعنی ‎‎أنه‎ وجود فی الخارج لما عرفت من أن مبدأ الاشتقاق لا یمکن أن یکون‎ مشتقا‎ أبدا‎ و بذلک ثبت أن الماهیة الموجودة فی الخارج یتصف بالوجود فی الخارج لا فی الذهن».


ایشان ابتدا در صدد اثبات تحقق ماهیت در خارج به‌نحو تحقق معروض‎ برای عارض خود (یعنی‎ وجود‎) است؛ البته نه بدان نحو که مـاهیت مـن حیث هی را در خارج موجود بداند. وی استدلال می‌کند که ماهیت موجوده در خارج، یا صرف ماهیت است و یا ماهیت مقارن و توأم‎ با وجود در خارج. شق اول، صحیح نیست؛ چراکه صرف مـاهیت اقـتضای وجود ندارد و الاّ خلف لازم آید. اما اگر در خارج ماهیت با وجود باشد، پس وجود و ماهیت هر‎ دو‎ در خارج تحقق واقعی دارند و به دو تحقق متحققند که یـکی مـعروض و ملزوم است و دیگری لازم و عارض و الاّ حـمل یـکی بر دیگری (نظیر الإنسان موجود) غلط خواهد بود. از این‎ حیث‎ وجود را به‌منزله عارض و لازم ماهیت (مانند لزوم حرارت برای وجود آتش) دانسته است. وی سپس مـی‌گوید: «پس لازم اسـت که وجود در خارج هـمراه بـا ماهیت باشد‎، البته‎ نه بدین معنی که در خارج همراه با ماهیت باشد؛ البته نه بدین معنی که در خارج موجود مستقل باشد، تا آنکه تسلسل در وجود لازم آید (مراد اشکال‎ [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ‎ اشـراق]]‎ بـر اصالت وجود است)، بلکه‎ بدین‎ معنی‎ که در خارج، وجود (مبدأ اشتقاق) متحقق باشد (نه موجود که مشتق است). لهذا ثابت شد که ماهیت موجوده در خارج‎ به‎ حیث‎ مصاحبت وجود در خـارج مـتحقق می‌شود. فرق‎ بین‎ این قول و قول به دو اصل مستقل (نظیر قول [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احسایی]]) آن است که قائلان به دو اصل، وجـود و ماهیت‎ را‎ در‎ عرض یکدیگر مجعول می‌دانند و ایشان وجود را لازم منضمّ به‎ ماهیت و فـرع آن مـی‌دانند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/30 ر.ک: رحیمیان، سعید، ص30-32]</ref>.
ایشان ابتدا در صدد اثبات تحقق ماهیت در خارج به‌نحو تحقق معروض‎ برای عارض خود (یعنی‎ وجود‎) است؛ البته نه بدان نحو که ماهیت من حیث هی را در خارج موجود بداند. وی استدلال می‌کند که ماهیت موجوده در خارج، یا صرف ماهیت است و یا ماهیت مقارن و توأم‎ با وجود در خارج. شق اول، صحیح نیست؛ چراکه صرف ماهیت اقتضای وجود ندارد و الاّ خلف لازم آید. اما اگر در خارج ماهیت با وجود باشد، پس وجود و ماهیت هر‎ دو‎ در خارج تحقق واقعی دارند و به دو تحقق متحققند که یکی معروض و ملزوم است و دیگری لازم و عارض و الاّ حمل یکی بر دیگری (نظیر الإنسان موجود) غلط خواهد بود. از این‎ حیث‎ وجود را به‌منزله عارض و لازم ماهیت (مانند لزوم حرارت برای وجود آتش) دانسته است. وی سپس می‌گوید: «پس لازم است که وجود در خارج همراه با ماهیت باشد‎، البته‎ نه بدین معنی که در خارج همراه با ماهیت باشد؛ البته نه بدین معنی که در خارج موجود مستقل باشد، تا آنکه تسلسل در وجود لازم آید (مراد اشکال‎ [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ‎ اشراق]]‎ بر اصالت وجود است)، بلکه‎ بدین‎ معنی‎ که در خارج، وجود (مبدأ اشتقاق) متحقق باشد (نه موجود که مشتق است). لهذا ثابت شد که ماهیت موجوده در خارج‎ به‎ حیث‎ مصاحبت وجود در خارج متحقق می‌شود. فرق‎ بین‎ این قول و قول به دو اصل مستقل (نظیر قول [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احسایی]]) آن است که قائلان به دو اصل، وجود و ماهیت‎ را‎ در‎ عرض یکدیگر مجعول می‌دانند و ایشان وجود را لازم منضمّ به‎ ماهیت و فرع آن می‌دانند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/30 ر.ک: رحیمیان، سعید، ص30-32]</ref>.


تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصيل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‌شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‌تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‌شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.
تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصیل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‌شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‌تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‌شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.


«بحث اوصاف واجب الوجـود در اندیشـه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلـی تـبریـزی]] در واقـع در ادامه مبحـث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‌طوری‌که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجـود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صـفات واجـب تعـالی نیـز بـا بـیشتر‎ حـکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطـلاق صـفاتی همچـون علـم و قـدرت را بـر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‌شـود، جـایز نمـی‌دانـد، سـخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|مـلا رجبعلـی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تـعالی‎ در واقـع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صـفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هـر صـفت اسـت و مـوصوف هـیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا عـلم و قـدرت و... ـ واقع نمی‌شود؛ بـدین ترتیـب او به‌گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‌توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریـزی در‎ این‎ مسئله نیز به‌شـدت تـحت تأثیر آن دسته از روایاتی قـرار گـرفتـه کـه در آنهـا صـفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  
«بحث اوصاف واجب الوجود در اندیشه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] در واقع در ادامه مبحث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‌طوری‌که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صفات واجب تعالی نیز با بیشتر‎ حکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطلاق صفاتی همچون علم و قدرت را بر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‌شود، جایز نمی‌داند، سخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تعالی‎ در واقع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هر صفت است و موصوف هیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا علم و قدرت و... واقع نمی‌شود؛ بدین ترتیب او به‌گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‌توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریزی در‎ این‎ مسئله نیز به‌شدت تحت تأثیر آن دسته از روایاتی قرار گرفته که در آنها صفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  


او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجـب - ‎خـواه اتحـاد چنـد صـفت بـا‎ همدیگر‎ یا اتحاد صـفات بـا ذات - ‎را نفی می‌کند و می‌گوید: دو چیز‎ نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجـود نیسـت، ماننـد اینکـه بـگـوییم ذات مـوجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکـه امـر‎ سـومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هـر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بـوده‌انـد و اکـنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن بـه‎ ایـن‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگـر یـکـی ‎مـوجـود بـوده و دیگـری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بـین‎ امـر‎ مـوجود و معـدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقـع هــر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شـقوق‎، اتحـاد‎ محـال‎ اســت‎.  
او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجب - ‎خواه اتحاد چند صفت با‎ همدیگر‎ یا اتحاد صفات با ذات - ‎را نفی می‌کند و می‌گوید: دو چیز‎ نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجود نیست، مانند اینکه بگوییم ذات موجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکه امر‎ سومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بوده‌اند و اکنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن به‎ این‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگر یکی ‎موجود بوده و دیگری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بین‎ امر‎ موجود و معدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقع هر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شقوق‎، اتحاد‎ محال‎ است‎.  


وقتی‎ اتحاد، محال شـد‎، نـتیجه‎ می‌گیریم که صفت نمی‌تواند عین ذات باشد. تبریزی ادعا می‌کند این دلیل، دلیل‎ مشهور‎ حکماست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/66 ر.ک: همان، ص66-67]</ref>.
وقتی‎ اتحاد، محال شد‎، نتیجه‎ می‌گیریم که صفت نمی‌تواند عین ذات باشد. تبریزی ادعا می‌کند این دلیل، دلیل‎ مشهور‎ حکماست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/66 ر.ک: همان، ص66-67]</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۹۶: خط ۹۶:
[[رده:فلسفه اسلامی]]
[[رده:فلسفه اسلامی]]
   
   
[[رده:عصر تجديد حيات فلسفه اسلامی، قرن یازدهم]]
[[رده:عصر تجدید حیات فلسفه اسلامی، قرن یازدهم]]
   
   
[[رده:فیلسوفان، آ–ی]]
[[رده:فیلسوفان، آ–ی]]
۶۱٬۱۸۹

ویرایش