۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
'''ترجمه تفسير طبرى''' ، تفسيرى كهن از قرآن به فارسى، تأليف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نيمه دوم قرن چهارم است. اين كتاب باآنكه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى همسنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است. | |||
مقدمه كتاب ثابت مىكند كه اين اثر، اگر نخستين تفسير فارسى نباشد، از نخستين ترجمههاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذكور در ترجمه تفسير طبرى <ref>ج1، مقدمه، ص5</ref>، منصور بن نوح سامانى (حك: 350-366)، از علماى ماوراءالنهر نخستين بار درباره جواز به فارسى برگرداندن اين كتاب استفتا كرد و ايشان-كه گويا هجده يا نوزده تن بودند، گفتند كه خواندن و نوشتن تفسير قرآن به فارسى براى كسى كه عربى نمىداند رواست. اين پشتوانه دينى و علمى و نيز اعتبار ادبى كتاب موجب شد كه ترجمه آن انتشارى گسترده يابد و اينك كمتر كتابى به فارسى مىشناسيم كه اين اندازه نسخه از آن بهجا مانده باشد. | مقدمه كتاب ثابت مىكند كه اين اثر، اگر نخستين تفسير فارسى نباشد، از نخستين ترجمههاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذكور در ترجمه تفسير طبرى <ref>ج1، مقدمه، ص5</ref>، منصور بن نوح سامانى (حك: 350-366)، از علماى ماوراءالنهر نخستين بار درباره جواز به فارسى برگرداندن اين كتاب استفتا كرد و ايشان-كه گويا هجده يا نوزده تن بودند، گفتند كه خواندن و نوشتن تفسير قرآن به فارسى براى كسى كه عربى نمىداند رواست. اين پشتوانه دينى و علمى و نيز اعتبار ادبى كتاب موجب شد كه ترجمه آن انتشارى گسترده يابد و اينك كمتر كتابى به فارسى مىشناسيم كه اين اندازه نسخه از آن بهجا مانده باشد. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
دو دليل عمده بر اثبات اين مدعا وجود دارد: | دو دليل عمده بر اثبات اين مدعا وجود دارد: | ||
#در اين كتاب، هر جا كه تفسير و ذكر داستانها و قصص انبيا آمده، با عنوان «ترجمه سوره» آمده كه 92 بار تكرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه كردهاند، آن را فقط «سوره» ناميدهاند؛ مگر هفت بار كه به آن ترجمهها عنوان «تفسير» دادهاند. | |||
#در ترجمه بسيار دقيق حىّ بن يقظان ابن سينا، در سراسر كتاب، هر جا سخنان ابن سينا كاملا ترجمه شده، قطعه را با «تفسيرش» آغاز كردهاند و هر جا تفسير آن سخنان آمده، عنوان «شرحش» دارد <ref>براى شواهد و دلايل ديگر، ر.ك: آذرنوش، 1370ش، ص556-557</ref>. | |||
اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير طبرى؛ يعنى ترجمه «[[جامع البيان]]» نمىتواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستانها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمىيابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است <ref>براى تفصيل، ر.ك: آذرنوش، 1375ش، ص50-54؛ همو، 1370ش، ص551-555</ref>. | |||
اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير طبرى؛ يعنى ترجمه | |||
همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار طبرى (تفسير طبرى و تاريخ طبرى) اشاره كردهاند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى بهراستى تفسير طبرى را ترجمه كردهاند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مىكند؛ مثلا در داستان خضر مىگويند كه ابن مقفع و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آوردهاند؛ اما طبرى در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آوردهايم <ref>طبرى، ج2، ص400</ref>. در مجموع مىتوان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير طبرى و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر طبرى: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعينحال ايشان از كتابهاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفتهاند. | همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار طبرى (تفسير طبرى و تاريخ طبرى) اشاره كردهاند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى بهراستى تفسير طبرى را ترجمه كردهاند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مىكند؛ مثلا در داستان خضر مىگويند كه ابن مقفع و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آوردهاند؛ اما طبرى در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آوردهايم <ref>طبرى، ج2، ص400</ref>. در مجموع مىتوان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير طبرى و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر طبرى: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعينحال ايشان از كتابهاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفتهاند. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۳: | ||
در اين كتاب، سهگونه معادلگذارى كردهاند: | در اين كتاب، سهگونه معادلگذارى كردهاند: | ||
#به كار بردن عين كلمه عربى: اينگونه كلمات يا معادل فارسى نداشتهاند يا در فارسى رايج بودهاند. اينگونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، بهعنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مىتوانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد. | |||
#گزينش واژههاى فارسى در مقابل واژههاى عربى: اين نوع معادلگذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مىآيد. در انتخاب واژههاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى - فارسى را گاه چندان ملحوظ نمىداشتهاند و شايد پيشزمينههاى فرهنگ زردشتى در واژهگزينى بىتأثير نبوده است؛ بدينسان مثلا «شيطان» به «ديو» و «جن» به «پرى» تبديل شد. دو سه قرن طول كشيد تا اين واژههاى قرآنى در بيشتر آثار فارسى، دوباره بهصورت عربى به كار رفتند. | |||
#گرتهبردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيبها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است <ref> فرشيدورد، 1355ش، ص6-14؛ همو، 1358ش، ص162-166</ref>، اما از آنجا كه در قرنهاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كردهاند، ناچار همان برگردانهاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم بهجا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلقها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مىخورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است. | |||
==پانويس == | ==پانويس == | ||
خط ۸۵: | خط ۸۲: | ||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == | ||
آذرتاش | [[آذرتاش آذرنوش]]، «آيا ترجمه تفسير طبرى بهراستى ترجمه تفسير طبرى است؟»، در يكى قطره باران: جشننامه استاد دكتر عباس زرياب خوئى، به كوشش احمد تفضّلى، تهران 1370ش؛ | ||
همو، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج1، ترجمههاى قرآن، تهران 1375ش؛ | همو، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج1، ترجمههاى قرآن، تهران 1375ش؛ |
ویرایش