۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امام على علیهالسلام' به 'امام علی علیهالسلام') |
|||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
وى در بحثى پيرامون پيام پيشواى اسلام اشاره مىكند كه در همان سالها كه خسرو پرويز در اوج قدرت بود، پيام پيشواى اسلام به ايران رسيد. محمد(ص) او و ملتش را به كيش نو دعوت نمود و بيمش داد كه اگر به قبول دين جديد تن در ندهد، فرجام شومى را در انتظار باشد. پرويز مغرور كه چنان تهديدى را از جانب اعراب چشم نداشت، آنچنان برآشفت كه به خشم و غرور، مكتوب فرستاده خدا را پاره كرد و در حال به آذان فرماندار يمن نامهاى فرستاد كه محمد را بند بر دست و پاى نهد و به سوى وى گسيل دارد<ref>همان، 11-12</ref> | وى در بحثى پيرامون پيام پيشواى اسلام اشاره مىكند كه در همان سالها كه خسرو پرويز در اوج قدرت بود، پيام پيشواى اسلام به ايران رسيد. محمد(ص) او و ملتش را به كيش نو دعوت نمود و بيمش داد كه اگر به قبول دين جديد تن در ندهد، فرجام شومى را در انتظار باشد. پرويز مغرور كه چنان تهديدى را از جانب اعراب چشم نداشت، آنچنان برآشفت كه به خشم و غرور، مكتوب فرستاده خدا را پاره كرد و در حال به آذان فرماندار يمن نامهاى فرستاد كه محمد را بند بر دست و پاى نهد و به سوى وى گسيل دارد<ref>همان، 11-12</ref> | ||
نویسنده در فصل دوم به اختلافات مسلمانان پرداخته و چنين مىنويسد كه: «اكنون كه به اختصار از اوضاع عمومى ايران در عصر ساسانى و در قرن اول هجرى سخن گفته شد خوبست موضوع رحلت پيغمبر(ص) و اختلافات اساسى و ريشهدارى را كه ميان مسلمانان در امر جانشينى آن حضرت روى داد و آثارى كه از آن كشمكشها و مخالفتها در همه خطه حكومت اسلامى بهويژه ايران و در ميان ايرانيان پديد آمد مورد مطالعه قرار دهيم و ضمن بررسى دقيق در باب بزرگترين اختلاف مسلمين، وضع ايرانيان را در آن زمان كه دوستى [[امام | نویسنده در فصل دوم به اختلافات مسلمانان پرداخته و چنين مىنويسد كه: «اكنون كه به اختصار از اوضاع عمومى ايران در عصر ساسانى و در قرن اول هجرى سخن گفته شد خوبست موضوع رحلت پيغمبر(ص) و اختلافات اساسى و ريشهدارى را كه ميان مسلمانان در امر جانشينى آن حضرت روى داد و آثارى كه از آن كشمكشها و مخالفتها در همه خطه حكومت اسلامى بهويژه ايران و در ميان ايرانيان پديد آمد مورد مطالعه قرار دهيم و ضمن بررسى دقيق در باب بزرگترين اختلاف مسلمين، وضع ايرانيان را در آن زمان كه دوستى [[امام علی علیهالسلام|على(ع)]] و فرزندان او را برگزيدند به دقت مطالعه نماييم و علل گرويدن نياكان و اجدادمان را به آئين تشيع جويا شويم»<ref>همان، ص 19</ref>وى سپس با عناوينى چون غدير خم، على و حمايت ايرانيان و داستان هرمزان مطالب اين فصل را مطرح كرده است. | ||
وى در فصل سوم به نهضت شعوبيه مىپردازد و اين نهضت را عكسالعمل ايرانيان در قبال حكومت جابر بنىاميه مىداند<ref>همان، ص 47</ref> | وى در فصل سوم به نهضت شعوبيه مىپردازد و اين نهضت را عكسالعمل ايرانيان در قبال حكومت جابر بنىاميه مىداند<ref>همان، ص 47</ref> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
همچنين در فصل چهارم از قيام مردانه سلحشوران ايران مىگويد و اشاره مىدارد كه در عصر خلفاى اموى، احساسات نژادى عرب خالص بر احساسات مذهبى او غلبه داشت. گلدزيهر مستشرق معروف دلائلى آورده و شواهدى ذكر كرده كه عرب، موالى خارجى را به ديده حقارت مىنگريست و بهويژه زناشوئى زنان تازى را با غيرعرب جائز نمىدانست و متذكر مىشود كه درمورد خاص اخير، پيش از اسلام نيز چنين افكارى در اعراب ديده مىشده است<ref>همان، ص 76</ref> | همچنين در فصل چهارم از قيام مردانه سلحشوران ايران مىگويد و اشاره مىدارد كه در عصر خلفاى اموى، احساسات نژادى عرب خالص بر احساسات مذهبى او غلبه داشت. گلدزيهر مستشرق معروف دلائلى آورده و شواهدى ذكر كرده كه عرب، موالى خارجى را به ديده حقارت مىنگريست و بهويژه زناشوئى زنان تازى را با غيرعرب جائز نمىدانست و متذكر مىشود كه درمورد خاص اخير، پيش از اسلام نيز چنين افكارى در اعراب ديده مىشده است<ref>همان، ص 76</ref> | ||
حقوقى در فصل پنجم با عنوان «ايرانى و زردشتى، ايرانى و شيعه» اشاره مىكند كه ايرانى و شيعه، در طول تاريخ اسلامى و ايرانى، داراى معنى و مفهوم واحدى بود. سپس خاطر نشان مىكند كه در آنچه گذشت ديديم كه آراء و عقايد و احساسات تند و آتشينى كه در نهاد ايرانيان قرون نخستين اسلامى عليه خلفاى بيدادگر و غاصب بنىاميه و بنىعباس وجود داشت انگيزهاى نيرومند بود كه آنان را به سوى طرفداران [[امام | حقوقى در فصل پنجم با عنوان «ايرانى و زردشتى، ايرانى و شيعه» اشاره مىكند كه ايرانى و شيعه، در طول تاريخ اسلامى و ايرانى، داراى معنى و مفهوم واحدى بود. سپس خاطر نشان مىكند كه در آنچه گذشت ديديم كه آراء و عقايد و احساسات تند و آتشينى كه در نهاد ايرانيان قرون نخستين اسلامى عليه خلفاى بيدادگر و غاصب بنىاميه و بنىعباس وجود داشت انگيزهاى نيرومند بود كه آنان را به سوى طرفداران [[امام علی علیهالسلام|على(ع)]] سوق دهد و به مذهب شيعه متمايل سازد. فقدان پيشواى لايق و قادر و مدبر در ايران از يك طرف و توجه و اعتقاد كامل به حقانيت [[امام علی علیهالسلام|على(ع)]] و فرزندان معصوم وى از طرف ديگر سبب شد كه نارضامندى خود را در لباس مخالفت با دشمنان شيعه يعنى مخالفان [[امام علی علیهالسلام|على(ع)]] نمودار سازند<ref>همان، ص 87</ref> | ||
مؤلف در فصل آخر كتاب با استناد به بيتى از شاهنامه پادشاهى را تالى پيامبرى دانسته و البته تأكيد مىكند كه «پادشاهانى كه پيرو [[امام | مؤلف در فصل آخر كتاب با استناد به بيتى از شاهنامه پادشاهى را تالى پيامبرى دانسته و البته تأكيد مىكند كه «پادشاهانى كه پيرو [[امام علی علیهالسلام|على(ع)]] نيستند در حكم غاصبان سلطنت مىباشند و ظالم و تبهكارند»<ref>همان، ص 102</ref> | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش