القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'الدينس' به 'الدين س')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل‌بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ایرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است.<ref>همان، ج 1، ص26 - 30</ref>بنابراین «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوه‌گر شده است.
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل‌بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ایرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است.<ref>همان، ج 1، ص26 - 30</ref>بنابراین «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوه‌گر شده است.


در فصل دوم، نویسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]]، مانند [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]]، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش م[[ذهبى]] استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند.<ref>همان، ص1، ص389</ref>
در فصل دوم، نویسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]]، مانند [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]]، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش مذهبى استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند.<ref>همان، ص1، ص389</ref>


در فصل سوم، نویسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نویسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ایران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هایى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراین، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پایانى قضيه بود كه تشيع را در ایران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند.<ref>همان، ج 1، ص379</ref>
در فصل سوم، نویسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نویسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ایران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هایى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراین، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پایانى قضيه بود كه تشيع را در ایران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند.<ref>همان، ج 1، ص379</ref>
خط ۶۰: خط ۶۰:
در فصل پنجم، نویسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد‌‎محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، [[نصر، حسین|دكتر سيد‌‎حسين نصر]] و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]] بيان كرده است. بنا بر گزارش نویسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است.<ref>همان، ج 2، ص207</ref>
در فصل پنجم، نویسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد‌‎محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]]، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، [[نصر، حسین|دكتر سيد‌‎حسين نصر]] و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع [[ابن عربی، محمد بن علی|محى‌الدين بن عربى]] بيان كرده است. بنا بر گزارش نویسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى]] همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است.<ref>همان، ج 2، ص207</ref>


نویسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از [[نصر، حسین|دكتر سيد‌‎حسين نصر]]: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد».<ref>سه حكيم مسلمان، ص213</ref>، كوشيده است كه ارتباط م[[ذهبى]] محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شیعیان را تأييد و تثبيت كند.
نویسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از [[نصر، حسین|دكتر سيد‌‎حسين نصر]]: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد».<ref>سه حكيم مسلمان، ص213</ref>، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شیعیان را تأييد و تثبيت كند.


همچنين، نویسنده مى‌گويد: «استادم [[حسینی طهرانی، محمدحسین|آيت‌الله سيد‌‎محمدحسين حسینى تهرانى]] از استادش سيد‌‎هاشم حداد نقل كرده است كه [[قاضی تبریزی، علی|آيت‌الله سيد‌‎على قاضى]]، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد».<ref>همان، ج 2، ص214 - 215</ref>
همچنين، نویسنده مى‌گويد: «استادم [[حسینی طهرانی، محمدحسین|آيت‌الله سيد‌‎محمدحسين حسینى تهرانى]] از استادش سيد‌‎هاشم حداد نقل كرده است كه [[قاضی تبریزی، علی|آيت‌الله سيد‌‎على قاضى]]، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد».<ref>همان، ج 2، ص214 - 215</ref>
خط ۷۲: خط ۷۲:
نویسنده، از استاد خودش [[حسینی طهرانی، محمدحسین|علامه سيد‌‎محمدحسين حسینى تهرانى]] نقل كرده است كه روش و عادت [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] اين بود كه وقتى مطلبى از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر مى‌كرد نام او را با نهایت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|بوعلى سينا]] مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد.<ref>همان، ج 2، ص448</ref>
نویسنده، از استاد خودش [[حسینی طهرانی، محمدحسین|علامه سيد‌‎محمدحسين حسینى تهرانى]] نقل كرده است كه روش و عادت [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] اين بود كه وقتى مطلبى از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر مى‌كرد نام او را با نهایت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|بوعلى سينا]] مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد.<ref>همان، ج 2، ص448</ref>


و سرانجام، نویسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار مختلف است؛ مثلاًبعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند [[قاشی، حیدر بن علی|سيد‌‎حيدر آملى]] با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] او را سُنى متعصب مى‌دانند.<ref>مجموعه آثار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] ج 4، ص944</ref>و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد‌‎محمدحسين طباطبايى]] درباره تعيين گرايش م[[ذهبى]] او مطلبى نگفته‌اند.<ref>همان، ج 2، ص293 - 294</ref>، ولى نویسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هایى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] آمده و... درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، روا و ثابت‌شده نيست.<ref>همان، ج 2، ص482</ref>و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است.<ref>همان، ج 2، ص5 - 11</ref>
و سرانجام، نویسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار مختلف است؛ مثلاًبعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند [[قاشی، حیدر بن علی|سيد‌‎حيدر آملى]] با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] او را سُنى متعصب مى‌دانند.<ref>مجموعه آثار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] ج 4، ص944</ref>و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد‌‎محمدحسين طباطبايى]] درباره تعيين گرايش مذهبى او مطلبى نگفته‌اند.<ref>همان، ج 2، ص293 - 294</ref>، ولى نویسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هایى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] آمده و... درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، روا و ثابت‌شده نيست.<ref>همان، ج 2، ص482</ref>و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است.<ref>همان، ج 2، ص5 - 11</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش