قضاء و قدر و جبر و اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ح' به 'ن‌ح')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک')
خط ۴۰: خط ۴۰:
در مقدمه نخست، به موضوع کتاب<ref>ر.ک: همان، ص3-‎4</ref> و در مقدمه دوم، به هدف از نگارش آن، اشاره شده است<ref>ر.ک: مقدمه نویسنده، ص9-‎10</ref>.
در مقدمه نخست، به موضوع کتاب<ref>ر.ک: همان، ص3-‎4</ref> و در مقدمه دوم، به هدف از نگارش آن، اشاره شده است<ref>ر.ک: مقدمه نویسنده، ص9-‎10</ref>.


نویسنده در مقدمه خود نوشته است: بحث «قضاء و قدر و جبر و اختیار»، از غامض‎ترین مباحث کلامى مى‌باشد که متکلمین و فیلسوفان گران‌سنگى چون [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] از آن به‌عنوان دریاى مواج و گردنه صعب ‎العبور یاد نمودند که توفیق نجات از آن، قرین هر محققى نخواهد شد و از طرف دیگر از مسائلى است که هر انسانى کم‌وبیش با آن دست‎به‌گریبان است و براى رهایى از آن و حل نمودنش تلاش وجد و جهد مى‎کند. سعى وافر نویسنده در این نوشتار بر آن بوده که مباحث مشکل مورد بحث در باب قضاء و قدر با قلمى روان تقریر شود تا مورد استفاده خاص و عام قرار گرفته و درعین‌حال، استفاده از نظریات بزرگان فن و نقد و بررسى و تحلیل آنها یکى از اصولى است که مورد توجه خاص قرار گرفته است<ref>ر.ک: همان</ref>.
نویسنده در مقدمه خود نوشته است: بحث «قضاء و قدر و جبر و اختیار»، از غامض‎ترین مباحث کلامى مى‌باشد که متکلمین و فیلسوفان گران‌سنگى چون [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] از آن به‌عنوان دریاى مواج و گردنه صعب ‎العبور یاد نمودند که توفیق نجات از آن، قرین هر محققى نخواهد شد و از طرف دیگر از مسائلى است که هر انسانى کم‌وبیش با آن دست‎به‌گریبان است و براى رهایى از آن و حل نمودنش تلاش وجد و جهد مى‌کند. سعى وافر نویسنده در این نوشتار بر آن بوده که مباحث مشکل مورد بحث در باب قضاء و قدر با قلمى روان تقریر شود تا مورد استفاده خاص و عام قرار گرفته و درعین‌حال، استفاده از نظریات بزرگان فن و نقد و بررسى و تحلیل آنها یکى از اصولى است که مورد توجه خاص قرار گرفته است<ref>ر.ک: همان</ref>.


در ابتدای کتاب، به‌منظور شناخت چگونگی صدور افعال آدمی، به بررسی رابطه قضاء و قدر با جهات زیر پرداخته شده است: خودشناسی؛ خداشناسی؛ معادشناسی؛ حقوق و اخلاق و شناخت صحیح آیات و روایات<ref>ر.ک: مقدمه کتاب (پیشگفتار)، ص11-‎15</ref>.
در ابتدای کتاب، به‌منظور شناخت چگونگی صدور افعال آدمی، به بررسی رابطه قضاء و قدر با جهات زیر پرداخته شده است: خودشناسی؛ خداشناسی؛ معادشناسی؛ حقوق و اخلاق و شناخت صحیح آیات و روایات<ref>ر.ک: مقدمه کتاب (پیشگفتار)، ص11-‎15</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
در بخش دوم، به بررسی تاریخچه قضاء و قدر در میان مسلمانان پرداخته شده است. نویسنده بر این باور است که طرح این مسئله در میان مسلمانان در صدر اسلام، یک امر طبیعی بوده است و برای این موضوع، دلایلی اقامه کرده است؛ از جمله اینکه چون این مسئله با سرنوشت انسان‌ها مربوط است، مورد علاقه هر انسانى است که به بلوغ فکرى رسیده است؛ چنان‌که جامعه‌اى یافت نمی‌شود که وارد مرحله‌اى از مراحل تفکر شده باشد و این مسئله را براى خود طرح نکرده باشد. جامعه اسلامى هم که به علل بسیارى زود و سریع وارد مرحله تفکر علمى شد، خواه‎ناخواه در ردیف اولین مسائلى که برایش مطرح شد، همین مسئله قضاء و قدر و جبر و اختیار بوده است<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>.
در بخش دوم، به بررسی تاریخچه قضاء و قدر در میان مسلمانان پرداخته شده است. نویسنده بر این باور است که طرح این مسئله در میان مسلمانان در صدر اسلام، یک امر طبیعی بوده است و برای این موضوع، دلایلی اقامه کرده است؛ از جمله اینکه چون این مسئله با سرنوشت انسان‌ها مربوط است، مورد علاقه هر انسانى است که به بلوغ فکرى رسیده است؛ چنان‌که جامعه‌اى یافت نمی‌شود که وارد مرحله‌اى از مراحل تفکر شده باشد و این مسئله را براى خود طرح نکرده باشد. جامعه اسلامى هم که به علل بسیارى زود و سریع وارد مرحله تفکر علمى شد، خواه‎ناخواه در ردیف اولین مسائلى که برایش مطرح شد، همین مسئله قضاء و قدر و جبر و اختیار بوده است<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>.


در بخش سوم، به تعریف لغوی و اصطلاحی مفهوم قضاء و قدر پرداخته شده است. واژه قضاء به معناى گذراندن و به پایان رساندن و یکسره کردن است و نیز به معناى داورى کردن (که نوعى یکسره کردن اعتبارى است) به‌کار مى‎رود. قاضى را از این جهت قاضى گویند که میان متخاصمین، حکم و داورى مى‎کند. لذا کلمه «قضاء» در مورد «حکم» زیاد استعمال می‌شود. واژه «قدر و تقدیر» نیز به معناى اندازه و اندازه‌گیرى و چیزى را با اندازه معینى ساختن، استعمال می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص29-‎30</ref>.
در بخش سوم، به تعریف لغوی و اصطلاحی مفهوم قضاء و قدر پرداخته شده است. واژه قضاء به معناى گذراندن و به پایان رساندن و یکسره کردن است و نیز به معناى داورى کردن (که نوعى یکسره کردن اعتبارى است) به‌کار مى‎رود. قاضى را از این جهت قاضى گویند که میان متخاصمین، حکم و داورى مى‌کند. لذا کلمه «قضاء» در مورد «حکم» زیاد استعمال می‌شود. واژه «قدر و تقدیر» نیز به معناى اندازه و اندازه‌گیرى و چیزى را با اندازه معینى ساختن، استعمال می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص29-‎30</ref>.


در بخش چهارم، به تبیین فلسفی بحث قضاء و قدر و نظرات پیرامون آن پرداخته شده است. نویسنده در این زمینه، به بررسی سه نظریه زیر، پیرامون حوادثی که در جهان اتفاق می‌افتد پرداخته است:
در بخش چهارم، به تبیین فلسفی بحث قضاء و قدر و نظرات پیرامون آن پرداخته شده است. نویسنده در این زمینه، به بررسی سه نظریه زیر، پیرامون حوادثی که در جهان اتفاق می‌افتد پرداخته است:
# اینکه بگوییم حوادث، با گذشته خویش هیچ‎گونه ارتباطى ندارند؛ هر حادثه در هر زمان که واقع می‌شود مربوط و مدیون امورى که بر او تقدم دارند نیست؛ نه اصل وجود او به امور قبلى مربوط و متکى است و نه خصوصیات و شکل و مختصات زمانى و مکانى و اندازه و حدود او مربوط به گذشته است و در گذشته تعیین شده است. البته با این فرض، سرنوشت معنا ندارد.
# اینکه بگوییم حوادث، با گذشته خویش هیچ‎گونه ارتباطى ندارند؛ هر حادثه در هر زمان که واقع می‌شود مربوط و مدیون امورى که بر او تقدم دارند نیست؛ نه اصل وجود او به امور قبلى مربوط و متکى است و نه خصوصیات و شکل و مختصات زمانى و مکانى و اندازه و حدود او مربوط به گذشته است و در گذشته تعیین شده است. البته با این فرض، سرنوشت معنا ندارد.
# اینکه براى هر حادثه، علتى قائل شویم، اما نظام اسباب و مسببات و اینکه هر علتى، معلولى خاص ایجاب مى‎کند و هر معلولى از علت معین، امکان صدور دارد را منکر شویم و چنین پنداریم که در همه عالم و جهان هستى، یک علت و یک فاعل بیشتر وجود ندارد و آن ذات حق است. در این صورت، باید فاعلیت را منحصر در حق سبحانه دانست؛ یعنى چنین پنداریم که همه حوادث و موجودات، مستقیما و بلاواسطه از او صادر می‌شوند و اراده خدا به هر حادثه‌اى مستقیما و جداگانه، تعلق مى‎گیرد و چنین فرض کنیم که قضای الهى، یعنى علم و اراده حق به وجود هر موجودى، مستقل است از هر علم دیگر و قضای دیگر. در این صورت باید قبول کنیم که عاملى غیر از خدا وجود ندارد؛ علم حق در ازل تعلق گرفته که فلان حادثه در فلان وقت، وجود پیدا کند و قهرا آن حادثه در آن وقت وجود پیدا مى‎کند. این نظریه، همان مفهوم جبر و سرنوشت جبرى و اعتقادى است که اگر در فرد و یا قومى پیدا شود، زندگى آنها را تباه مى‎کند.
# اینکه براى هر حادثه، علتى قائل شویم، اما نظام اسباب و مسببات و اینکه هر علتى، معلولى خاص ایجاب مى‌کند و هر معلولى از علت معین، امکان صدور دارد را منکر شویم و چنین پنداریم که در همه عالم و جهان هستى، یک علت و یک فاعل بیشتر وجود ندارد و آن ذات حق است. در این صورت، باید فاعلیت را منحصر در حق سبحانه دانست؛ یعنى چنین پنداریم که همه حوادث و موجودات، مستقیما و بلاواسطه از او صادر می‌شوند و اراده خدا به هر حادثه‌اى مستقیما و جداگانه، تعلق مى‎گیرد و چنین فرض کنیم که قضای الهى، یعنى علم و اراده حق به وجود هر موجودى، مستقل است از هر علم دیگر و قضای دیگر. در این صورت باید قبول کنیم که عاملى غیر از خدا وجود ندارد؛ علم حق در ازل تعلق گرفته که فلان حادثه در فلان وقت، وجود پیدا کند و قهرا آن حادثه در آن وقت وجود پیدا مى‌کند. این نظریه، همان مفهوم جبر و سرنوشت جبرى و اعتقادى است که اگر در فرد و یا قومى پیدا شود، زندگى آنها را تباه مى‌کند.
# اینکه اصل علیت و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع حوادث جهان حکم‌فرماست؛ هر حادثى ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى خود را از علل متقدمه خود، کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنى بین گذشته و حال و استقبال، میان هر موجودى و علل متقدمه او هست؛ بنابراین نظر، سرنوشت هر موجودى به دست موجودى دیگر است که علت اوست و آن علت است که وجود این موجود را ایجاب کرده و به او ضرورت و حتمیت داده است و هم آن علت است که خصوصیات وجودى او را ایجاب کرده است و آن علت نیز به‎نوبه خود، معلول علت دیگرى است و همین‎طور<ref>ر.ک: همان، ص37-‎39</ref>.
# اینکه اصل علیت و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع حوادث جهان حکم‌فرماست؛ هر حادثى ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى خود را از علل متقدمه خود، کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنى بین گذشته و حال و استقبال، میان هر موجودى و علل متقدمه او هست؛ بنابراین نظر، سرنوشت هر موجودى به دست موجودى دیگر است که علت اوست و آن علت است که وجود این موجود را ایجاب کرده و به او ضرورت و حتمیت داده است و هم آن علت است که خصوصیات وجودى او را ایجاب کرده است و آن علت نیز به‎نوبه خود، معلول علت دیگرى است و همین‎طور<ref>ر.ک: همان، ص37-‎39</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش