مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ح‎ا' به 'ح‌ا')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک')
خط ۴۲: خط ۴۲:
فصل اوّل کتاب به مسئله تثلیث و الوهیّت مسیح اختصاص دارد و مؤلّف با بهره‌گیرى از ادلّه برهانى و شیوه‌هاى جدلى، به ابطال مدّعاى خصم مى‎پردازد؛ چنان‌که مى‎دانیم در قرآن کریم تثلیثى که به مسیحیان نسبت داده شده، عبارت است از سه اقنوم خدا، مسیح و مریم. امّا بیشتر مسیحیان، مخصوصاًً در قرون اخیر، اقنوم سوم را روح‌القدس مى‎دانند.
فصل اوّل کتاب به مسئله تثلیث و الوهیّت مسیح اختصاص دارد و مؤلّف با بهره‌گیرى از ادلّه برهانى و شیوه‌هاى جدلى، به ابطال مدّعاى خصم مى‎پردازد؛ چنان‌که مى‎دانیم در قرآن کریم تثلیثى که به مسیحیان نسبت داده شده، عبارت است از سه اقنوم خدا، مسیح و مریم. امّا بیشتر مسیحیان، مخصوصاًً در قرون اخیر، اقنوم سوم را روح‌القدس مى‎دانند.
   
   
مضافاً اینکه آباى کلیسا به‌تدریج تحت تأثیر اندیشه‌هاى نوافلاطونى، از تثلیث پولس رسول، تفسیرى وجودشناختى ارائه کردند و اتحاد اقنوم دوم و سوم را با خدا به‌صورت اتحاد صفات با ذات الهى مطرح ساختند. مؤلف در این فصل نشان داده است که به‎خوبى بر کلام مسیحیّت وقوف دارد و گریزگاه‌هاى بحث را کاملاً مى‎شناسد. در قدم نخست با مقدمات و براهین دقیق عقلى، هرگونه تعدّدى را از ذات واجب الوجود نفى مى‎کند و اثبات مى‎کند که تثلیث با بساطت و وحدت واجب در تنافى است.
مضافاً اینکه آباى کلیسا به‌تدریج تحت تأثیر اندیشه‌هاى نوافلاطونى، از تثلیث پولس رسول، تفسیرى وجودشناختى ارائه کردند و اتحاد اقنوم دوم و سوم را با خدا به‌صورت اتحاد صفات با ذات الهى مطرح ساختند. مؤلف در این فصل نشان داده است که به‎خوبى بر کلام مسیحیّت وقوف دارد و گریزگاه‌هاى بحث را کاملاً مى‎شناسد. در قدم نخست با مقدمات و براهین دقیق عقلى، هرگونه تعدّدى را از ذات واجب الوجود نفى مى‌کند و اثبات مى‌کند که تثلیث با بساطت و وحدت واجب در تنافى است.


سپس به کتاب مقدس بازمى‎گردد و اوصاف انسانى مسیح را بیرون مى‎کشد تا از این طریق، تغایر و عدم امکان اتّحاد عیسى مسیح با واجب الوجود را اثبات کند. نویسنده «آئینه حق‎نما»، براى جمع بین الوهیّت و فرزند بودن عیسى، به صفاتى چون بصیر و سمیع استدلال مى‎کند که هیچ‎کدام مستلزم جسمیّت نیست. صاحب مصقل تنبّه مى‎دهد که به‍‌هرحال انجیل، حضرت مسیح را با صفات انسانى و جسمانى توصیف کرده و این صفات با الوهیّت منافات دارد. در اینجا سید احمد مسیر بحث را به سؤال و جواب‌هاى جزئى مى‎کشاند و همه راه‌هاى توجیه را بر خصم خویش مى‌بندد. وى در این میان نشان مى‎دهد که تعبیر «فرزند خدا» در اناجیل اربعه و به‌طور کلّى در عهدین، غیر از معنایى است که مسیحیان متأخر از زمان پولس به بعد ادّعا کرده‌اند. کتاب مقدس، حواریون مسیح، نیکوکاران و راه‎یافتگان و بنى‎اسرائیل و حتى کلّ بشریّت را فرزندان خدا مى‎خواند<ref>ر.ک: همان</ref>.
سپس به کتاب مقدس بازمى‎گردد و اوصاف انسانى مسیح را بیرون مى‌کشد تا از این طریق، تغایر و عدم امکان اتّحاد عیسى مسیح با واجب الوجود را اثبات کند. نویسنده «آئینه حق‎نما»، براى جمع بین الوهیّت و فرزند بودن عیسى، به صفاتى چون بصیر و سمیع استدلال مى‌کند که هیچ‎کدام مستلزم جسمیّت نیست. صاحب مصقل تنبّه مى‎دهد که به‍‌هرحال انجیل، حضرت مسیح را با صفات انسانى و جسمانى توصیف کرده و این صفات با الوهیّت منافات دارد. در اینجا سید احمد مسیر بحث را به سؤال و جواب‌هاى جزئى مى‌کشاند و همه راه‌هاى توجیه را بر خصم خویش مى‌بندد. وى در این میان نشان مى‎دهد که تعبیر «فرزند خدا» در اناجیل اربعه و به‌طور کلّى در عهدین، غیر از معنایى است که مسیحیان متأخر از زمان پولس به بعد ادّعا کرده‌اند. کتاب مقدس، حواریون مسیح، نیکوکاران و راه‎یافتگان و بنى‎اسرائیل و حتى کلّ بشریّت را فرزندان خدا مى‎خواند<ref>ر.ک: همان</ref>.


در کتاب «آئینه حق‎نما»، مسیح را «علم خداوند» و روح‌القدس را به «میل خداوند به ذات خویش» [محبّت] تفسیر مى‎کند و علم و میل را امورى قائم به ذات و مستلزم تثلیث مى‎داند. مؤلف از دو طریق این مدّعا را ابطال مى‎کند: نخست با مبانى فلسفى اثبات مى‎کند که تأخیر علم و محبّت ذاتى، از ذات اله محال است. سپس با تمسّک به ویژگی‎هاى انسانى - که در انجیل براى مسیح بیان شده - اطلاق علم را بر حضرت عیسى از «سخافت عقل و وقاحت فطرت» مى‎داند. در پایان از این بیان انجیل و قرآن کریم که مسیح را «کلمه» (و به تعبیر مؤلف «حروف») مى‎داند، یک برداشت عرفانى مى‎کند و در نفى علم بودن و الوهیّت مسیح استدلال مى‎کند<ref>ر.ک: همان</ref>.
در کتاب «آئینه حق‎نما»، مسیح را «علم خداوند» و روح‌القدس را به «میل خداوند به ذات خویش» [محبّت] تفسیر مى‌کند و علم و میل را امورى قائم به ذات و مستلزم تثلیث مى‎داند. مؤلف از دو طریق این مدّعا را ابطال مى‌کند: نخست با مبانى فلسفى اثبات مى‌کند که تأخیر علم و محبّت ذاتى، از ذات اله محال است. سپس با تمسّک به ویژگی‎هاى انسانى - که در انجیل براى مسیح بیان شده - اطلاق علم را بر حضرت عیسى از «سخافت عقل و وقاحت فطرت» مى‎داند. در پایان از این بیان انجیل و قرآن کریم که مسیح را «کلمه» (و به تعبیر مؤلف «حروف») مى‎داند، یک برداشت عرفانى مى‌کند و در نفى علم بودن و الوهیّت مسیح استدلال مى‌کند<ref>ر.ک: همان</ref>.


به‌طور کلّى مؤلف مصقل در این فصل مسلّم مى‎گیرد که انجیل، مسیح را علم الهى دانسته است و همه تلاش ایشان این است که این مطلب را ابطال کند و یا تنافى آن را با دیگر فقرات کتاب مقدس نشان دهد. همان طور که گفته شد، انجیل هیچ‎گاه مسیح را به‌صورت یکى از صفات الهى تصویر نکرده و این مطلب از عقاید مسیحیان متأخر است<ref>ر.ک: همان</ref>.
به‌طور کلّى مؤلف مصقل در این فصل مسلّم مى‎گیرد که انجیل، مسیح را علم الهى دانسته است و همه تلاش ایشان این است که این مطلب را ابطال کند و یا تنافى آن را با دیگر فقرات کتاب مقدس نشان دهد. همان طور که گفته شد، انجیل هیچ‎گاه مسیح را به‌صورت یکى از صفات الهى تصویر نکرده و این مطلب از عقاید مسیحیان متأخر است<ref>ر.ک: همان</ref>.


[[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|مرحوم علوى]] در پایان فصل اوّل به این نکته بازمى‎گردد که آیا لفظ اولاد یا فرزند در کتاب مقدس تا چه حد بر مدّعاى مسیحیان دلالت دارد. وى با تمسّک به این کلام مسیح به شاگردان که: «من در پدرم و پدر در من و شما در من و من در شما»، استدلال مى‎کند که اگر مدعاى مسیحیان راست باشد، بر طبق کتاب مقدس باید شاگردان مسیح را نیز فرزندان خدا دانست<ref>ر.ک: همان</ref>.
[[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|مرحوم علوى]] در پایان فصل اوّل به این نکته بازمى‎گردد که آیا لفظ اولاد یا فرزند در کتاب مقدس تا چه حد بر مدّعاى مسیحیان دلالت دارد. وى با تمسّک به این کلام مسیح به شاگردان که: «من در پدرم و پدر در من و شما در من و من در شما»، استدلال مى‌کند که اگر مدعاى مسیحیان راست باشد، بر طبق کتاب مقدس باید شاگردان مسیح را نیز فرزندان خدا دانست<ref>ر.ک: همان</ref>.


فصل دوم، به چگونگى الوهیّت عیسى مسیح و ارتباط بین جنبه ناسوتى و لاهوتى او اختصاص دارد و به همین مناسبت بحث به «فداء» کشیده مى‎شود و در پایان از «بشارات عهدین» به نبوّت پیامبر اکرم(ص) بحث مى‎شود<ref>ر.ک: همان</ref>.
فصل دوم، به چگونگى الوهیّت عیسى مسیح و ارتباط بین جنبه ناسوتى و لاهوتى او اختصاص دارد و به همین مناسبت بحث به «فداء» کشیده مى‎شود و در پایان از «بشارات عهدین» به نبوّت پیامبر اکرم(ص) بحث مى‎شود<ref>ر.ک: همان</ref>.


چنان‌که مى‎دانیم مسیحیان در چگونگى الوهیّت مسیحیّت اختلاف دارند و فرقه‌هاى یعقوبیه، نسطوریه و دیگر فرق، هرکدام به‎نوعى این مسئله را تفسیر مى‎کردند. نویسنده کتاب «آئینه حق‎نما»، تا آنجا که از نقل مصقل صفا برمى‎آید، بى‎آنکه وارد جزئیات بحث شود، با زرنگى خاصى این مسئله غامض را به‌طور سربسته مطرح مى‎کند؛ در اینجا نیز مؤلف مصقل به همان روش سابق از دو طریق این ادّعا را ابطال مى‎کند: ابتدا تنافى این مطلب را با مضامین کتاب مقدس معلوم مى‎دارد و سپس غیر معقول بودن اصل این مدّعا را به اثبات مى‎رساند<ref>ر.ک: همان</ref>.
چنان‌که مى‎دانیم مسیحیان در چگونگى الوهیّت مسیحیّت اختلاف دارند و فرقه‌هاى یعقوبیه، نسطوریه و دیگر فرق، هرکدام به‎نوعى این مسئله را تفسیر مى‌کردند. نویسنده کتاب «آئینه حق‎نما»، تا آنجا که از نقل مصقل صفا برمى‎آید، بى‎آنکه وارد جزئیات بحث شود، با زرنگى خاصى این مسئله غامض را به‌طور سربسته مطرح مى‌کند؛ در اینجا نیز مؤلف مصقل به همان روش سابق از دو طریق این ادّعا را ابطال مى‌کند: ابتدا تنافى این مطلب را با مضامین کتاب مقدس معلوم مى‎دارد و سپس غیر معقول بودن اصل این مدّعا را به اثبات مى‎رساند<ref>ر.ک: همان</ref>.


نویسنده مصقل صفا در بخشی از کتاب خود، به مسئله بشارت عهدین بر نبوّت پیامبر اکرم(ص) منتقل مى‎شود. یکى از بحث‎انگیزترین مباحث در مناظرات بین مسلمانان و ترسایان همواره همین نکته بوده است. بررسى این بخش از مصقل صفا، خود به مقاله‌اى مفصل نیازمند است. مصحح محترم در تعلیقات خویش قدم فراتر گذاشته و مواضعى از کتاب مقدس را که بر بشارت استدلال شده، یکجا گرد آورده است<ref>ر.ک: همان</ref>.
نویسنده مصقل صفا در بخشی از کتاب خود، به مسئله بشارت عهدین بر نبوّت پیامبر اکرم(ص) منتقل مى‎شود. یکى از بحث‎انگیزترین مباحث در مناظرات بین مسلمانان و ترسایان همواره همین نکته بوده است. بررسى این بخش از مصقل صفا، خود به مقاله‌اى مفصل نیازمند است. مصحح محترم در تعلیقات خویش قدم فراتر گذاشته و مواضعى از کتاب مقدس را که بر بشارت استدلال شده، یکجا گرد آورده است<ref>ر.ک: همان</ref>.


در فصل سوم ابتدا به احکام انجیل و شریعت نصارا مى‎پردازد و نشان مى‎دهد که عبارات انجیل نه‌تنها با تورات در تنافى است، بلکه با دیگر عبارات انجیل نیز سازگار نمى‌باشد. سپس وارد بحث از معاد روحانى و معاد جسمانى مى‎شود. عباراتى که [[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|مرحوم علوى عاملى]] از کتاب «آئینه حق‎نما» در این‎باره نقل مى‎کند، چندان گویا نیست، امّا ایشان روحانى بودن معاد را به صاحب کتاب نسبت مى‎دهد و سپس در صدد اثبات معاد جسمانى برمى‎آید. مصقل صفا در مورد معاد جسمانى نیز مطالب جالبى دارد. ایشان معتقد است که همه حکماى الهى به معاد جسمانى باور داشته‌اند، امّا تنها به دلیل نقلى تمسّک مى‎کرده‌اند و از ارائه برهان عقلى عاجز بوده‌اند. ایشان براى نخستین بار در فلسفه بر معاد جسمانى ادله‌اى عقلى اقامه کرده است؛ به‌علاوه با تأمّل در نصوص کتاب مقدس معلوم مى‎شود که انجیل نیز بر معاد جسمانى گواهى مى‎دهد و یا لااقل لازمه پاره‌اى از قطعات انجیل، پذیرش معاد جسمانى است<ref>ر.ک: همان</ref>.
در فصل سوم ابتدا به احکام انجیل و شریعت نصارا مى‎پردازد و نشان مى‎دهد که عبارات انجیل نه‌تنها با تورات در تنافى است، بلکه با دیگر عبارات انجیل نیز سازگار نمى‌باشد. سپس وارد بحث از معاد روحانى و معاد جسمانى مى‎شود. عباراتى که [[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|مرحوم علوى عاملى]] از کتاب «آئینه حق‎نما» در این‎باره نقل مى‌کند، چندان گویا نیست، امّا ایشان روحانى بودن معاد را به صاحب کتاب نسبت مى‎دهد و سپس در صدد اثبات معاد جسمانى برمى‎آید. مصقل صفا در مورد معاد جسمانى نیز مطالب جالبى دارد. ایشان معتقد است که همه حکماى الهى به معاد جسمانى باور داشته‌اند، امّا تنها به دلیل نقلى تمسّک مى‌کرده‌اند و از ارائه برهان عقلى عاجز بوده‌اند. ایشان براى نخستین بار در فلسفه بر معاد جسمانى ادله‌اى عقلى اقامه کرده است؛ به‌علاوه با تأمّل در نصوص کتاب مقدس معلوم مى‎شود که انجیل نیز بر معاد جسمانى گواهى مى‎دهد و یا لااقل لازمه پاره‌اى از قطعات انجیل، پذیرش معاد جسمانى است<ref>ر.ک: همان</ref>.


در پایان کتاب، مصنّف به مسئله «نبوّت خاصه» مى‎پردازد و با اشاره به خاتمیّت نبى اکرم(ص)، از پیامبران اولوالعزم و اوصیاى آنها سخن به میان مى‎آورد. هانرى کوربن در مقدّمه خویش در مورد نبوّت و تفسیر اسلامى آن و مقایسه با نبوت در اندیشه مسیحیان نکاتى بیان کرده است که در اینجا مجال طرح آن نیست. [[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|میر سید احمد عاملى]] در طى مباحث کتاب سعى مى‎کند که همین تفسیر اسلامى از نبوّت و وحى را از لابه‎لاى انجیل و تورات بیرون کشد<ref>ر.ک: همان</ref>.
در پایان کتاب، مصنّف به مسئله «نبوّت خاصه» مى‎پردازد و با اشاره به خاتمیّت نبى اکرم(ص)، از پیامبران اولوالعزم و اوصیاى آنها سخن به میان مى‎آورد. هانرى کوربن در مقدّمه خویش در مورد نبوّت و تفسیر اسلامى آن و مقایسه با نبوت در اندیشه مسیحیان نکاتى بیان کرده است که در اینجا مجال طرح آن نیست. [[علوی عاملی، احمد بن زین‌العابدین|میر سید احمد عاملى]] در طى مباحث کتاب سعى مى‌کند که همین تفسیر اسلامى از نبوّت و وحى را از لابه‎لاى انجیل و تورات بیرون کشد<ref>ر.ک: همان</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش