۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ىب' به 'ىب') |
جز (جایگزینی متن - 'ىش' به 'یش') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
#در کاربرد اول وجود به حمل اولى است و مراد مفهوم وجود است. | #در کاربرد اول وجود به حمل اولى است و مراد مفهوم وجود است. | ||
#در کاربرد دوم وجود به حمل شایع است و مراد حقیقت وجود و مصداق وجود است و به این معناست که ذاتاً وجود روشن و روشنىبخش چیزهاى دیگر است. | #در کاربرد دوم وجود به حمل شایع است و مراد حقیقت وجود و مصداق وجود است و به این معناست که ذاتاً وجود روشن و روشنىبخش چیزهاى دیگر است. | ||
معناى اول وجود یک معناى انتزاعى و اعتبارى است که مفهوم کلى است و لکن نسبتش به مصادیق خود مانند عرض عام است. این مفهوم بهصورت عرضى بر مصادیق خود حمل | معناى اول وجود یک معناى انتزاعى و اعتبارى است که مفهوم کلى است و لکن نسبتش به مصادیق خود مانند عرض عام است. این مفهوم بهصورت عرضى بر مصادیق خود حمل میشود؛ مانند مفهوم شىء که نسبت به جمیع اشیا عرض عام است و این مفهوم، حقیقت وجود نیست، یعنى این مفهوم خود وجود نیست بلکه مفهومى است که براى آن وجود است و هنگامىکه در ذهن تصور میشود؛ چیزى جز عنوان و آینه براى وجود حقیقى نیست<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/11 ر.ک: متن کتاب، ص11]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/15 محمدرضایی، محمد، ص15]</ref>. | ||
نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته | نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته میشوند؛ زیرا مفهوم وجود یک معناى مرتکز در ذهن و تصور آن بدیهى است و هنگامىکه این معنا را با لفظ دیگرى اظهار مىکنیم، این امر فقط تنبه و یادآورى براى ذهن و مشخص کردن آن از دیگر مرتکزات ذهنى است، نه اینکه آن را با کلماتى مشهورتر و روشنتر تعریف کردهایم؛ بنابراین تعریف وجود چیزى جز تعریف لفظى نیست<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/13 ر.ک: همان، ص13]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/18 همان، ص18]</ref>. | ||
یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت | یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت نمیشود که تحت این عنوان بحث کرده باشند، اگرچه در عبارات آنها کلماتى یافت میشود که موهم هر دو معناست. مخصوصاًً قول به اصالت وجود را مىتوان در عبارات ابنسینا یافت. عقیده مشهور فلاسفه تا قبل از ملاصدرا بر اصالت ماهیت بوده است، حتى ملاصدرا در ابتداى تفکر فلسفىاش به متابعت از استادش میرداماد چنین عقیدهاى داشته است. تا آنجا که ما مىدانیم ملاصدرا اولین کسى بوده که مسئله اصالت وجود را توضیح داده و بر آن برهان اقامه کرده است؛ او در فلسفه خود، عقیده به اصالت وجود را پذیرفته است و بسیارى از آراء علمى خود را در مسائل مشکل و مهم بر آن مبتنى کرده است؛ یعنى بسیارى از مسائل مهم و مشکل فلسفى را با آن حل کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/16 ر.ک: همان، ص16]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/22 همان، ص22]</ref>. | ||
از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء | از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء میشود و دو شىء، یک شىء<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/20 ر.ک: همان، ص21-20]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/30 همان، ص31-30]</ref>. | ||
نویسنده در آخرین درس از بخش فلسفه بر ابطال تسلسل دلیلی اقامه کرده است. تنها برهانى که مىتوان در مورد این مسئله اقامه کرد یعنی «برهان اسد» (استوارترین برهان) است که توضیح آن چنین است: این قاعده، یک امر بدیهى است که هر امر عرضى بهناچار باید به یک امر ذاتى منتهى شود؛ یعنى نزد عقل محال است که شىء عرضى بدون انتساب به یک امر ذاتى یافت شود؛ بلکه تحقق امر عرضى بدون امر ذاتى محال است، این قضیه و قاعده از قضایاى اولیهاى است که صرف تصور طرفین (موضوع و محمول) براى حکم کردن به آن کافى است؛ یعنى صرف تصور معناى امر عرضى و امر ذاتى کافى است که حکم کنیم که محال است وجود اول بدون دوم یافت شود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/70 ر.ک: همان، ص70]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/96 همان، ص96]</ref>. | نویسنده در آخرین درس از بخش فلسفه بر ابطال تسلسل دلیلی اقامه کرده است. تنها برهانى که مىتوان در مورد این مسئله اقامه کرد یعنی «برهان اسد» (استوارترین برهان) است که توضیح آن چنین است: این قاعده، یک امر بدیهى است که هر امر عرضى بهناچار باید به یک امر ذاتى منتهى شود؛ یعنى نزد عقل محال است که شىء عرضى بدون انتساب به یک امر ذاتى یافت شود؛ بلکه تحقق امر عرضى بدون امر ذاتى محال است، این قضیه و قاعده از قضایاى اولیهاى است که صرف تصور طرفین (موضوع و محمول) براى حکم کردن به آن کافى است؛ یعنى صرف تصور معناى امر عرضى و امر ذاتى کافى است که حکم کنیم که محال است وجود اول بدون دوم یافت شود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/16455/1/70 ر.ک: همان، ص70]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16481/1/96 همان، ص96]</ref>. |
ویرایش