۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نآ' به 'نآ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'هق' به 'هق') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
اولین رساله کتاب پاسخ به دو مسئله در موضوع حدوث نفس با جسم و نسبت لذات حسی با لذات عقلی است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-4</ref>. | اولین رساله کتاب پاسخ به دو مسئله در موضوع حدوث نفس با جسم و نسبت لذات حسی با لذات عقلی است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-4</ref>. | ||
مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و | مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و بهقدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافتهاند البته»<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه و بیستوچهار؛ متن کتاب، ص13</ref>. | ||
در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم میدارد که میتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونههاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفهاى همچون ابن سینا که بهتندى آراى دیگران را نقد و طرد مىکردهاند، نمىماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى میداشته است و حتّى پختگیهاى پیشینیان را به هنگام نقد نارساییهاى آنان نشان میدهد؛ چنانکه وقتى نظریه نور ابوسهل مسیحى را نقد مىکند، درباره او مینویسد: «مردى بوده است که سخن او در حکمت معتبر دارند، اما در باب معرفت نور او را عثرتى افتاده است». همین روحیه احتیاط و بینش نقد علمى است که به او آموخته است تا از یافتهها، رنجها و تجربههاى پیشینیان استقبال کند و نظر جمهور آنان را بهمثابه دلیلى براى مجاب کردن برخى از دستههاى فلسفى تلقى نماید<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه</ref>. | در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم میدارد که میتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونههاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفهاى همچون ابن سینا که بهتندى آراى دیگران را نقد و طرد مىکردهاند، نمىماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى میداشته است و حتّى پختگیهاى پیشینیان را به هنگام نقد نارساییهاى آنان نشان میدهد؛ چنانکه وقتى نظریه نور ابوسهل مسیحى را نقد مىکند، درباره او مینویسد: «مردى بوده است که سخن او در حکمت معتبر دارند، اما در باب معرفت نور او را عثرتى افتاده است». همین روحیه احتیاط و بینش نقد علمى است که به او آموخته است تا از یافتهها، رنجها و تجربههاى پیشینیان استقبال کند و نظر جمهور آنان را بهمثابه دلیلى براى مجاب کردن برخى از دستههاى فلسفى تلقى نماید<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه</ref>. | ||
نخستین نکتهاى که در مورد رسالههاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که | نخستین نکتهاى که در مورد رسالههاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که بهقطع و یقین رسالههاى مزبور از نگارشهاى فضل بن احمد است، نه از ملفوظات و امالى او. اینکه در برخى موارد آمده است که: «قال الحكيم» و «حکیم گوید»، مسلّما که از اضافات کاتب نسخه است و به واقع یکى از آداب کاتبان و نسخهنویسان، که بعضاً پیش از پرداختن به متن نوشته مؤلف آن را میآوردهاند. نمونه بسیار بارز این ادب نسخهنویسى را در آغاز تفسیر تاج التراجم شهفور اسفراینى، در نسخههاى گنجبخش پاکستان و بودلیان میبینیم و نیز نمونه دیگر آن را در أنس التائبين احمد جام ژندهپیل مییابیم که در آغاز هر باب، این طرز کتابت را کاتب پى گرفته است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوچهار</ref>. | ||
در اولین مقاله عربی، موضوع احاطه علم خداوند به معلومات و کیفیت تعلق آن به کلیات و جزئیات که از مسائل اختلافی فلاسفه است، مطرح شده است؛ مثلاً کسانی مانند شاگردان ارسطو معتقدند خداوند به کلیات عالم است، نه به جزئیات. نویسنده دیدگاههای مختلف را در این رابطه مورد بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص39</ref>. | در اولین مقاله عربی، موضوع احاطه علم خداوند به معلومات و کیفیت تعلق آن به کلیات و جزئیات که از مسائل اختلافی فلاسفه است، مطرح شده است؛ مثلاً کسانی مانند شاگردان ارسطو معتقدند خداوند به کلیات عالم است، نه به جزئیات. نویسنده دیدگاههای مختلف را در این رابطه مورد بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص39</ref>. |
ویرایش