سیر فلسفه در جهان اسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ب‎ه' به 'ب‌ه'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ب‎ه' به 'ب‌ه')
خط ۴۴: خط ۴۴:
در محدوده اسلام، در حدود قرن اول، رفته رفته مباحثاتی در اطراف مسائل عدل الهی و مسئولیت آدمی درگرفت. منابع معتبر خبر می‌دهند که جماعتی از متکلمان نخستین بحث درباره مسئله اختیار و قدر را پیش کشیدند که به تصدیق همگان نخستین معظله کلامی متکلمان بود. معتزله که ابن اتجاه فکری را دنبال کردند قائل به آزادی فرد از یک‎سو و عدل خداوند از سوی دیگر بودند. هرچند طبیعتاً برای تأیید موقف خود به نقل شواهدی از قرآن توسل می‎جستند. گرایش عمومی آن‎ها، در تأیید مواضع خود، به اقامه دلایلی بود که خصلتی کاملاً اخلاقی و عقلانی داشت<ref>همان، ص10</ref>...
در محدوده اسلام، در حدود قرن اول، رفته رفته مباحثاتی در اطراف مسائل عدل الهی و مسئولیت آدمی درگرفت. منابع معتبر خبر می‌دهند که جماعتی از متکلمان نخستین بحث درباره مسئله اختیار و قدر را پیش کشیدند که به تصدیق همگان نخستین معظله کلامی متکلمان بود. معتزله که ابن اتجاه فکری را دنبال کردند قائل به آزادی فرد از یک‎سو و عدل خداوند از سوی دیگر بودند. هرچند طبیعتاً برای تأیید موقف خود به نقل شواهدی از قرآن توسل می‎جستند. گرایش عمومی آن‎ها، در تأیید مواضع خود، به اقامه دلایلی بود که خصلتی کاملاً اخلاقی و عقلانی داشت<ref>همان، ص10</ref>...


اوایل مکتب فلسفی اسلامی مقارن است با زمانی که نخستین ترجمه‌های آثار دانشمندان یونانی از سریانی یا یونانی به عربی صورت گرفت. می‌توان این روایت متداول را معتبر دانست که متون علمی و پزکی نخستین تألیفاتی است که به عربی ترجمه شده است. عرب‎ها و همچنین ایرانیان که سهم بزرگی در ایجاد نهضت علمی و فلسفی در جهان اسلام داشتند مردمانی بودند که از جنبه عملی به امور می‎نگریستند. علاقه آن‎ها به جنبه‌های انتراعی تر اندیشه یونانی را باید از تحولات بعدی به شمار آورد. حتی سریانیان مسیحی نیز که اندکی پیش از فتوحات عرب‎ها در قرن اول راه را برای ورود میراث فرهنگی یونانی به خاورنزدیک هموار کردند، در بادی امر به منطق [[ارسطو]] و فلسفه یونان به‎عنوان مقدمه‌ای برای مطالعه متون علوم الهی علاقه می‎وزیدند. این متون نه‎تنها در اصل به زبان یونانی نوشته شده بود، بلکه همچنین سرشار از تعابیر منطقی و فلسفی بود که پیش از آن برای مردمان سامی نژاد ناشناخته بود<ref>همان، ص13</ref>... عدم آشنایی کامل فیلسوفان با زبان یونانی سبب شده که در تفسیرهایی که بر متون یونانی می‎نوشتند کمتر بنده‎وار پایبند این متون باشند و پس از چندی می‌توان گفت که فلسفه‌ای که در جهان اسلام شکل گرفت راه تکامل خاص خویش را پیمود و همین راه تکامل خاص، وحدت شکلی را که صفت ممیزه جنبش‎های فکری بزرگ در تاریخ است به آن بخشید<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.
اوایل مکتب فلسفی اسلامی مقارن است با زمانی که نخستین ترجمه‌های آثار دانشمندان یونانی از سریانی یا یونانی به عربی صورت گرفت. می‌توان این روایت متداول را معتبر دانست که متون علمی و پزکی نخستین تألیفاتی است که به عربی ترجمه شده است. عرب‌ها و همچنین ایرانیان که سهم بزرگی در ایجاد نهضت علمی و فلسفی در جهان اسلام داشتند مردمانی بودند که از جنبه عملی به امور می‎نگریستند. علاقه آن‎ها به جنبه‌های انتراعی تر اندیشه یونانی را باید از تحولات بعدی به شمار آورد. حتی سریانیان مسیحی نیز که اندکی پیش از فتوحات عرب‌ها در قرن اول راه را برای ورود میراث فرهنگی یونانی به خاورنزدیک هموار کردند، در بادی امر به منطق [[ارسطو]] و فلسفه یونان به‎عنوان مقدمه‌ای برای مطالعه متون علوم الهی علاقه می‎وزیدند. این متون نه‎تنها در اصل به زبان یونانی نوشته شده بود، بلکه همچنین سرشار از تعابیر منطقی و فلسفی بود که پیش از آن برای مردمان سامی نژاد ناشناخته بود<ref>همان، ص13</ref>... عدم آشنایی کامل فیلسوفان با زبان یونانی سبب شده که در تفسیرهایی که بر متون یونانی می‎نوشتند کمتر بنده‎وار پایبند این متون باشند و پس از چندی می‌توان گفت که فلسفه‌ای که در جهان اسلام شکل گرفت راه تکامل خاص خویش را پیمود و همین راه تکامل خاص، وحدت شکلی را که صفت ممیزه جنبش‎های فکری بزرگ در تاریخ است به آن بخشید<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.


نویسنده مطالب کتابش را با میراث یونان و اسکندریه و خاورزمین آغاز نموده است. ایشان در این فصل از کتاب به ترجمه‌های متون فلسفی اشاره کرده و تأثیرات آن بر جهان اسلام را گوشزد نموده است سپس چگونگی پیدایش علم کلام پرده‎برداری نموده و از نخستین نویسنده مبدع فلسفی در اسلام یعنی «کندی» بحث کرده است. ایشان در ادامه مباحث کتابش، سیر تکاملی مکتب نوافلاطونی اسلامی با تکیه بر دو فیلسوف اسلامی یعنی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] را بررسی نموده و در ادامه و در فصل پنجم به فلسفه نوفیثاغوری و همگانی شدن علوم فلسفی اشاره کرده است. پس‎ازآن ضمن بررسی و شرح فیلسوفانی چون [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]]، [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]]، یحیی بن عدی به انتشار فرهنگ فلسفی در قرن چهارم اشاره کرده و در فصل هفتم به افول اصالت عقل در علم کلام اشاره نموده و در فصل بعدی بحث درباره گرایش و گسترش تصوف نموده است. مؤلف در فصل نهم درباره آغاز تفکر فلسفی در اندلس با تکیه بر فیلسوفانی چون ابن مسره، مجریطی، ابن باجه، ابن طفیل و ابن رشد بحث نموده و در فصل دهم، مکاتب فلسفی بعد از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] از دو منظر فلسفه اشراقی و مشائی و عکس‎العمل دیگر مکاتب در برابر فلسفه مشائی را مورد بررسی قرار داده است. ایشان در دو فصل پایانی به واپس‎گرایی کلامی و بازگشت به سنت با تکیه به تفکرات [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]]، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و... نیز گرایش‎های متجددان و معاصران را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
نویسنده مطالب کتابش را با میراث یونان و اسکندریه و خاورزمین آغاز نموده است. ایشان در این فصل از کتاب به ترجمه‌های متون فلسفی اشاره کرده و تأثیرات آن بر جهان اسلام را گوشزد نموده است سپس چگونگی پیدایش علم کلام پرده‎برداری نموده و از نخستین نویسنده مبدع فلسفی در اسلام یعنی «کندی» بحث کرده است. ایشان در ادامه مباحث کتابش، سیر تکاملی مکتب نوافلاطونی اسلامی با تکیه بر دو فیلسوف اسلامی یعنی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] را بررسی نموده و در ادامه و در فصل پنجم به فلسفه نوفیثاغوری و همگانی شدن علوم فلسفی اشاره کرده است. پس‎ازآن ضمن بررسی و شرح فیلسوفانی چون [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]]، [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]]، یحیی بن عدی به انتشار فرهنگ فلسفی در قرن چهارم اشاره کرده و در فصل هفتم به افول اصالت عقل در علم کلام اشاره نموده و در فصل بعدی بحث درباره گرایش و گسترش تصوف نموده است. مؤلف در فصل نهم درباره آغاز تفکر فلسفی در اندلس با تکیه بر فیلسوفانی چون ابن مسره، مجریطی، ابن باجه، ابن طفیل و ابن رشد بحث نموده و در فصل دهم، مکاتب فلسفی بعد از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] از دو منظر فلسفه اشراقی و مشائی و عکس‎العمل دیگر مکاتب در برابر فلسفه مشائی را مورد بررسی قرار داده است. ایشان در دو فصل پایانی به واپس‎گرایی کلامی و بازگشت به سنت با تکیه به تفکرات [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]]، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و... نیز گرایش‎های متجددان و معاصران را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش