۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یپ' به 'یپ') |
جز (جایگزینی متن - 'ین' به 'ین') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در ابتدای کتاب در دو صفحه درباره این نوشته چنین توضیح میدهد: مایه تمایز انسان با حیوان در عقل اوست؛ عقلی که با مشاهده موارد تجربی به کلیات حکم میکند. کسی که تجربه بیشتری کسب کند، در انسانیت افضل و اکمل خواهد بود. البته خطا در تجربه را نباید از نظر دور داشت که در بحث مغالطات کتابهای منطقی درباره آن توضیح داده شده است. حکما کسانی هستند که در میان مردم، بیشترین مقدار از تجربه حقیقی را کسب میکنند. طبایع مردم بر این عادت کرده که پس از مشاهده تکرار چندباره امری از یک شخص، حکم به کلیت آن میکنند؛ مثلاًاگر کسی چند مرتبه راست بگوید، او را راستگو و کسی که چند مرتبه دروغ بگوید را دروغگو میخوانند. حکما چون از وجود چنین حالتی در انسان آگاه هستند، گاهی حالی از احوال را در موارد متعدد از خود بروز میدهند تا جایی که مردم آن امر را برای او دائمی بشمارند و سپس خلاف آن را بروز میدهند. این امر بر مردم پوشیده میماند و در مورد آن بهسان سابق حکم میکنند. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در اینجا به شخصی مثال میزند که دروغ نمیگوید و بین مردم به زهد و تقوا شهره شده؛ از طرفی این شخص برای نجات جانش از تهدید سلطان مجبور به ترک شهر است. سلطان هم دستور جلب او را داده. او برای چاره این کار، لباس اهل بطالت را میپوشد و تنبوری در دست میگیرد و در ابتدای شب به سمت درب خروجی شهر میرود و در پاسخ پرسش دربان که شما کیستید؟ با حالت خندهآوری میگوید: من فلان زاهد هستم. دربان هم او را به تمسخر گرفته، متعرضش نمیشود و اینگونه نجات مییابد.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص3-4</ref> | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در ابتدای کتاب در دو صفحه درباره این نوشته چنین توضیح میدهد: مایه تمایز انسان با حیوان در عقل اوست؛ عقلی که با مشاهده موارد تجربی به کلیات حکم میکند. کسی که تجربه بیشتری کسب کند، در انسانیت افضل و اکمل خواهد بود. البته خطا در تجربه را نباید از نظر دور داشت که در بحث مغالطات کتابهای منطقی درباره آن توضیح داده شده است. حکما کسانی هستند که در میان مردم، بیشترین مقدار از تجربه حقیقی را کسب میکنند. طبایع مردم بر این عادت کرده که پس از مشاهده تکرار چندباره امری از یک شخص، حکم به کلیت آن میکنند؛ مثلاًاگر کسی چند مرتبه راست بگوید، او را راستگو و کسی که چند مرتبه دروغ بگوید را دروغگو میخوانند. حکما چون از وجود چنین حالتی در انسان آگاه هستند، گاهی حالی از احوال را در موارد متعدد از خود بروز میدهند تا جایی که مردم آن امر را برای او دائمی بشمارند و سپس خلاف آن را بروز میدهند. این امر بر مردم پوشیده میماند و در مورد آن بهسان سابق حکم میکنند. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در اینجا به شخصی مثال میزند که دروغ نمیگوید و بین مردم به زهد و تقوا شهره شده؛ از طرفی این شخص برای نجات جانش از تهدید سلطان مجبور به ترک شهر است. سلطان هم دستور جلب او را داده. او برای چاره این کار، لباس اهل بطالت را میپوشد و تنبوری در دست میگیرد و در ابتدای شب به سمت درب خروجی شهر میرود و در پاسخ پرسش دربان که شما کیستید؟ با حالت خندهآوری میگوید: من فلان زاهد هستم. دربان هم او را به تمسخر گرفته، متعرضش نمیشود و اینگونه نجات مییابد.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص3-4</ref> | ||
هدف [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] از ارئه این مثال این است که بگوید: در بین مردم مشهور است که افلاطون حکیم، علومش را برای همه اظهار و کشف نمیکرد و به روش رمز، معماگونه و با کلیگویی و دشوارگویی این علم را از قرار گرفتن در دست غیر اهلش مصون میداشت تا آن را به ابتذال نکشند و به دست کسانی که قدرش را نمیدانند نیفتد و در غیر موضعش استفاده نشود. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] این روش افلاطون را میستاید و میگوید: البته این کاری صحیح است، اما گاهی حکیم عمدا به آنچه در باطن دارد، تصریح میکند و شنونده یا خواننده از روی عادت فکر میکند که وی در این مورد هم رمزگونه صحبت میکند و غیر از آنچه را گفته اراده کرده است. این از اسرار کتاب حکیمی چون افلاطون است و کسی به تشخیص مواضع تصریح از رمزگونگی موفق میشود که در این صناعت (فلسفه) آموزش دیده و ماهر باشد. روش سخن افلاطون در «النواميس» چنین است و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] قصد دارد معانی مورد اشاره افلاطون در این کتاب را استخراج کند تا هم کمکی به خوانندگان این کتاب کرده باشد و هم کسانی را که مشقت درس خواندن را تحمل نکردهاند از این امر | هدف [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] از ارئه این مثال این است که بگوید: در بین مردم مشهور است که افلاطون حکیم، علومش را برای همه اظهار و کشف نمیکرد و به روش رمز، معماگونه و با کلیگویی و دشوارگویی این علم را از قرار گرفتن در دست غیر اهلش مصون میداشت تا آن را به ابتذال نکشند و به دست کسانی که قدرش را نمیدانند نیفتد و در غیر موضعش استفاده نشود. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] این روش افلاطون را میستاید و میگوید: البته این کاری صحیح است، اما گاهی حکیم عمدا به آنچه در باطن دارد، تصریح میکند و شنونده یا خواننده از روی عادت فکر میکند که وی در این مورد هم رمزگونه صحبت میکند و غیر از آنچه را گفته اراده کرده است. این از اسرار کتاب حکیمی چون افلاطون است و کسی به تشخیص مواضع تصریح از رمزگونگی موفق میشود که در این صناعت (فلسفه) آموزش دیده و ماهر باشد. روش سخن افلاطون در «النواميس» چنین است و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] قصد دارد معانی مورد اشاره افلاطون در این کتاب را استخراج کند تا هم کمکی به خوانندگان این کتاب کرده باشد و هم کسانی را که مشقت درس خواندن را تحمل نکردهاند از این امر بینیاز کند<ref>ر.ک: همان، ص4</ref>. | ||
«[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] به کتابهای اول، دوم، سوم و چهارم «قوانین»، همان گونه که در اختیار ما هستند، دسترسی داشته است و مطالب آنها را بهخوبی نقل کرده و مضامین آنها را با قدری کم و زیاد در «تلخیص نوامیس» آورده و رعایت امانت را در ارائه آنها نموده و به متن افلاطون وفادار بوده است؛ اما ظاهراً کتابهای پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم «قوانین» آنگونه که در اختیار ما هست، به دست [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] نرسیده بوده است؛ زیرا [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] بخشی از مطالب آنها را بهخوبی تلخیص کرده، بخشی را اصلاً طرح نکرده و نهایتاً در خلاصه هریک از این کتابها مطالبی را بیان نموده که افلاطون اصلاً به آنها اشاره نکرده است... بهطور مثال کاملاً آشکار است که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] به کتاب هفتم قوانینی که در دسترس ماست، دسترسی نیافته؛ زیرا افلاطون در کتاب هفتم پیرامون آموزش و پرورش و تربیت کودکان صحبت میکند، اما [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] مقاله هفتم «تلخیص» را به موضوع تذکرهها و یادداشتهای مرجع اختصاص داده است. همچنین سه کتاب آخر، یعنی کتابهای دهم، یازدهم و دوازدهم اصلاً به دست [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] نرسیده؛ زیرا کتاب «تلخیص»، صرفاً 9 مقاله دارد و بهعلاوه هیچیک از مطالب این سه کتاب در «تلخیص نوامیس» دیده نمیشود»<ref>ایران داک</ref>. | «[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] به کتابهای اول، دوم، سوم و چهارم «قوانین»، همان گونه که در اختیار ما هستند، دسترسی داشته است و مطالب آنها را بهخوبی نقل کرده و مضامین آنها را با قدری کم و زیاد در «تلخیص نوامیس» آورده و رعایت امانت را در ارائه آنها نموده و به متن افلاطون وفادار بوده است؛ اما ظاهراً کتابهای پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم «قوانین» آنگونه که در اختیار ما هست، به دست [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] نرسیده بوده است؛ زیرا [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] بخشی از مطالب آنها را بهخوبی تلخیص کرده، بخشی را اصلاً طرح نکرده و نهایتاً در خلاصه هریک از این کتابها مطالبی را بیان نموده که افلاطون اصلاً به آنها اشاره نکرده است... بهطور مثال کاملاً آشکار است که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] به کتاب هفتم قوانینی که در دسترس ماست، دسترسی نیافته؛ زیرا افلاطون در کتاب هفتم پیرامون آموزش و پرورش و تربیت کودکان صحبت میکند، اما [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] مقاله هفتم «تلخیص» را به موضوع تذکرهها و یادداشتهای مرجع اختصاص داده است. همچنین سه کتاب آخر، یعنی کتابهای دهم، یازدهم و دوازدهم اصلاً به دست [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] نرسیده؛ زیرا کتاب «تلخیص»، صرفاً 9 مقاله دارد و بهعلاوه هیچیک از مطالب این سه کتاب در «تلخیص نوامیس» دیده نمیشود»<ref>ایران داک</ref>. |
ویرایش