۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یا' به 'یا') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
رساله «بديعة في بيان مفهوم الماهية و الوجود»، اولین رساله کتاب است. این عنوان، نام واقعی این رساله نیست، بلکه ناشران ازآنروی که عنوانی برای آن نیافتهاند، نام یکی از فصلهای ماقبل رساله جوابیه حکیم یزدی به سؤالات فلسفی بدیعالملکمیرزا را برداشتهاند و رساله جوابیه را بدان عنوان نام نهادهاند. این رساله در حقیقت پاسخی است که حکیم یزدی در پاسخ به هفت سؤال فلسفی بدیعالملکمیرزا، حکمران دارالحکومه یزد تألیف کرده است و میتوان آن را «جوابیه دوم حکیم یزدی به پرسشهای فلسفی بدیعالملکمیرزا» خواند<ref>ر.ک: محقق داماد، سید مصطفی، ص124</ref>. | رساله «بديعة في بيان مفهوم الماهية و الوجود»، اولین رساله کتاب است. این عنوان، نام واقعی این رساله نیست، بلکه ناشران ازآنروی که عنوانی برای آن نیافتهاند، نام یکی از فصلهای ماقبل رساله جوابیه حکیم یزدی به سؤالات فلسفی بدیعالملکمیرزا را برداشتهاند و رساله جوابیه را بدان عنوان نام نهادهاند. این رساله در حقیقت پاسخی است که حکیم یزدی در پاسخ به هفت سؤال فلسفی بدیعالملکمیرزا، حکمران دارالحکومه یزد تألیف کرده است و میتوان آن را «جوابیه دوم حکیم یزدی به پرسشهای فلسفی بدیعالملکمیرزا» خواند<ref>ر.ک: محقق داماد، سید مصطفی، ص124</ref>. | ||
پرسشهای فلسفی بدیعالملک که با مطالعه نسبی آثار متفکران اروپایی شکل گرفته است، نخستین بار بهصورت شش سؤال از محضر میرزا علیاکبر پرسش شده است. نکته حائز اهمیت در پرسشهای بدیعالملک روح کنجکاو و تلاشگر وی است که در شناسایی فرهنگهای دیگر بهخوبی نمایان میشود. وی با زبان فرانسه مأنوس بوده و با اطلاع نسبی به آثار حکمای جدید اروپایی و از آن جمله بیکن، دکارت، کانت و هگل بهخوبی توانسته است مطالب آنان را که تا آن زمان برای متفکران ایرانی کاملاً ناشناخته بود، در خلال پرسشهای خود با حکیمان مشهور همعصر خود در میان گذارد و از آنان پاسخ و تبیین آن سؤالها را تقاضا کند. حکیم یزدی، پس از دریافت سؤالات مزبور فقط به چهار سؤال بدیعالملک پاسخی موجز داده، مینویسد: «از این بیانات، جواب از سؤال پنجم و ششم نیز معلوم شد» و در ادامه این مطلب، پاسخ خود را «نخبه و نتیجه» تحقیقات حکما و عرفای پیشین دانسته و سائل را هشدار | پرسشهای فلسفی بدیعالملک که با مطالعه نسبی آثار متفکران اروپایی شکل گرفته است، نخستین بار بهصورت شش سؤال از محضر میرزا علیاکبر پرسش شده است. نکته حائز اهمیت در پرسشهای بدیعالملک روح کنجکاو و تلاشگر وی است که در شناسایی فرهنگهای دیگر بهخوبی نمایان میشود. وی با زبان فرانسه مأنوس بوده و با اطلاع نسبی به آثار حکمای جدید اروپایی و از آن جمله بیکن، دکارت، کانت و هگل بهخوبی توانسته است مطالب آنان را که تا آن زمان برای متفکران ایرانی کاملاً ناشناخته بود، در خلال پرسشهای خود با حکیمان مشهور همعصر خود در میان گذارد و از آنان پاسخ و تبیین آن سؤالها را تقاضا کند. حکیم یزدی، پس از دریافت سؤالات مزبور فقط به چهار سؤال بدیعالملک پاسخی موجز داده، مینویسد: «از این بیانات، جواب از سؤال پنجم و ششم نیز معلوم شد» و در ادامه این مطلب، پاسخ خود را «نخبه و نتیجه» تحقیقات حکما و عرفای پیشین دانسته و سائل را هشدار میدهد که فهم و دریافت اینگونه مسائل مقدمات بسیاری میخواهد و زمان زیادی را باید صرف آن کرد و همچنین میافزاید که حکمای سلف درباره این مسائل، کتابها و رسائل فراوانی نوشتهاند و براهین بیشماری اقامه کردهاند و خلاصه آنکه وی نباید ورود به این موضوع را سهل بپندارد و باید توجه داشته باشد که پاسخگویی به این نوع مسائل نیز بههیچوجه کار ساده و آسانی نیست. عین عبارت حکیم یزدی چنین است: «نیز معلوم شد این مطالب مقدمات زیادی دارد و کتابها در این مطالب تصنیف شده و زمان زیاد میخواهد و عمر زیاد در آنها باید صرف بشود و بر هریک از این مطالب براهین عدیده اقامه شده؛ اینکه ذکر شد نخبه و نتیجه است». حکیم یزدی در خاتمه جوابیه خود میگوید: «اگر از این مختصرات، چیزی بر نواب والا معین بشود، مایه خرسندی من است و الا شرمساری خواهم داشت که نتوانستم چیز مفید بنویسم»<ref>ر.ک: همان، ص130-128</ref>. | ||
بدیعالملک که ظاهراً پاسخهای کوتاه میرزا علیاکبر، وی را خرسند نساخته، پس از دریافت جوابیه اول حکیم یزدی، یک سؤال دیگر (یعنی همان سؤالی که در آن نام حکمای فرنگ را آورده است)، بر سؤالات قبلی خود افزوده و برای دومین بار از حکیم یزدی تقاضای پاسخ به آن سؤالات را میکند. میرزا علیاکبر این بار پاسخی مفصلتر به سؤالات وی | بدیعالملک که ظاهراً پاسخهای کوتاه میرزا علیاکبر، وی را خرسند نساخته، پس از دریافت جوابیه اول حکیم یزدی، یک سؤال دیگر (یعنی همان سؤالی که در آن نام حکمای فرنگ را آورده است)، بر سؤالات قبلی خود افزوده و برای دومین بار از حکیم یزدی تقاضای پاسخ به آن سؤالات را میکند. میرزا علیاکبر این بار پاسخی مفصلتر به سؤالات وی میدهد<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>. | ||
مدرس، در ضمن پاسخ به سؤالات مطرحشده در رساله بدیعه موضوعات مختلفی را مطرح کرده که از آن جمله است: تقسیم مـاهیت، تـقسیم بـرهان، وحدت نوعیه، احدیت ذات و اسماء و صفات، بیان عرفا در باب چگونگی علم، بیان مـراتب وجـود و شبهه ابن کمونه، مسئله اشراق و مشاء، فرق وجود ذهنی و خارجی، توحید واجب الوجـود و شـبهه ابـن کمونه، بحث در علم باری تعالی، اخـتیار عـباد در افعال و توضیح در باب دور و تسلسل. | مدرس، در ضمن پاسخ به سؤالات مطرحشده در رساله بدیعه موضوعات مختلفی را مطرح کرده که از آن جمله است: تقسیم مـاهیت، تـقسیم بـرهان، وحدت نوعیه، احدیت ذات و اسماء و صفات، بیان عرفا در باب چگونگی علم، بیان مـراتب وجـود و شبهه ابن کمونه، مسئله اشراق و مشاء، فرق وجود ذهنی و خارجی، توحید واجب الوجـود و شـبهه ابـن کمونه، بحث در علم باری تعالی، اخـتیار عـباد در افعال و توضیح در باب دور و تسلسل. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
«شرح فارسی رسـاله مـسئله وجود [[جامی، عبدالرحمن|ملا عبدالرحمن جامی]]»: بدیعالملکمیرزا خود از شاگردان مدرس یزدی بوده است. او برخی از آثار [[جامی، عبدالرحمن|جامی]]، از جمله «رساله مسئله وجود» را ترجمه و با درج مطالب استاد شرح کرده است.<ref>ر.ک: محقق داماد، سید مصطفی، ص126-124</ref>. | «شرح فارسی رسـاله مـسئله وجود [[جامی، عبدالرحمن|ملا عبدالرحمن جامی]]»: بدیعالملکمیرزا خود از شاگردان مدرس یزدی بوده است. او برخی از آثار [[جامی، عبدالرحمن|جامی]]، از جمله «رساله مسئله وجود» را ترجمه و با درج مطالب استاد شرح کرده است.<ref>ر.ک: محقق داماد، سید مصطفی، ص126-124</ref>. | ||
این رساله با این استدلال آغاز شده است: «وجود، موجود است؛ چراکه اگر وجود موجود نباشد، لازم میآید که هیچ چیز موجود نباشد و چون تالى باطل است، مقدّم نیز باطل است؛ پس لازم میآید وجود موجود باشد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص153</ref>. سپس قاعده فرعیه که عبارت است از «ثبوت شيء لشيء فرع على ثبوت المثبت له» را در ثبوت وجود از براى ماهیت جاری ندانسته است. او با رد دیدگاه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] که مسئله وجود را از این قاعده فرعیه مستثنی دانسته، قواعد عقلیه را تخصیصبردار | این رساله با این استدلال آغاز شده است: «وجود، موجود است؛ چراکه اگر وجود موجود نباشد، لازم میآید که هیچ چیز موجود نباشد و چون تالى باطل است، مقدّم نیز باطل است؛ پس لازم میآید وجود موجود باشد»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص153</ref>. سپس قاعده فرعیه که عبارت است از «ثبوت شيء لشيء فرع على ثبوت المثبت له» را در ثبوت وجود از براى ماهیت جاری ندانسته است. او با رد دیدگاه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] که مسئله وجود را از این قاعده فرعیه مستثنی دانسته، قواعد عقلیه را تخصیصبردار نمیداند<ref>ر.ک: همان، ص154-153</ref>. این رساله با پاسخ به شبهات و سؤالات مختلف در موضوع مورد بحث ادامه یافته و با مبحثی تحت عنوان تحصیل و تکمیل پایان یافته است. | ||
در بخشی از این رساله چنین میخوانیم: «وجود، چیزى است که به انضمام او بهسوى ماهیات، آثار مختصه به ماهیات مترتب شود بر آنها؛ یعنى وجود منشائیت آثار است که اگر ماهیت موجود نباشد، آثارش بر وى مترتب نشود و پس از موجود شدن به وجود، صاحب آثار شود؛ چنانچه ظاهر است که انسان معدوم، نه عالم است و نه جاهل، نه شاعر است نه کاتب، نه قادر است نه قائم، نه ماشى نه ضاحک و هکذا و پس از موجودیت، این آثار را دارا شود<ref>ر.ک: همان، ص153-152</ref>. | در بخشی از این رساله چنین میخوانیم: «وجود، چیزى است که به انضمام او بهسوى ماهیات، آثار مختصه به ماهیات مترتب شود بر آنها؛ یعنى وجود منشائیت آثار است که اگر ماهیت موجود نباشد، آثارش بر وى مترتب نشود و پس از موجود شدن به وجود، صاحب آثار شود؛ چنانچه ظاهر است که انسان معدوم، نه عالم است و نه جاهل، نه شاعر است نه کاتب، نه قادر است نه قائم، نه ماشى نه ضاحک و هکذا و پس از موجودیت، این آثار را دارا شود<ref>ر.ک: همان، ص153-152</ref>. |
ویرایش