۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'گذاري' به 'گذاری') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
بلى، ممكن است بگويند: مسلم است كه قرآن، حكمى بر خلاف حكم عقل ندارد، ولى سخن ما اين است كه قرآن، فوق عقل است و با عقل صرف، نمىتوان به آنچه كه قرآن حكم مىكند، دست يافت و نيز ممكن است بگويند: مسلم است كه قرآن، مبتنى بر كشف است، ولى اين، بدان معنى نيست كه هر كشفى حق و مطابق با واقع بوده باشد. | بلى، ممكن است بگويند: مسلم است كه قرآن، حكمى بر خلاف حكم عقل ندارد، ولى سخن ما اين است كه قرآن، فوق عقل است و با عقل صرف، نمىتوان به آنچه كه قرآن حكم مىكند، دست يافت و نيز ممكن است بگويند: مسلم است كه قرآن، مبتنى بر كشف است، ولى اين، بدان معنى نيست كه هر كشفى حق و مطابق با واقع بوده باشد. | ||
در جواب، گوييم: آرى، همينطور است كه مىفرماييد، ولى شما نيز بايد بين فيلسوفى كه عقل گراست و مىخواهد بدون كمك وحى به حقايق و معارفى كه از دسترس عقل صرف دور است، دست يابد و فيلسوفى كه عقل را راهگشاى وحى و آن را بدون وحى در فهم بسيارى از معارف الهى، راجل مىداند، فرق | در جواب، گوييم: آرى، همينطور است كه مىفرماييد، ولى شما نيز بايد بين فيلسوفى كه عقل گراست و مىخواهد بدون كمك وحى به حقايق و معارفى كه از دسترس عقل صرف دور است، دست يابد و فيلسوفى كه عقل را راهگشاى وحى و آن را بدون وحى در فهم بسيارى از معارف الهى، راجل مىداند، فرق بگذارید و همچنين بايد عارفى را كه بر مطلق كشف اتكا دارد و هر كشفى را با هر شرايطى حجت مىداند، از عارفى كه براى كشف، ميزانى قائل است و آن را با شرايط خاصى مىپذيرد و بر هر كشفى اعتماد نمىكند، تمييز دهيد و در همينجا بسيار بهجاست خاطرنشان كنيم: ما در عين حالى كه معتقديم قرآن و عرفان و برهان از يكديگر جدايى ندارند، اين را هم اضافه مىكنيم كه معناى اين سخن، نه آن است كه ما هر مطلبى را كه به نام قرآن يا عرفان يا برهان عرضه شد، به بهانه اينكه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند، تصديق كنيم، بلكه بايد بين خود قرآن و عرفان و برهان و بين طرفداران قرآن و برهان و عرفان، فرق گذاشت؛ يعنى آنچه كه ما مدعى آنيم، عدم ترافع بين خود قرآن و عرفان و برهان است، نه عدم ترافع بين طرفداران و پيروان آنها، زيرا معتقديم: همانگونه كه براى برداشت از قرآن شرايطى است و مفسر، نمىتواند بدون توجه به آنها مدعى شود كه آنچه من از قرآن مىفهمم حق خالص است، عرفان را نيز آدابى است و عارف، نمىتواند بدون در نظر گرفتن آنها ادعا كند كه آنچه من با مكاشفه بدان دست يافته و مىيابم، واقعيت صرف است و برهان را نيز شرايط خاصى است و مبرهن، نمىتواند بدون اعتنا بدانها بگويد: آنچه را كه من با برهان استنتاج كرده و مىكنم مطابق با واقع است. | ||
بنا بر اين ممكن است بين طرفداران سه محور ياد شده، بر اثر عدم رعايت شرايط، ترافعى رخ دهد و با هم به معارضه برخیزند، ولى اين امر، ايجاب نمىكند كه اگر بين آنان به علت عدم رعايت شرايط يا به علت عدم درك يكديگر و يا به هر علت ديگر، ترافع و تعارضى پيش آمد، بايد اين ترافع و تعارض براى هميشه باقى بماند، زيرا ممكن است افرادى پيدا شوند كه با زبان هر سه محور آشنايى داشته و حرف هر سه طايفه را بفهمند و مشكل آنها را كشف كرده و در نتيجه بينشان تصالح ايجاد كنند، چه اينكه پيدا شده و كردهاند. | بنا بر اين ممكن است بين طرفداران سه محور ياد شده، بر اثر عدم رعايت شرايط، ترافعى رخ دهد و با هم به معارضه برخیزند، ولى اين امر، ايجاب نمىكند كه اگر بين آنان به علت عدم رعايت شرايط يا به علت عدم درك يكديگر و يا به هر علت ديگر، ترافع و تعارضى پيش آمد، بايد اين ترافع و تعارض براى هميشه باقى بماند، زيرا ممكن است افرادى پيدا شوند كه با زبان هر سه محور آشنايى داشته و حرف هر سه طايفه را بفهمند و مشكل آنها را كشف كرده و در نتيجه بينشان تصالح ايجاد كنند، چه اينكه پيدا شده و كردهاند. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
بگذاریم و بگذريم كه گفتنى در اين مقوله فراوان است و به همان اندازه گوش شنوا كم. | |||
بارى، در عصر ما حضرت استاد [[حسنزاده آملی، حسن|حسن زاده آملى]] كه خود جامع بين قرآن و عرفان و برهان است، در ايجاد تصالح و رفع بينونت و جدايى ميان قرآن و عرفان و برهان، سعى بليغى مبذول داشت و تا جايى كه مقتضيات و شرايط اجازه مىداد، با زبان و قلم خويش كوشيد و بالاخره اثر مستقلى را در موضوع ياد شده، نگاشت و آن را به اسم «قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند» نام نهاد. | بارى، در عصر ما حضرت استاد [[حسنزاده آملی، حسن|حسن زاده آملى]] كه خود جامع بين قرآن و عرفان و برهان است، در ايجاد تصالح و رفع بينونت و جدايى ميان قرآن و عرفان و برهان، سعى بليغى مبذول داشت و تا جايى كه مقتضيات و شرايط اجازه مىداد، با زبان و قلم خويش كوشيد و بالاخره اثر مستقلى را در موضوع ياد شده، نگاشت و آن را به اسم «قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند» نام نهاد. |
ویرایش