ترجمه تفسیر طبری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'غالبا' به 'غالباً '
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های')
جز (جایگزینی متن - 'غالبا' به 'غالباً ')
خط ۴۸: خط ۴۸:
همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]) اشاره كرده‌اند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى به‌راستى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] را ترجمه كرده‌اند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مى‌كند؛ مثلاًدر داستان خضر مى‌گويند كه [[ابن‌مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آورده‌اند؛ اما [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آورده‌ايم.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج2، ص400</ref>در مجموع مى‌توان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعين‌حال ايشان از كتاب‌هاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفته‌اند.
همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]) اشاره كرده‌اند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى به‌راستى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] را ترجمه كرده‌اند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مى‌كند؛ مثلاًدر داستان خضر مى‌گويند كه [[ابن‌مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آورده‌اند؛ اما [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آورده‌ايم.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج2، ص400</ref>در مجموع مى‌توان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعين‌حال ايشان از كتاب‌هاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفته‌اند.


نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچ‌گاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمى‌كرده‌اند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مى‌كرده‌اند. [[یغمایی‏، حبیب|حبيب يغمايى]]، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339ش، سيزده نسخه (تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج1، مقدمه يغمائى، ص6-11</ref>، بااين‌همه، هنوز نسخه‌هاى متعدد ديگرى در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دست‌كارى كرده‌اند، بازشناسى آنها آسان نيست.<ref>براى نمونه‌هایى از آنها، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص63، 69، 73</ref>هيچ‌يك از اين نسخه‌ها بيانگر متن كهن تدوين‌شده در ماوراءالنهر نمى‌تواند باشد.
نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچ‌گاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمى‌كرده‌اند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مى‌كرده‌اند. [[یغمایی‏، حبیب|حبيب يغمايى]]، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339ش، سيزده نسخه (تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج1، مقدمه يغمائى، ص6-11</ref>، بااين‌همه، هنوز نسخه‌هاى متعدد ديگرى در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالباً  دست‌كارى كرده‌اند، بازشناسى آنها آسان نيست.<ref>براى نمونه‌هایى از آنها، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص63، 69، 73</ref>هيچ‌يك از اين نسخه‌ها بيانگر متن كهن تدوين‌شده در ماوراءالنهر نمى‌تواند باشد.


واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‌پيرايه، اما مطمئن و قائم‌به‌ذات، اين كتاب را اثرى دل‌انگيز و كم‌مانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مى‌دهد كه نثر درى در قرن چهارم به‌قدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّت‌هاى باستانى‌اش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جمله‌پردازى در آن به‌كلى با نثر ترجمه‌هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جمله‌هاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافته‌اند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچ‌درپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‌شيوه يگانه‌اى نظام نيافته‌اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، به‌شيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متمم‌ها به آخر جمله انتقال يافته‌اند كه معمول‌ترين شيوه است.
واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‌پيرايه، اما مطمئن و قائم‌به‌ذات، اين كتاب را اثرى دل‌انگيز و كم‌مانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مى‌دهد كه نثر درى در قرن چهارم به‌قدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّت‌هاى باستانى‌اش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جمله‌پردازى در آن به‌كلى با نثر ترجمه‌هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالباً  كوتاهند و جمله‌هاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافته‌اند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچ‌درپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‌شيوه يگانه‌اى نظام نيافته‌اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، به‌شيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متمم‌ها به آخر جمله انتقال يافته‌اند كه معمول‌ترين شيوه است.


همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت (فعل + فاعل + مفعول + قيد) نظام يافته است. اين ساختار - كه در همه متون قرن چهارم ديده مى‌شود - بى‌ترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخه‌هاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‌ساز گشته است؛ ازاين‌رو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخه‌ها تعيين نشده، نمى‌توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلاًدر بخش‌هایى بلند، هرگز الفاظ «ايدر، ايدون، ايدون، همى و...» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است.<ref>براى تفصيل بيشتر، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص25-32؛ صباغيان، ص587 به بعد؛ تقى‌زاده طوسى، ص561 به بعد؛ محقق، ص737 به بعد</ref>
همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت (فعل + فاعل + مفعول + قيد) نظام يافته است. اين ساختار - كه در همه متون قرن چهارم ديده مى‌شود - بى‌ترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخه‌هاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‌ساز گشته است؛ ازاين‌رو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخه‌ها تعيين نشده، نمى‌توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلاًدر بخش‌هایى بلند، هرگز الفاظ «ايدر، ايدون، ايدون، همى و...» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است.<ref>براى تفصيل بيشتر، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص25-32؛ صباغيان، ص587 به بعد؛ تقى‌زاده طوسى، ص561 به بعد؛ محقق، ص737 به بعد</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش