۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<references /> ' به '<references/> ') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
خليفه، كتاب خويش را با تعريف كلمه تاريخ آغاز كرده است. وى نيز همانند بسيارى از مورخان كهن، تاريخ را به معناى سال و بهطور عمده، به معناى تقويم اعم از سال تولد و درگذشت و سال رخ دادنِ حوادث و مانند اينها به كار مىبرد. وى در مقدمه كتاب، در تعريف تاريخ مىنويسد «اين كتاب تاريخ است و مردم امر حج و روزه خويش و نيز عِدّه زنان و زمان ديون خود را با تاريخ تعيين مىكنند» و به آيه 189 بقره و 12 اسراء و 5 يونس استناد كرده است.<ref>ر.ک: پنجه، معصومعلى، 1381، ص75</ref> | خليفه، كتاب خويش را با تعريف كلمه تاريخ آغاز كرده است. وى نيز همانند بسيارى از مورخان كهن، تاريخ را به معناى سال و بهطور عمده، به معناى تقويم اعم از سال تولد و درگذشت و سال رخ دادنِ حوادث و مانند اينها به كار مىبرد. وى در مقدمه كتاب، در تعريف تاريخ مىنويسد «اين كتاب تاريخ است و مردم امر حج و روزه خويش و نيز عِدّه زنان و زمان ديون خود را با تاريخ تعيين مىكنند» و به آيه 189 بقره و 12 اسراء و 5 يونس استناد كرده است.<ref>ر.ک: پنجه، معصومعلى، 1381، ص75</ref> | ||
خليفه، معتقد است مردم پيوسته واقعهاى مهم را براى تاريخگذارى انتخاب مىكردهاند؛ وقايعى چون هبوط آدم(ع) از بهشت، بعثت حضرت نوح(ع)، طوفان نوح(ع)، در آتش شدن ابراهيم(ع) و بنيان كعبه. وى به نقل از ابوعُبيده معمر بن مثنى مىگويد: «ایرانيان پيوسته تاريخ | خليفه، معتقد است مردم پيوسته واقعهاى مهم را براى تاريخگذارى انتخاب مىكردهاند؛ وقايعى چون هبوط آدم(ع) از بهشت، بعثت حضرت نوح(ع)، طوفان نوح(ع)، در آتش شدن ابراهيم(ع) و بنيان كعبه. وى به نقل از ابوعُبيده معمر بن مثنى مىگويد: «ایرانيان پيوسته تاريخ كارهایشان را مىشناسند و مبدأ تاريخ نزد آنان، پادشاهى يزدجرد بن شهريار مىباشد».<ref>همان</ref> | ||
وى در ادامه، از مبدأهاى تاريخى مختلفى چون بنيان كعبه، مرگ كعب بن لؤى و حمله ابرهه كه اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ میكردند، سخن به ميان آورده است. بعد، از پيدايش تاريخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد اينكه از سال تولد، بعثت، هجرت يا وفات حضرت رسول(ص) كداميك را مبدأ قرار دهند، اختلاف كردند تا اينكه به امر عمر بن خطاب، هجرت را كه جداكننده دارالشرك از دارالايمان و حق از باطل بود، مبدأ تاريخ نهادند.<ref>ر.ک: همان، ص75-76</ref> | وى در ادامه، از مبدأهاى تاريخى مختلفى چون بنيان كعبه، مرگ كعب بن لؤى و حمله ابرهه كه اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ میكردند، سخن به ميان آورده است. بعد، از پيدايش تاريخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد اينكه از سال تولد، بعثت، هجرت يا وفات حضرت رسول(ص) كداميك را مبدأ قرار دهند، اختلاف كردند تا اينكه به امر عمر بن خطاب، هجرت را كه جداكننده دارالشرك از دارالايمان و حق از باطل بود، مبدأ تاريخ نهادند.<ref>ر.ک: همان، ص75-76</ref> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
خليفه، بحث تاريخى خويش را از تولد پيامبر(ص) آغاز كرده و بدون ذكر رويدادهاى دوران مكى، تا سال 232ق؛ يعنى هشت سال قبل از وفاتش، ادامه داده است. نكته درخور توجه اينكه خليفه برخلاف بسيارى از مورخان ديگر چون دينورى (د 282ق)، يعقوبى (د 284ق) و طبرى (د 310ق) كه كتاب خويش را با داستان آفرينش، تاريخ انبيا و اقوام و پادشاهان پيش از اسلام شروع مىكنند، اثر خويش را با ذكر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع نموده و بااينكه خود عالم به انساب قبايل عرب و ايام عرب مىباشد، هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است. در واقع چارچوب تاريخ نزد خليفه، به تاريخ اسلام محدود مىباشد. اين نكته از آنجا استنباط مىشود كه وى حتى به وقايع دوران مكى نمىپردازد و آغاز تاريخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدينه مىداند. شايد علت نياوردن تاريخ دوران مكى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاريخ باشد؛ چون وى از مكه با نام «ارض شرك» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» ياد مىكند.<ref>ر.ک: همان، ص76</ref> | خليفه، بحث تاريخى خويش را از تولد پيامبر(ص) آغاز كرده و بدون ذكر رويدادهاى دوران مكى، تا سال 232ق؛ يعنى هشت سال قبل از وفاتش، ادامه داده است. نكته درخور توجه اينكه خليفه برخلاف بسيارى از مورخان ديگر چون دينورى (د 282ق)، يعقوبى (د 284ق) و طبرى (د 310ق) كه كتاب خويش را با داستان آفرينش، تاريخ انبيا و اقوام و پادشاهان پيش از اسلام شروع مىكنند، اثر خويش را با ذكر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع نموده و بااينكه خود عالم به انساب قبايل عرب و ايام عرب مىباشد، هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است. در واقع چارچوب تاريخ نزد خليفه، به تاريخ اسلام محدود مىباشد. اين نكته از آنجا استنباط مىشود كه وى حتى به وقايع دوران مكى نمىپردازد و آغاز تاريخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدينه مىداند. شايد علت نياوردن تاريخ دوران مكى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاريخ باشد؛ چون وى از مكه با نام «ارض شرك» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» ياد مىكند.<ref>ر.ک: همان، ص76</ref> | ||
اهميت اين كتاب در آن است كه حاوى قديمىترين شرح وقايع عمده اسلامى است كه به ما رسيده است؛ زيرا كتب پيش از آن يا تك | اهميت اين كتاب در آن است كه حاوى قديمىترين شرح وقايع عمده اسلامى است كه به ما رسيده است؛ زيرا كتب پيش از آن يا تك نگارىهایى بيش نبود يا چون سيره [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] و [[الطبقات الكبری (دار الكتب العلمية)|طبقات ابن سعد]]، علىرغم داشتنِ مطالب بسيارى در مورد تاريخ اسلام، تنها به قسمتى از آن مىپرداختند؛ در ضمن از لحاظ سبک نويسندگى نيز حائز اهميت است؛ چنانكه روش وى در كتابتِ تاريخ، جامع بين روش علماى حديث و اخباریان مىباشد. وى در بسيارى جاها به روش اول متمايل است و اين تمايل از آنجا آشكار مىشود كه وى بر ذكر اسانيد روايات و تراجم و طبقات رجال و وفيات آنها بسيار تكيه مىكند. علاوه بر اين وى بر مورخين مدينه و راويان آنها بيشتر اعتماد دارد.<ref>همان</ref> | ||
خليفه تاريخ دوران مدنى را اگرچه مختصر و كوتاه در ذيل هر سال نقل كرده است، اما علىرغم اين ايجاز، وى تقريباً به تمام سرايا و غزوات اشاره مىكند. وى در ذكر اين سرايا و غزوات و نيز اكثر حوادثى كه در كتاب خويش مىآورد، بيشتر به اشخاص حاضر در واقعه و تعداد كشتهشدگان بر اساس قبيله مىپردازد و بهعبارتديگر، روايت واقعه حول اشخاص حاضر در آن مىچرخد. دقت او در رعايت ترتيب حوادث و ذكر اسامى يكايك افراد حاضر در آنها، كتاب تاريخ وى را ممتاز كرده است؛ براى نمونه، وى اسامى شهداى غزوات بدر، احد و خيبر را ذيل نام قبيله آنها با دقتى كمنظير، در مقايسه با منابع موجود، ذكر مىكند.<ref>همان، ص77-78</ref> | خليفه تاريخ دوران مدنى را اگرچه مختصر و كوتاه در ذيل هر سال نقل كرده است، اما علىرغم اين ايجاز، وى تقريباً به تمام سرايا و غزوات اشاره مىكند. وى در ذكر اين سرايا و غزوات و نيز اكثر حوادثى كه در كتاب خويش مىآورد، بيشتر به اشخاص حاضر در واقعه و تعداد كشتهشدگان بر اساس قبيله مىپردازد و بهعبارتديگر، روايت واقعه حول اشخاص حاضر در آن مىچرخد. دقت او در رعايت ترتيب حوادث و ذكر اسامى يكايك افراد حاضر در آنها، كتاب تاريخ وى را ممتاز كرده است؛ براى نمونه، وى اسامى شهداى غزوات بدر، احد و خيبر را ذيل نام قبيله آنها با دقتى كمنظير، در مقايسه با منابع موجود، ذكر مىكند.<ref>همان، ص77-78</ref> | ||
از ويژگىهاى عمده كتاب، ارائه | از ويژگىهاى عمده كتاب، ارائه آگاهىهایى درباره واليان، صاحبمنصبان حكومتى، اميران حج، قُضات، كاتبان و مسئولان ديوانهاى مختلف چون شرطه، رسائل، خراج و جند در هر سال و در هر شهر است؛ بهطور مثال، بعد از ذكر وفات حضرت رسول(ص)، اسامى جانشينان وى در مدينه به هنگام لشكركشىها و رسولان، عاملان صدقه، كاتبان، حاجب، صاحب نفقات، خازن، خادم، مؤذن و نگهبان وى را با ذكر تعداد دفعات مىآورد.<ref>همان، ص78</ref> | ||
با توجه به موارد بالا، اين كتاب براى تحقيق در زمينه تشكيلات ادارى و مالى اسلام در قرون اول و دوم، سند بسيار معتبرى است و اطلاعات بسيار جالبى در اختيار پژوهشگر قرار مىدهد. نكته درخور توجه اينكه خياط از ذكر حوادثِ اختلافبرانگيزى چون واقعه غدير خم و سقيفه بنى ساعده صرف نظر كرده است. البته وى در مقابل هيچكدام از وقايع، موضعگيرى نمىكند و در روايت هر واقعه، به نام آن واقعه و افراد دخيل در آن و روز واقعه و مكان آن و در | با توجه به موارد بالا، اين كتاب براى تحقيق در زمينه تشكيلات ادارى و مالى اسلام در قرون اول و دوم، سند بسيار معتبرى است و اطلاعات بسيار جالبى در اختيار پژوهشگر قرار مىدهد. نكته درخور توجه اينكه خياط از ذكر حوادثِ اختلافبرانگيزى چون واقعه غدير خم و سقيفه بنى ساعده صرف نظر كرده است. البته وى در مقابل هيچكدام از وقايع، موضعگيرى نمىكند و در روايت هر واقعه، به نام آن واقعه و افراد دخيل در آن و روز واقعه و مكان آن و در نهایت به تعداد كشتهشدگان و نتيجه آن بسنده مىكند.<ref>همان</ref> | ||
يكى ديگر از ويژگىهاى كتاب، ياد از سالها و نيز روزهاى هفته است كه در قياس با منابع ديگر قابل توجه است. ياد از فهرست كشتهشدگان يمامه، جمل و حَرَّه، كاملاً تازگى دارد. وى به حوادث داخلى دنياى اسلام كمتر پرداخته و در عوض، درباره فتوحات اخبار بيشترى آورده است. از جمله حوادث مهمى كه وى علىرغم شيوه خويش به بحث و شرح در مورد آنها پرداخته، مىتوان به وقايعى چون قتل عثمان، جنگ ميان [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] و معاويه، واقعه حَرَّه و شورشهاى خوارج اشاره كرد.<ref>همان</ref> | يكى ديگر از ويژگىهاى كتاب، ياد از سالها و نيز روزهاى هفته است كه در قياس با منابع ديگر قابل توجه است. ياد از فهرست كشتهشدگان يمامه، جمل و حَرَّه، كاملاً تازگى دارد. وى به حوادث داخلى دنياى اسلام كمتر پرداخته و در عوض، درباره فتوحات اخبار بيشترى آورده است. از جمله حوادث مهمى كه وى علىرغم شيوه خويش به بحث و شرح در مورد آنها پرداخته، مىتوان به وقايعى چون قتل عثمان، جنگ ميان [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] و معاويه، واقعه حَرَّه و شورشهاى خوارج اشاره كرد.<ref>همان</ref> | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
اين كتاب علىرغم حجمى اندك، دورهاى دويستساله از تاريخ اسلام را در بر مىگيرد و تقريباً همه حوادث مهم قرن اول و دوم قمرى را مىآورد. نویسنده آمار و ارقام و فهرستهاى بسيارى در اختيار پژوهشگر قرار مىدهد كه مىتواند راهگشاى برخى از مشكلات و مجهولات باشد.<ref>همان، ص79</ref> | اين كتاب علىرغم حجمى اندك، دورهاى دويستساله از تاريخ اسلام را در بر مىگيرد و تقريباً همه حوادث مهم قرن اول و دوم قمرى را مىآورد. نویسنده آمار و ارقام و فهرستهاى بسيارى در اختيار پژوهشگر قرار مىدهد كه مىتواند راهگشاى برخى از مشكلات و مجهولات باشد.<ref>همان، ص79</ref> | ||
نكته پايانى در مورد اين كتاب، بررسى جايگاه تاريخ خليفه در بين مورخان معاصر او و پس از اوست. در بين علماى تاريخ، از كتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون يعقوبى و طبرى و همچنين مورخان متأخر از وى، همچون [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، چيزى از آن برداشت نكردهاند. طبرى تنها يك بار آن هم در ذكر حوادث سال 141ق، زمانِ خلافت منصور عباسى، از وى روايت كرده است. حال چرا اين كتاب كه حاوى اطلاعات | نكته پايانى در مورد اين كتاب، بررسى جايگاه تاريخ خليفه در بين مورخان معاصر او و پس از اوست. در بين علماى تاريخ، از كتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون يعقوبى و طبرى و همچنين مورخان متأخر از وى، همچون [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] و [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، چيزى از آن برداشت نكردهاند. طبرى تنها يك بار آن هم در ذكر حوادث سال 141ق، زمانِ خلافت منصور عباسى، از وى روايت كرده است. حال چرا اين كتاب كه حاوى اطلاعات گرانبهایى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاريخ و زمانهاى حوادث تاريخى دوران اموى و عباسى است، مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نيست. شايد اين مورخان، كتاب را در اختيار نداشتهاند وليكن همانگونهكه گذشت، [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] كه در قرن چهارم مىزيسته در «الفهرست» ضمن چهار كتاب ديگر او از اين كتاب نيز نام مىبرد.<ref>همان، ص79-80</ref> | ||
بااينهمه ازدى (د 334ق) مؤلف تاريخ موصل، در جاهاى گوناگون از اين كتاب استفاده كرده است؛ بهطور مثال وى در حوادث سالهاى 126 و 129 و 131ق از خليفه روايت مىكند.<ref>همان، ص80</ref> | بااينهمه ازدى (د 334ق) مؤلف تاريخ موصل، در جاهاى گوناگون از اين كتاب استفاده كرده است؛ بهطور مثال وى در حوادث سالهاى 126 و 129 و 131ق از خليفه روايت مىكند.<ref>همان، ص80</ref> | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
مصححان كتاب، با استفاده از منابع دست اول تاريخ اسلام، نظير «[[السيرة النبوية|سيره ابن هشام]]»، «[[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]]»، «[[البداية و | مصححان كتاب، با استفاده از منابع دست اول تاريخ اسلام، نظير «[[السيرة النبوية|سيره ابن هشام]]»، «[[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]]»، «[[البداية و النهایة (دارالفکر)|البداية و النهایة]]»، «الكامل» و بسيارى منابع تاريخى و حديثى و جغرافيايى ديگر، بر آن حواشى بسيارى نگاشتهاند. آنها بسيارى از اعلام، اشخاص و اماكن جغرافيايى را كه در متن كتاب ذكر شده است، با استفاده از منابع تاريخى و جغرافيايى معرفى كردهاند. در پايان كتاب نيز فهارسى چون الأحاديث و الآثار، اعلام، قبايل، اماكن و موضوعات آوردهاند.<ref>ر.ک: همان، ص80-81</ref> | ||
فهرست «مطالب»، «منابع و مصادر»، «احاديث و آثار»، «اعلام»، «قبايل» و «اماكن»، در انتهاى كتاب آمده است. | فهرست «مطالب»، «منابع و مصادر»، «احاديث و آثار»، «اعلام»، «قبايل» و «اماكن»، در انتهاى كتاب آمده است. |
ویرایش