بقاء النفس بعد فناء الجسد: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'هاي' به 'های'
جز (جایگزینی متن - 'نصیر الدین' به 'نصیرالدین')
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های')
خط ۳۹: خط ۳۹:
او در ادامه آراى فلاسفۀ مغرب‌زمين را در مورد مادّه و روح بيان مى‌كند و در مورد موادى چون اسيد كربنيك، راديوم و چگونگى تشكيل بقيۀ اجسام از آنها توضيحاتى را ارائه مى‌كند. امّا دانشمندان غربى در مورد حيات چه نظرى دارند از ديگر مطالبى است كه بدان پرداخته شده است.
او در ادامه آراى فلاسفۀ مغرب‌زمين را در مورد مادّه و روح بيان مى‌كند و در مورد موادى چون اسيد كربنيك، راديوم و چگونگى تشكيل بقيۀ اجسام از آنها توضيحاتى را ارائه مى‌كند. امّا دانشمندان غربى در مورد حيات چه نظرى دارند از ديگر مطالبى است كه بدان پرداخته شده است.


نهايتا چيزى كه در مقدمه مورد توجه و دقت قرار گرفته است نفس ناطقه مى‌باشد. نويسندۀ مقدمه توجهى مبسوط به اين مطلب داشته و نفس ناطقه را از جنبه‌هاى مختلف مورد بررسى قرار داده است او اعضائى از بدن را كه در تفكر و انديشه و تعقل انسان نقش‌هاى اساسى را ايفا مى‌كنند نام مى‌برد كه به ترتيب عبارتند از: دماغ(مغز)، مخ، مخچه و نخاع. اما اينكه مدركات انسان به چه ترتيبى حاصل مى‌شوند و حواس ظاهرى و باطنى انسان چه نقشى در آن دارند آخرين مطلبى است كه قبل از شروع كتاب آورده شده است. بعد از اين مقدمات مطالب طرح شده توسط [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير‌الدين طوسى]] همراه با شرح علامۀ زنجانى دربارۀ بقاى نفس آورده شده‌اند.خواجه در اين رساله نخست موجودات را به دو دسته تقسيم نموده است:
نهایتا چيزى كه در مقدمه مورد توجه و دقت قرار گرفته است نفس ناطقه مى‌باشد. نويسندۀ مقدمه توجهى مبسوط به اين مطلب داشته و نفس ناطقه را از جنبه‌هاى مختلف مورد بررسى قرار داده است او اعضائى از بدن را كه در تفكر و انديشه و تعقل انسان نقش‌هاى اساسى را ايفا مى‌كنند نام مى‌برد كه به ترتيب عبارتند از: دماغ(مغز)، مخ، مخچه و نخاع. اما اينكه مدركات انسان به چه ترتيبى حاصل مى‌شوند و حواس ظاهرى و باطنى انسان چه نقشى در آن دارند آخرين مطلبى است كه قبل از شروع كتاب آورده شده است. بعد از اين مقدمات مطالب طرح شده توسط [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير‌الدين طوسى]] همراه با شرح علامۀ زنجانى دربارۀ بقاى نفس آورده شده‌اند.خواجه در اين رساله نخست موجودات را به دو دسته تقسيم نموده است:


الف: موجوداتى كه وضع دارند(يعنى قابل اشاره‌اند) ب: موجوداتى كه وضع ندارند(قابل اشاره نمى‌باشند) بعد معناى حلول و چگونگى حلول روح در بدن انسانى را توضيح مى‌دهد. و مى‌گويد نفس انسانى داراى معقولاتى است كه وضعى ندارند و تعلق گرفتنشان به بدن بصورت تدبير امور بدن مى‌باشد.كه اين قوا بعد از سپرى شدن زمانى دچار فرتوتى و ضعف مى‌گردند اما اينكه موجد اين بدن و قوا چه كسى است را شارح به اين صورت بيان مى‌كند كه فرض فيلسوف(خواجه) از اين كلام بيان اين نكته مى‌باشد كه افاضه كنندۀ نفس و علت موجدۀ آن خداوند سبحان است.
الف: موجوداتى كه وضع دارند(يعنى قابل اشاره‌اند) ب: موجوداتى كه وضع ندارند(قابل اشاره نمى‌باشند) بعد معناى حلول و چگونگى حلول روح در بدن انسانى را توضيح مى‌دهد. و مى‌گويد نفس انسانى داراى معقولاتى است كه وضعى ندارند و تعلق گرفتنشان به بدن بصورت تدبير امور بدن مى‌باشد.كه اين قوا بعد از سپرى شدن زمانى دچار فرتوتى و ضعف مى‌گردند اما اينكه موجد اين بدن و قوا چه كسى است را شارح به اين صورت بيان مى‌كند كه فرض فيلسوف(خواجه) از اين كلام بيان اين نكته مى‌باشد كه افاضه كنندۀ نفس و علت موجدۀ آن خداوند سبحان است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش