۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''العلل في النحو'''، تأليف [[ابن وراق، محمد بن عبدالله|ابوالحسن محمد بن عبدالله]]، معروف به [[ابن وراق، محمد بن عبدالله|الورّاق]] از نحويون قرن چهارم هجرى است كه با تحقيق مها مازن المبارک منتشر شده است. اين اثر از مهمترين منابع عربى است كه علل نحوى را مورد بررسى قرار داده است و علماى نحوى پس از آن مانند: [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، عكبرى از اين اثر استفاده كردهاند.<ref>مقدمه، ص5</ref> | '''العلل في النحو'''، تأليف [[ابن وراق، محمد بن عبدالله|ابوالحسن محمد بن عبدالله]]، معروف به [[ابن وراق، محمد بن عبدالله|الورّاق]] از نحويون قرن چهارم هجرى است كه با تحقيق [[مبارک، مازن|مها مازن المبارک]] منتشر شده است. اين اثر از مهمترين منابع عربى است كه علل نحوى را مورد بررسى قرار داده است و علماى نحوى پس از آن مانند: [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، عكبرى از اين اثر استفاده كردهاند.<ref>مقدمه، ص5</ref> | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
مطالعه كتاب، اين مطلب را بر ما آشكار مىكند كه ورّاق همانند نحويون ديگر در ذيل عنوان يك باب از موضوع آن باب بحث نكرده است، بلكه بلافاصله به ذكر علل متعلق به آن موضوع پرداخته است. چهبسا ورّاق مفروض گرفته كه خواننده كتابش قضاياى علم نحو را بهخوبى مىداند و نيازى به تلخيص مطالب نحو نيست. تنها انگيزه او ذكر علل مختص به هر باب است؛ بهعنوان مثال در باب حروف قَسَم، اين حروف را شماره و عمل و اوضاع و شواهد استعمال حروف قسم را ذكر نكرده است و فوراً به طرح اين سؤال و پاسخ به آن پرداخته است: «چرا اصل حروف قَسَم باء است؟».<ref>همان، ص204</ref> | مطالعه كتاب، اين مطلب را بر ما آشكار مىكند كه ورّاق همانند نحويون ديگر در ذيل عنوان يك باب از موضوع آن باب بحث نكرده است، بلكه بلافاصله به ذكر علل متعلق به آن موضوع پرداخته است. چهبسا ورّاق مفروض گرفته كه خواننده كتابش قضاياى علم نحو را بهخوبى مىداند و نيازى به تلخيص مطالب نحو نيست. تنها انگيزه او ذكر علل مختص به هر باب است؛ بهعنوان مثال در باب حروف قَسَم، اين حروف را شماره و عمل و اوضاع و شواهد استعمال حروف قسم را ذكر نكرده است و فوراً به طرح اين سؤال و پاسخ به آن پرداخته است: «چرا اصل حروف قَسَم باء است؟».<ref>همان، ص204</ref> | ||
در باب مرفوع بودن فعل مضارع، ديدگاه بصريون را ذكر كرده كه ارتفاع اين فعل تنها به خاطر آن است كه در جاى اسم (بهصورت خاص اسم فاعل) نشسته است و سپس به توضيح اين مطلب و در ادامه به نقض قول فرّاء (مضارع اگر از نواصب و جوازم مصون بماند، مرفوع مىشود) و قول كسائى (مضارع بهوسيله زوائدى كه در ابتداى آن مىآيد، مانند همزه و تاء و نون و ياء مرفوع مىشود) مىپردازد؛ فلذا وراق نظر بصريون را تأييد و رأى كوفيون را نقض كرده است.<ref>همان، ص206</ref> | در باب مرفوع بودن فعل مضارع، ديدگاه بصريون را ذكر كرده كه ارتفاع اين فعل تنها به خاطر آن است كه در جاى اسم (بهصورت خاص اسم فاعل) نشسته است و سپس به توضيح اين مطلب و در ادامه به نقض قول فرّاء (مضارع اگر از نواصب و جوازم مصون بماند، مرفوع مىشود) و قول كسائى (مضارع بهوسيله زوائدى كه در ابتداى آن مىآيد، مانند همزه و تاء و نون و ياء مرفوع مىشود) مىپردازد؛ فلذا [[ابن وراق، محمد بن عبدالله|وراق]] نظر بصريون را تأييد و رأى كوفيون را نقض كرده است.<ref>همان، ص206</ref> | ||
كتاب، همچنين علل صرفى را در ابواب صرف در بر دارد كه بهطور اجمال مبتنى بر ثقل و خفت و توجه به تفاوتهاست؛ بهعنوان مثال در باب جمع از علت جمع فَعْلَة بر فَعَلات و فَعْلات چنين مىنويسد: كلمه اگر اسم باشد، جمع آن بر فَعَلات با تحريك عين الفعل مىآيد، مانند: «جَفْنة، جَفَنات». عين الفعل كلمه براى جدايى اسم و صفت متحرك مىشود؛ علت اين امر آن است كه صفت ثقيلتر از اسم است؛ چراكه متضمن موصوف است و چون سنگينتر از اسم بوده و اسم خفيفتر از صفت است واجب است، اخفّ متحرك شود.<ref>همان</ref> | كتاب، همچنين علل صرفى را در ابواب صرف در بر دارد كه بهطور اجمال مبتنى بر ثقل و خفت و توجه به تفاوتهاست؛ بهعنوان مثال در باب جمع از علت جمع فَعْلَة بر فَعَلات و فَعْلات چنين مىنويسد: كلمه اگر اسم باشد، جمع آن بر فَعَلات با تحريك عين الفعل مىآيد، مانند: «جَفْنة، جَفَنات». عين الفعل كلمه براى جدايى اسم و صفت متحرك مىشود؛ علت اين امر آن است كه صفت ثقيلتر از اسم است؛ چراكه متضمن موصوف است و چون سنگينتر از اسم بوده و اسم خفيفتر از صفت است واجب است، اخفّ متحرك شود.<ref>همان</ref> |
ویرایش