خاطرات مدرسه ما: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' می ' به ' می‌'
جز (جایگزینی متن - ' هایی ' به '‌هایی ')
جز (جایگزینی متن - ' می ' به ' می‌')
خط ۴۳: خط ۴۳:


== سخن آغازین ==
== سخن آغازین ==
نگارنده در آغاز این کتاب چنین می گوید که؛ روزهای اول مهر در این اندیشه بودم چگونه می‌توان از حمایت‌های سنجیده فراوانی که مجتمع سما با مدیریت دکتر "[[مهدی دسینه]]" معاون محترم دانشگاه آزاد و رئیس مرکز فرهنگی و آموزشی سما بندرعباس، دارند سپاس‌گزاری شود. هر آن‌چه ژرف نگریستم چیزی پربارتر و سزاوارتر از نوشتن سپاس‌گزاری کتبی به ذهنم نیامد. از این‌رو با گردآوری دیدگاه دانش‌آموزان و شاید خواست آن‌ها همراه با چشم‌انداز روحی و روانی نوباوگان در این کتاب، آن را به مدیریت گرامی، تقدیم می‌نمایم چرا که به استقبال شعر فیاض (در آنندراج): ما گلبن نوباوه عشقیم و نباشد / جز ناله بلبل گل روی سبد ما... در این آرزو هستم تا با این کار از فرهیخته گران‌سنگ دکتر [[مهدی دسینه]] به سهم خود قدردانی کرده و امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر در خدمت گستره فرهنگی باشم.
نگارنده در آغاز این کتاب چنین می‌گوید که؛ روزهای اول مهر در این اندیشه بودم چگونه می‌توان از حمایت‌های سنجیده فراوانی که مجتمع سما با مدیریت دکتر "[[مهدی دسینه]]" معاون محترم دانشگاه آزاد و رئیس مرکز فرهنگی و آموزشی سما بندرعباس، دارند سپاس‌گزاری شود. هر آن‌چه ژرف نگریستم چیزی پربارتر و سزاوارتر از نوشتن سپاس‌گزاری کتبی به ذهنم نیامد. از این‌رو با گردآوری دیدگاه دانش‌آموزان و شاید خواست آن‌ها همراه با چشم‌انداز روحی و روانی نوباوگان در این کتاب، آن را به مدیریت گرامی، تقدیم می‌نمایم چرا که به استقبال شعر فیاض (در آنندراج): ما گلبن نوباوه عشقیم و نباشد / جز ناله بلبل گل روی سبد ما... در این آرزو هستم تا با این کار از فرهیخته گران‌سنگ دکتر [[مهدی دسینه]] به سهم خود قدردانی کرده و امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر در خدمت گستره فرهنگی باشم.


== پیشگفتار ==
== پیشگفتار ==
نگارنده از ته دل اين برگ سبز را به همه‌ي دانش آموزان ايران زمین نیز پیشکش می‌نماید چرا كه در سایه درس و تلاش این جوانان فردا، آينده علمی سرزمین ما ورق خواهد خورد. دانش آموزان امید علمی و سازندگان ایران فردا خواهند بود.
نگارنده از ته دل اين برگ سبز را به همه‌ي دانش آموزان ايران زمین نیز پیشکش می‌نماید چرا كه در سایه درس و تلاش این جوانان فردا، آينده علمی سرزمین ما ورق خواهد خورد. دانش آموزان امید علمی و سازندگان ایران فردا خواهند بود.


همچنین آرزو می نماید که فرزندانش - سپهر و سينا‌ - با تلاش شبانه‌روزی برای تربیت صحیح آنان بی‌دریغ است نیز همراه با دیگر دانش‌آموزان سراسر ایران افتخارآفرین باشند و شاخه‌های ثمر بخش درخت تنومند و سترگ ایران فردا شوند. اميد كه بتوانیم با تلاش شبانه‌روزی همگی از دانش‌آموز و آموزگار جامعه‌ای سالم و تهی از تنفر و مالامال از صمیمیت و دوستی برپا کنیم. تربیت نخبگان و آینده‌سازان در گرو مسئولیت‌پذیری مادران، پدران و آموزگارانی خواهد بود که در سایه‌ي تلاش، فرزندانی بالنده و پیشرو تربیت می‌کنند.
همچنین آرزو می‌نماید که فرزندانش - سپهر و سينا‌ - با تلاش شبانه‌روزی برای تربیت صحیح آنان بی‌دریغ است نیز همراه با دیگر دانش‌آموزان سراسر ایران افتخارآفرین باشند و شاخه‌های ثمر بخش درخت تنومند و سترگ ایران فردا شوند. اميد كه بتوانیم با تلاش شبانه‌روزی همگی از دانش‌آموز و آموزگار جامعه‌ای سالم و تهی از تنفر و مالامال از صمیمیت و دوستی برپا کنیم. تربیت نخبگان و آینده‌سازان در گرو مسئولیت‌پذیری مادران، پدران و آموزگارانی خواهد بود که در سایه‌ي تلاش، فرزندانی بالنده و پیشرو تربیت می‌کنند.


در امور پرورشی تلاش داشته‌ام با دانش‌آموزان به گونه‌ي فرزندانم برخورد کنم. گاه با خنده و گاه بااخم مجبور بوده‌ام آینده آن‌ها را در نظر بگیرم و با آن‌ها برخورد داشته باشم. من فن ایفای هنر شادی و اخم چهره را در تحصیل تئاتر نمایشی و از سوئی از تئاتر زندگی فرا گرفته‌ام و در کار پرورشی از آن بهره می‌گیرم. امید است این گل‌های سرسبز، مرا ببخشایند و بدانند همه کوشش من با در نظر داشتن آینده‌ای تابناک برای آنان بوده است.  
در امور پرورشی تلاش داشته‌ام با دانش‌آموزان به گونه‌ي فرزندانم برخورد کنم. گاه با خنده و گاه بااخم مجبور بوده‌ام آینده آن‌ها را در نظر بگیرم و با آن‌ها برخورد داشته باشم. من فن ایفای هنر شادی و اخم چهره را در تحصیل تئاتر نمایشی و از سوئی از تئاتر زندگی فرا گرفته‌ام و در کار پرورشی از آن بهره می‌گیرم. امید است این گل‌های سرسبز، مرا ببخشایند و بدانند همه کوشش من با در نظر داشتن آینده‌ای تابناک برای آنان بوده است.  
خط ۷۰: خط ۷۰:


== کلاس چهارم ==
== کلاس چهارم ==
- امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده سالگی اش را تعریف کرد و من را به یاد روزهایی انداخت که کلاس چهارم بودم. یاد روزی که به همراه آقای حسینی به موزه مردم شناسی رفتیم. در آنجا شمشیرهای قدیمی تذهیب شده بود و سنگ‌هایی که انسان‌ها در گذشته با آن آتش می ساختند. از این نوع سنگ‌ها در جهان بسیار کم است. خمره‌های بزرگی در آنجا بود که پس از مرگ افراد را در آن می‌گذاشتند و با بسیاری از ابزارهایی که درگذشته انسان‌ها از آن استفاده می کردند، آشنا شدیم.      علی هاشمی پور- چهارم حکمت
- امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده سالگی اش را تعریف کرد و من را به یاد روزهایی انداخت که کلاس چهارم بودم. یاد روزی که به همراه آقای حسینی به موزه مردم شناسی رفتیم. در آنجا شمشیرهای قدیمی تذهیب شده بود و سنگ‌هایی که انسان‌ها در گذشته با آن آتش می‌ساختند. از این نوع سنگ‌ها در جهان بسیار کم است. خمره‌های بزرگی در آنجا بود که پس از مرگ افراد را در آن می‌گذاشتند و با بسیاری از ابزارهایی که درگذشته انسان‌ها از آن استفاده می‌کردند، آشنا شدیم.      علی هاشمی پور- چهارم حکمت


- بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار می کنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود.               کسری ابراهیم پور- چهارم دانش
- بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار می‌کنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود.               کسری ابراهیم پور- چهارم دانش


- یک بار با آقای دهقانی سوار مینی بوس شدیم و همراه ایشان رفتیم پارک جنگلی. آنجا زمین را کندیم و درخت کاشتیم و بعد به آن آب دادیم و آموزگار از ما عکس گرفت. یک روز هم با آموزگار خودمان جشن گرفتیم و به همه ما خیلی خوش گذشت.        سبحان رحیمی- چهارم بینش
- یک بار با آقای دهقانی سوار مینی بوس شدیم و همراه ایشان رفتیم پارک جنگلی. آنجا زمین را کندیم و درخت کاشتیم و بعد به آن آب دادیم و آموزگار از ما عکس گرفت. یک روز هم با آموزگار خودمان جشن گرفتیم و به همه ما خیلی خوش گذشت.        سبحان رحیمی- چهارم بینش
خط ۷۹: خط ۷۹:
'''- من در مسابقات فوتبال شرکت کردم، خط دفاع بودم. وقتی که با یکی از بچه‌ها منو تعویض کردن، تیم ما دو گل خورد اما ما امید خودمان را از دست ندادیم و بدون ناراحتی به بازی ادامه دادیم. یکی از بچه‌ها ناخواسته به تیم خودمان گل زد اما بعد یک گل به تیم حریف زد اما چه سود در نهایت تیم حریف اول شد. ماهم به آن ها  گفتیم هر شکستی مقدمه یک پیروزی است.           متین محمودزاده – پنجم خرد'''
'''- من در مسابقات فوتبال شرکت کردم، خط دفاع بودم. وقتی که با یکی از بچه‌ها منو تعویض کردن، تیم ما دو گل خورد اما ما امید خودمان را از دست ندادیم و بدون ناراحتی به بازی ادامه دادیم. یکی از بچه‌ها ناخواسته به تیم خودمان گل زد اما بعد یک گل به تیم حریف زد اما چه سود در نهایت تیم حریف اول شد. ماهم به آن ها  گفتیم هر شکستی مقدمه یک پیروزی است.           متین محمودزاده – پنجم خرد'''


'''- خاطره من از جایی آغاز شد که من توی حیاط مدرسه خیلی شیطون بودم و همیشه آقای دهقانی یا خانم ناظم به من تذكر میدادند. از آقای دهقانی ممنون هستم همچنین از خانم ناظم. پس از چند روز با بهترین دوستم شهبازی به حیاط رفتیم و بازی کردیم.یک روز از طرف مدرسه برای روز درخت کاری به ما گفتند هر یکی یک نهال تهیه کنیم. فردایش به پارک جنگلی رفتم و میان انبوه درخت‌ها می گشتیم و نهال هم می کاشتیم. در اینجا دلم می خواهد ازهمه آموزگاران گرامی که بی سوادی را از ذهن ما می پرانند و با سوادی برای ذهن ما می آورند سپاسگزاری کنم. ابولپور تنبل بود اما حالا خیلی درس خوان شده است. اسدی هم بیش تر از ابولپور درسش خوب شده است. یادم هست که مشقم را نمی‌نوشتم و هميشه جریمه  مي شدم و سالاری بهترین دوست خوب من بود.                    مهدی ولی زاده – پنجم انديشه'''
'''- خاطره من از جایی آغاز شد که من توی حیاط مدرسه خیلی شیطون بودم و همیشه آقای دهقانی یا خانم ناظم به من تذكر میدادند. از آقای دهقانی ممنون هستم همچنین از خانم ناظم. پس از چند روز با بهترین دوستم شهبازی به حیاط رفتیم و بازی کردیم.یک روز از طرف مدرسه برای روز درخت کاری به ما گفتند هر یکی یک نهال تهیه کنیم. فردایش به پارک جنگلی رفتم و میان انبوه درخت‌ها می‌گشتیم و نهال هم می‌کاشتیم. در اینجا دلم می‌خواهد ازهمه آموزگاران گرامی که بی سوادی را از ذهن ما می‌پرانند و با سوادی برای ذهن ما می‌آورند سپاسگزاری کنم. ابولپور تنبل بود اما حالا خیلی درس خوان شده است. اسدی هم بیش تر از ابولپور درسش خوب شده است. یادم هست که مشقم را نمی‌نوشتم و هميشه جریمه  مي شدم و سالاری بهترین دوست خوب من بود.                    مهدی ولی زاده – پنجم انديشه'''


== کلاس ششم ==
== کلاس ششم ==
'''- یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را  خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت  ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی می کرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا'''
'''- یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را  خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت  ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی می‌کرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا'''


'''- یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت دهه ی فجر برگزار شد. از ساعت دو تا هفت و نیم مسابقه داشتیم. مرحله اول بردیم ولی متأسفانه در مرحله دوم باختیم. اما من در مسابقه ی طناب کشی اول شدم و جایزه گرفتم. آن روز خیلی خوش گذشت و آن را فراموش نمی کنم. یکی از روزهای سه شنبه همراه بچه‌های کلاس رفتیم بیرون از مدرسه چون می خواستیم رئیس جمهور جناب آقای حسن روحانی که به بندر عباس می آمدند را ببینیم. روز گرمی بود و همه زیر آفتاب داشتیم می سوختیم. اما ارزش داشت چون بالاخره رئیس جمهور آمد و ایشان را دیدیم و دست تکان دادیم. این یکی از بهترین اتفاق‌های دوران سال تحصیلی  من بود. روز خوبی بود حتی در کلاس تقویتی خاطره ی خوبی دارم که امیدوارم تکرار شود.               رضا فرح بخش- ششم توانا'''
'''- یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت دهه ی فجر برگزار شد. از ساعت دو تا هفت و نیم مسابقه داشتیم. مرحله اول بردیم ولی متأسفانه در مرحله دوم باختیم. اما من در مسابقه ی طناب کشی اول شدم و جایزه گرفتم. آن روز خیلی خوش گذشت و آن را فراموش نمی کنم. یکی از روزهای سه شنبه همراه بچه‌های کلاس رفتیم بیرون از مدرسه چون می‌خواستیم رئیس جمهور جناب آقای حسن روحانی که به بندر عباس می‌آمدند را ببینیم. روز گرمی بود و همه زیر آفتاب داشتیم می‌سوختیم. اما ارزش داشت چون بالاخره رئیس جمهور آمد و ایشان را دیدیم و دست تکان دادیم. این یکی از بهترین اتفاق‌های دوران سال تحصیلی  من بود. روز خوبی بود حتی در کلاس تقویتی خاطره ی خوبی دارم که امیدوارم تکرار شود.               رضا فرح بخش- ششم توانا'''


== خاطرات بی نام و نشان ==
== خاطرات بی نام و نشان ==
'''- روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سوالات پاسخ دادم و متأسفانه نمره ی خوبی نگرفتم. اما با آن اشتباه یاد گرفتم زمانی که امتحان دارم باید خوب درسم را بخوانم تا نتیجه ی خوبی بگیرم. چند روز به امتحان تاریخ مدنی مانده بود که مدرسه تمام شد. رفتم خانه ناهار مورد علاقه ام یعنی ماکارانی با سوسیس خوردم و کمی استراحت کردم و سپس مشق هایم را انجام دادم. درس تاریخ مدنی را هم خواندم و روز امتحان به سوالات به راحتی پاسخ دادم و نمره ی ٢٠ گرفتم.'''
'''- روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سوالات پاسخ دادم و متأسفانه نمره ی خوبی نگرفتم. اما با آن اشتباه یاد گرفتم زمانی که امتحان دارم باید خوب درسم را بخوانم تا نتیجه ی خوبی بگیرم. چند روز به امتحان تاریخ مدنی مانده بود که مدرسه تمام شد. رفتم خانه ناهار مورد علاقه ام یعنی ماکارانی با سوسیس خوردم و کمی استراحت کردم و سپس مشق هایم را انجام دادم. درس تاریخ مدنی را هم خواندم و روز امتحان به سوالات به راحتی پاسخ دادم و نمره ی ٢٠ گرفتم.'''


'''- تیم‌ها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در مسابقه ی فوتبال شرکت کرده بودند. یادش بخیر ما از کلاس ششم شکست خوردیم. باخت ما باعث شد در بازی فینال چهارم و ششم بازی کنند. همه فکر می کردند که ششم با گل زیاد برنده می شود. و بازی را تماشا نکردند. مادرم آن روز به دنبال من نیامده بود و من بازی را تماشا کردم.  در پایان بازی با تعجب چهارم پیروز شد. فردا در مدرسه خبر پیچید. ششم با سرافکندگی پاسخ هیچ کسی را نمی داد. پس از آن روز هیچ کس یادش نبود و موضوع پایان یافت.'''
'''- تیم‌ها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در مسابقه ی فوتبال شرکت کرده بودند. یادش بخیر ما از کلاس ششم شکست خوردیم. باخت ما باعث شد در بازی فینال چهارم و ششم بازی کنند. همه فکر می‌کردند که ششم با گل زیاد برنده می‌شود. و بازی را تماشا نکردند. مادرم آن روز به دنبال من نیامده بود و من بازی را تماشا کردم.  در پایان بازی با تعجب چهارم پیروز شد. فردا در مدرسه خبر پیچید. ششم با سرافکندگی پاسخ هیچ کسی را نمی داد. پس از آن روز هیچ کس یادش نبود و موضوع پایان یافت.'''


== منابع ==
== منابع ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش