۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'دسترس' به 'دسترس') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
(1) فالمراد بالاصل العملى، كل حكم تقرر في الشريعة للمشكوك، فهو مقابل الدليل و هو ما انيط اعتباره بالكشف العلمى او الظنى و لو من حيث النوع و يطلق على الثانى، الامارة ايضا و قد يختص الدليل بالكاشف عن الحكم و الامارة بالكاشف عن موضوعه ظنا و توصيفه بالعملى و اضافته اليه، انما هو من حيث ان اعماله في مقام عدم وجدان الواقع بمقتضى الادلة و الامارات القائمة عليه؛ فانقدح من هذا ان كل حكم ثبت في الشريعة لغير العالم، لا من حيث وجود ما يكشف عن الواقع، بل من حيث عدم علمه به، يسمى اصلا... | (1) فالمراد بالاصل العملى، كل حكم تقرر في الشريعة للمشكوك، فهو مقابل الدليل و هو ما انيط اعتباره بالكشف العلمى او الظنى و لو من حيث النوع و يطلق على الثانى، الامارة ايضا و قد يختص الدليل بالكاشف عن الحكم و الامارة بالكاشف عن موضوعه ظنا و توصيفه بالعملى و اضافته اليه، انما هو من حيث ان اعماله في مقام عدم وجدان الواقع بمقتضى الادلة و الامارات القائمة عليه؛ فانقدح من هذا ان كل حكم ثبت في الشريعة لغير العالم، لا من حيث وجود ما يكشف عن الواقع، بل من حيث عدم علمه به، يسمى اصلا... | ||
[قواعدى كه وظيفه عملى مكلف را در صورت شك و | [قواعدى كه وظيفه عملى مكلف را در صورت شك و دسترسى نداشتن به واقع روشن مىسازند]، اصول عمليه خوانده مىشوند و منحصر در چهارتا هستند. | ||
(1) پس مقصود از اصل عملى، هر حكمى است كه در شريعت براى شىء مشكوك مقرر شده است، پس در مقابل دليل است و آن چيزى است كه ارزشش بسته به كشف علمى يا ظنىاش است، گر چه اين كاشفيت، از جهت نوع آن چيز باشد. دليل را اماره نيز مىخوانند، البته گاهى دليل، به كاشف از حكم و اماره، به كاشف ظنى از موضوع حكم اختصاص مىيابد. توصيف «اصل»، به قيد«عملى» و اضافه كردن به آن، از آن جهت است كه اعمال و به كار گرفتن آن، تنها در مقام نيافتن واقع با ادله و امارات قائم بر آن، صورت مىگيرد؛ پس روشن شد كه هر حكمى كه در شريعت براى غير عالم، آن هم نه از جهت موجود نبودن چيزى كه كاشف از واقع باشد، بلكه از جهت عدم علم وى به آن، ثابت باشد، اصل ناميده مىشود... | (1) پس مقصود از اصل عملى، هر حكمى است كه در شريعت براى شىء مشكوك مقرر شده است، پس در مقابل دليل است و آن چيزى است كه ارزشش بسته به كشف علمى يا ظنىاش است، گر چه اين كاشفيت، از جهت نوع آن چيز باشد. دليل را اماره نيز مىخوانند، البته گاهى دليل، به كاشف از حكم و اماره، به كاشف ظنى از موضوع حكم اختصاص مىيابد. توصيف «اصل»، به قيد«عملى» و اضافه كردن به آن، از آن جهت است كه اعمال و به كار گرفتن آن، تنها در مقام نيافتن واقع با ادله و امارات قائم بر آن، صورت مىگيرد؛ پس روشن شد كه هر حكمى كه در شريعت براى غير عالم، آن هم نه از جهت موجود نبودن چيزى كه كاشف از واقع باشد، بلكه از جهت عدم علم وى به آن، ثابت باشد، اصل ناميده مىشود... |
ویرایش