۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىكردند' به 'میكردند') |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
|- class="articleCode" | |- class="articleCode" | ||
|کد مؤلف | |کد مؤلف | ||
| data-type="authorCode" | | | data-type="authorCode" |AUTHORCODE03750AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
در خانوادهاى معروف به زهد و تقوى در غزنين به دنيا آمد. گفتهاند كه در غزنين دو محله، يكى جلاب و ديگرى هجوير، وجود داشته است كه خانواده هجويرى در هر دو، مدتى سكونت داشتهاند و شايد به همين سبب، گاه او را هجويرى و گاه جلابى خواندهاند؛ اما او خود را در «كشف المحجوب» بارها على بن عثمان جلابى ناميده است. دايى هجويرى، مشهور به تاجالاوليا، از مردان نيكوكار و معروف غزنين بود و مزارش در آنجا نزديك مزار مادر هجويرى است و قبر پدر هجويرى در غزنه هنوز وجود دارد. | در خانوادهاى معروف به زهد و تقوى در غزنين به دنيا آمد. گفتهاند كه در غزنين دو محله، يكى جلاب و ديگرى هجوير، وجود داشته است كه خانواده هجويرى در هر دو، مدتى سكونت داشتهاند و شايد به همين سبب، گاه او را هجويرى و گاه جلابى خواندهاند؛ اما او خود را در «كشف المحجوب» بارها على بن عثمان جلابى ناميده است. دايى هجويرى، مشهور به تاجالاوليا، از مردان نيكوكار و معروف غزنين بود و مزارش در آنجا نزديك مزار مادر هجويرى است و قبر پدر هجويرى در غزنه هنوز وجود دارد. | ||
هجويرى به سوابق خانوادگى و نسبش اشاره نكرده، اما لاهورى، بدون ذكر منبع، شجره نسب وى را تا [[امام على(ع)]] رسانده و اسماعيل پاشا بغدادى در «هدية العارفين» لقب حسينى را به نام وى افزوده است. شايد به همين سبب، در شبهقاره وى را سيد على و سيد هجويرى مىنامند. اقبال لاهورى در يكى از اشعارش وى را سيد هجوير و مخدوم امم ناميده است و در غزنه نيز خانوادههايى كه خود را از اولاد او مىشمرند، خود را سيد مىدانند. هجويرى به پيرعلى و مخدومعلى نيز ملقب است، اما عموماً در هند و | هجويرى به سوابق خانوادگى و نسبش اشاره نكرده، اما لاهورى، بدون ذكر منبع، شجره نسب وى را تا [[امام على(ع)]] رسانده و اسماعيل پاشا بغدادى در «هدية العارفين» لقب حسينى را به نام وى افزوده است. شايد به همين سبب، در شبهقاره وى را سيد على و سيد هجويرى مىنامند. اقبال لاهورى در يكى از اشعارش وى را سيد هجوير و مخدوم امم ناميده است و در غزنه نيز خانوادههايى كه خود را از اولاد او مىشمرند، خود را سيد مىدانند. هجويرى به پيرعلى و مخدومعلى نيز ملقب است، اما عموماً در هند و پاکستان او را با عنوان «حضرت داتا گنجبخش» (كسى كه گنج مىبخشد) مىشناسند. | ||
تاريخ ولادت هجويرى دانسته نيست، اما با توجه به پيران و مشايخى كه ديده، احتمالاً در آخرين دهه قرن چهارم يا اوايل قرن پنجم؛ يعنى در دوران سلطان محمود غزنوى (متوفى421)، زاده شده است. | تاريخ ولادت هجويرى دانسته نيست، اما با توجه به پيران و مشايخى كه ديده، احتمالاً در آخرين دهه قرن چهارم يا اوايل قرن پنجم؛ يعنى در دوران سلطان محمود غزنوى (متوفى421)، زاده شده است. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
در باب سماع نيز، مانند پيروان جنيد، موضع محتاطانهاى داشت و سماع را بهطور كلى حلال يا حرام نمىدانست و مىگفت كه اگر تأثير سماع در دل، بهسوى چيزهاى حلال باشد، حلال است و اگر دل را بهسوى حرام بكشاند، حرام است. وى باآنكه خود سماع مىكرد، سماع نكردن را ترجيح مىداد و اعتقاد داشت زمانى كه سالك به مقام مشاهده مىرسد، ديگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخى پيروان جنيد، مانند حصرى (استاد و مرشد ابوالفضل ختلى)، كه از رد و قبول [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] خوددارى میكردند، هجويرى با همدلى و قبول به [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مىنگريست. هجويرى، [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را از كفر و سحر مبرا مىدانست و وى را ولى محقق مىشمرد. درعينحال، اعتقاد داشت كه چون [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مغلوب حال بود، نمىتوان از ظاهر كلامش پيروى كرد. او همچنين پيروان واقعى [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]]، همچون ابوجعفر صيدلانى را از نسبت حلول و الحاد مبرا مىدانست. | در باب سماع نيز، مانند پيروان جنيد، موضع محتاطانهاى داشت و سماع را بهطور كلى حلال يا حرام نمىدانست و مىگفت كه اگر تأثير سماع در دل، بهسوى چيزهاى حلال باشد، حلال است و اگر دل را بهسوى حرام بكشاند، حرام است. وى باآنكه خود سماع مىكرد، سماع نكردن را ترجيح مىداد و اعتقاد داشت زمانى كه سالك به مقام مشاهده مىرسد، ديگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخى پيروان جنيد، مانند حصرى (استاد و مرشد ابوالفضل ختلى)، كه از رد و قبول [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] خوددارى میكردند، هجويرى با همدلى و قبول به [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مىنگريست. هجويرى، [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را از كفر و سحر مبرا مىدانست و وى را ولى محقق مىشمرد. درعينحال، اعتقاد داشت كه چون [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مغلوب حال بود، نمىتوان از ظاهر كلامش پيروى كرد. او همچنين پيروان واقعى [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]]، همچون ابوجعفر صيدلانى را از نسبت حلول و الحاد مبرا مىدانست. | ||
هجويرى، مانند ختلى، چندان به رسوم صوفيه از قبيل خرقهپوشى و خانقاهنشينى اعتنا نداشت و مقيد بودن بدان را تكلف مىدانست و آنچنانكه از «كشف المحجوب» آشكار مىگردد، صوفى سياح بود و از بسيارى از شهرهاى جهان اسلام، از شام تا تركستان و از درياى قزوين (درياى خزر) تا جايى كه اكنون | هجويرى، مانند ختلى، چندان به رسوم صوفيه از قبيل خرقهپوشى و خانقاهنشينى اعتنا نداشت و مقيد بودن بدان را تكلف مىدانست و آنچنانكه از «كشف المحجوب» آشكار مىگردد، صوفى سياح بود و از بسيارى از شهرهاى جهان اسلام، از شام تا تركستان و از درياى قزوين (درياى خزر) تا جايى كه اكنون پاکستان ناميده مىشود، ديدن كرد و با عرفا و مشايخ بسيارى در عراق و شام و ماوراءالنهر و خراسان ملاقات نمود و بسيارى از علوم و معارف دينى و عرفانى را از آنان فراگرفت. از جمله در سفر به عراق با ابوجعفر محمد بن مصباح صيدلانى ديدار كرد و برخى از آثار [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را نزد وى خواند. در سفر به نيشابور نيز خواجه مظفر بن حمدان را ديد و درباره فنا و بقا و سماع از وى مطالبى شنيد و از ابوالعباس احمد بن محمد شقانى نيز بعضى علوم را فراگرفت. در طوس با ابوالقاسم كرگانى ديدار كرد و از احوال و اسرار درون خود با او سخن گفت و از او راهنمايى گرفت و در مرو پيروان سياريان و رسائل آنان را ديد و از عقايد آنان در جمع و تفرقه پرسيد. در ميهنه، فرزند ابوسعيد ابوالخير، ابومظفر و حسن بن مؤدب مريد ابوسعيد را ملاقات كرد و داستان ملاقات ابوسعيد با ابوالحسن خرقانى را از حسن بن مؤدب شنيد و سرانجام، سفر طولانى هجويرى به لاهور، به اقامت در آنجا انجاميد. اما تاريخ ورود وى به لاهور نامعلوم است. با توجه به اينكه هجويرى تا هنگام درگذشت ختلى در شام و در خدمت او بود، بايد سفرش به لاهور پس از درگذشت ختلى باشد؛ يعنى در 453 يا 460. | ||
از سوى ديگر، با توجه به اينكه هجويرى در «كشف المحجوب» از «گرفتار شدن» خود «در ديار هند اندر ميان ناجنسان» خبر داده است، برخى ازپژوهشگران معاصر استنباط كردهاند كه او يك بار در آنجا اسير شده و اين تاريخ قبل از وفات ختلى بوده است. ازاينرو، حتى گفته شده است كه او دو بار به لاهور رفت؛ يك بار در 431 و در اثناى آشوبهاى بعد از حكومت سلطان محمود غزنوى كه سبب شد هجويرى از غزنه به لاهور سفر كند و سرانجام در آنجا اسير شود و سفر دوم نيز پس از وفات ختلى بود. همچنين برخى نوشتهاند كه هجويرى به سبب فرمان ختلى مأمور رفتن به لاهور شد. | از سوى ديگر، با توجه به اينكه هجويرى در «كشف المحجوب» از «گرفتار شدن» خود «در ديار هند اندر ميان ناجنسان» خبر داده است، برخى ازپژوهشگران معاصر استنباط كردهاند كه او يك بار در آنجا اسير شده و اين تاريخ قبل از وفات ختلى بوده است. ازاينرو، حتى گفته شده است كه او دو بار به لاهور رفت؛ يك بار در 431 و در اثناى آشوبهاى بعد از حكومت سلطان محمود غزنوى كه سبب شد هجويرى از غزنه به لاهور سفر كند و سرانجام در آنجا اسير شود و سفر دوم نيز پس از وفات ختلى بود. همچنين برخى نوشتهاند كه هجويرى به سبب فرمان ختلى مأمور رفتن به لاهور شد. |
ویرایش