۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد]] ( | [[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد]] (نویسنده) | ||
[[بیگباباپور، یوسف]] (حاشيه نويس) | [[بیگباباپور، یوسف]] (حاشيه نويس) | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
علم كالبدشناسى از قديمىترين شاخههاى علم پزشکى است كه از گذشتههاى دور به آن توجه مىشده كه نمونه اين توجه نگارش كتاب تشريح توسط حكيم يونانى [[جالینوس]] است. جنينشناسى براى پزشکان آن زمان، مسأله فوقالعاده پيچيدهاى محسوب مىشد، بنابراین تعجبى ندارد اگر تمام شرحها و توصيفهاى آنان كمى پيچيده است. | علم كالبدشناسى از قديمىترين شاخههاى علم پزشکى است كه از گذشتههاى دور به آن توجه مىشده كه نمونه اين توجه نگارش كتاب تشريح توسط حكيم يونانى [[جالینوس]] است. جنينشناسى براى پزشکان آن زمان، مسأله فوقالعاده پيچيدهاى محسوب مىشد، بنابراین تعجبى ندارد اگر تمام شرحها و توصيفهاى آنان كمى پيچيده است. نویسنده در حقيقت، مدعى است كه در يك سقط روز ششم، قلب و كبد و مغز قابل تشخيص است ولى جرجانى و بيشتر نويسندگان براى تكميل جنين طبق مراحلى كه در قرآن ذكر شده، سى روز لازم دانستهاند. | ||
جنينشناسان پس از اين مرحله از آنچه اتفاق مىافتاد بىاطلاع بودند. | جنينشناسان پس از اين مرحله از آنچه اتفاق مىافتاد بىاطلاع بودند. نویسنده قلب را نخستين عضوى مىداند كه متكون مىشود اگرچه اولين عضوى كه كامل مىگردد ناف است. | ||
از مزاياى اين رساله وجود تصاويرى مربوط به هر فصل است. اين تصاوير كالبدشناسى در برخى نسخ خطى موجود از اين كتاب معمولاً از پنج يا شش عكس تشكيل شدهاند كه در تاريخ پزشکى به ويژه كالبدشناسى اهميت بسيارى دارد. اين تصاوير يك رشته طرحهايى هستند كه هر كدام يكى از دستگاههاى مهم بدن را نشان مىدهد. | از مزاياى اين رساله وجود تصاويرى مربوط به هر فصل است. اين تصاوير كالبدشناسى در برخى نسخ خطى موجود از اين كتاب معمولاً از پنج يا شش عكس تشكيل شدهاند كه در تاريخ پزشکى به ويژه كالبدشناسى اهميت بسيارى دارد. اين تصاوير يك رشته طرحهايى هستند كه هر كدام يكى از دستگاههاى مهم بدن را نشان مىدهد. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
نویسنده در فصل دوم به شرح سلسله اعصاب مىپردازد. كالبدشناسان آن زمان اعصاب را چيزى شبيه به سرخرگها و سياهرگها مىشناختند و اين سه را تنها تشكيلاتى مىدانستند كه به شكل پخش و پراكنده در سراسر بدن يافت مىشود؛ از اينرو نتيجه مىگرفتند كه وظايف آنها مىبايستى يكسان باشد و چون وريدها و شريانها كه مجارى توخالى و عامل انتقال جوهر حياتى در بدن هستند، | |||
پس نتيجه مىگرفتند كه اعصاب تو خالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىرسانند؛ مثلاً منصور مىنويسد: «عصبهايى كه پيوندگاه بينايى را در مغز به وجود مىآورند وظيفه آنها انتقال نيروى بينايى است. بقيه اعصاب خالى به نظر نمىرسند ولى حتى از درون اينها هم نيرو عبور مىكند چنانكه آب از درون گل، و روغن از لابلاى بادام مىگذرد. تشريح كلى اعصاب به خوبى بيان شده است. البته اشتباهاتى هم هست ولى اين اشتباهات را فقط كالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحيح كنند.» | پس نتيجه مىگرفتند كه اعصاب تو خالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىرسانند؛ مثلاً منصور مىنويسد: «عصبهايى كه پيوندگاه بينايى را در مغز به وجود مىآورند وظيفه آنها انتقال نيروى بينايى است. بقيه اعصاب خالى به نظر نمىرسند ولى حتى از درون اينها هم نيرو عبور مىكند چنانكه آب از درون گل، و روغن از لابلاى بادام مىگذرد. تشريح كلى اعصاب به خوبى بيان شده است. البته اشتباهاتى هم هست ولى اين اشتباهات را فقط كالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحيح كنند.» |
ویرایش