تاریخ مردمان عرب (ترجمه فرید جواهر کلام): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ نوامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده'
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران')
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
خط ۴: خط ۴:
| عنوان‌های دیگر =
| عنوان‌های دیگر =
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[حورانی، آلبرت حبیب]] (نويسنده)
[[حورانی، آلبرت حبیب]] (نویسنده)


[[جواهر کلام، فرید]] (مترجم)
[[جواهر کلام، فرید]] (مترجم)
خط ۳۱: خط ۳۱:


==ساختار==
==ساختار==
نويسنده عرب اين كتاب كوشيده است كه تاريخ عربان و عرب‌زبانان (مردم ديگر سرزمين‌هاى اسلامى) را بدون سوگيرى بنويسد. گزارش‌هاى وى در پنج بخش (26 فصل) عرضه مى‌شوند و دوازده نقشه در پايان كتاب، خواننده را به موضوع آگاه‌تر مى‌سازد. نثر كتاب ساده و روان؛ اما موشكافانه و ريزبينانه است.
نویسنده عرب اين كتاب كوشيده است كه تاريخ عربان و عرب‌زبانان (مردم ديگر سرزمين‌هاى اسلامى) را بدون سوگيرى بنويسد. گزارش‌هاى وى در پنج بخش (26 فصل) عرضه مى‌شوند و دوازده نقشه در پايان كتاب، خواننده را به موضوع آگاه‌تر مى‌سازد. نثر كتاب ساده و روان؛ اما موشكافانه و ريزبينانه است.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
پيش‌درآمد كتاب، درباره ابن‌خلدون است؛ كسى كه خود را مسعودى (345ق/ 956م) روزگارش مى‌داند و حورانى با بحث درباره او، مدعى است كه عصر او نيز به ابن‌خلدون ديگرى نياز دارد. او ابن‌خلدون را «زمانه» اى مى‌داند كه ظهور و سقوط تمدن را ميان مردمان عرب‌زبان توضيح مى‌دهد.
پيش‌درآمد كتاب، درباره ابن‌خلدون است؛ كسى كه خود را مسعودى (345ق/ 956م) روزگارش مى‌داند و حورانى با بحث درباره او، مدعى است كه عصر او نيز به ابن‌خلدون ديگرى نياز دارد. او ابن‌خلدون را «زمانه» اى مى‌داند كه ظهور و سقوط تمدن را ميان مردمان عرب‌زبان توضيح مى‌دهد.


اگرچه موضوع كتاب، تاريخ مردم عرب‌زبان جهان اسلام از آغاز پيدايى اين دين تا امروز بوده، نويسنده ناگزير در توصيف برخى از دوره‌ها اندكى از آن فراتر رفته و براى نمونه، هنگام بازگويى تاريخچه خلافت، به شرح امپراطورى عثمانى و گسترش آن يا بازرگانى اروپاييان پرداخته است. از اين‌رو، موضوع كتاب را يك‌سان و يك‌نواخت نمى‌توان دانست؛ يعنى برخى از گزارش‌هاى آن گسترده و شمارى از آنها بسيار كوتاه مى‌نمايند. براى نمونه، گستره تاريخچه مغرب (مراكش) و خاورميانه با يك‌ديگر هم‌خوانى ندارند يا تاريخ كشورهاى عرب‌زبان از تاريخ ديگر كشورهاى مسلمان جدا نشده است.
اگرچه موضوع كتاب، تاريخ مردم عرب‌زبان جهان اسلام از آغاز پيدايى اين دين تا امروز بوده، نویسنده ناگزير در توصيف برخى از دوره‌ها اندكى از آن فراتر رفته و براى نمونه، هنگام بازگويى تاريخچه خلافت، به شرح امپراطورى عثمانى و گسترش آن يا بازرگانى اروپاييان پرداخته است. از اين‌رو، موضوع كتاب را يك‌سان و يك‌نواخت نمى‌توان دانست؛ يعنى برخى از گزارش‌هاى آن گسترده و شمارى از آنها بسيار كوتاه مى‌نمايند. براى نمونه، گستره تاريخچه مغرب (مراكش) و خاورميانه با يك‌ديگر هم‌خوانى ندارند يا تاريخ كشورهاى عرب‌زبان از تاريخ ديگر كشورهاى مسلمان جدا نشده است.


درآمد طولانى كتاب به سرگذشت ظهور اسلام و شكل‌گيرى آن مى‌پردازد. دعوى نويسنده اين است كه تمدن‌سازى بر پايه اسلام تا سده پنجم هجرى آغاز نشده بود. بخش نخست آن شكل‌گيرى و صيقل خوردن «عصبيت» عربان را با اسلام برمى‌رسد. نويسنده در اين بخش چنين مى‌پرسد: «جهان اسلام چگونه ساخته شد؟» آن‌گاه به سده هفتم ميلادى؛ يعنى هنگامه بعثت پيامبر(ص) مى‌رود و ماجراها را تا سه سده بعد دنبال مى‌كند. حاكميت و جامعه در اين سه دهه بر پايه آموزه‌هاى اسلامى شكل گرفت و از اين‌رو، به‌سادگى در سده‌هاى نهم و دهم از پديده «جهان اسلام» مى‌توان سخن گفت. اين جهان ويژه چارچوب آموزه‌هاى پيامبر(ص) جاى داشت و چنين مى‌پنداشت كه در همه عرصه‌هاى زندگى تأثير مى‌گذارد؛ زيرا اسلام به مؤمنان هويتى مى‌بخشيد كه موجب تعريف شدن آنان در برابر ديگران مى‌شد و آنان همچون ديگر انسان‌ها در سطح‌هاى گوناگون زندگى حاضر بودند. چگونگى شكل‌گيرى مرزهاى اين جامعه نوپديد (جهان فكرى اسلام) در واپسين گفتار اين بخش پاسخ مى‌يابد.
درآمد طولانى كتاب به سرگذشت ظهور اسلام و شكل‌گيرى آن مى‌پردازد. دعوى نویسنده اين است كه تمدن‌سازى بر پايه اسلام تا سده پنجم هجرى آغاز نشده بود. بخش نخست آن شكل‌گيرى و صيقل خوردن «عصبيت» عربان را با اسلام برمى‌رسد. نویسنده در اين بخش چنين مى‌پرسد: «جهان اسلام چگونه ساخته شد؟» آن‌گاه به سده هفتم ميلادى؛ يعنى هنگامه بعثت پيامبر(ص) مى‌رود و ماجراها را تا سه سده بعد دنبال مى‌كند. حاكميت و جامعه در اين سه دهه بر پايه آموزه‌هاى اسلامى شكل گرفت و از اين‌رو، به‌سادگى در سده‌هاى نهم و دهم از پديده «جهان اسلام» مى‌توان سخن گفت. اين جهان ويژه چارچوب آموزه‌هاى پيامبر(ص) جاى داشت و چنين مى‌پنداشت كه در همه عرصه‌هاى زندگى تأثير مى‌گذارد؛ زيرا اسلام به مؤمنان هويتى مى‌بخشيد كه موجب تعريف شدن آنان در برابر ديگران مى‌شد و آنان همچون ديگر انسان‌ها در سطح‌هاى گوناگون زندگى حاضر بودند. چگونگى شكل‌گيرى مرزهاى اين جامعه نوپديد (جهان فكرى اسلام) در واپسين گفتار اين بخش پاسخ مى‌يابد.


درون‌مايه بخش دوم كتاب، سرگذشت پنج سده تحول در جهان اسلام و گزارش روند تمدن‌سازى آن از ظرافت‌هاى گذشت عمر در شهرها تا موسيقى است و نشان مى‌دهد كه چگونه مرزهاى زمينى از آناتولى تا هندوستان كشيده شد و مرزهاى فرهنگى در بالاترين سطح انديشه جاى گرفت؛ چنان‌كه حمله مغولان نيز نتوانست اين يك‌پارچگى فرهنگى را در هم كوبد، بلكه تنها به يك‌پارچگى سياسى مسلمانان آسيب رساند. اين نيروى فرهنگى موجب شد كه امپراطورى‌هاى تازه‌اى مانند عثمانى پديد آيند. نويسنده باور دارد كه يك‌پارچگى فرهنگى مسلمانان به نيكى در اثر مهم [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن‌بطوطه]] بازتابيده است.
درون‌مايه بخش دوم كتاب، سرگذشت پنج سده تحول در جهان اسلام و گزارش روند تمدن‌سازى آن از ظرافت‌هاى گذشت عمر در شهرها تا موسيقى است و نشان مى‌دهد كه چگونه مرزهاى زمينى از آناتولى تا هندوستان كشيده شد و مرزهاى فرهنگى در بالاترين سطح انديشه جاى گرفت؛ چنان‌كه حمله مغولان نيز نتوانست اين يك‌پارچگى فرهنگى را در هم كوبد، بلكه تنها به يك‌پارچگى سياسى مسلمانان آسيب رساند. اين نيروى فرهنگى موجب شد كه امپراطورى‌هاى تازه‌اى مانند عثمانى پديد آيند. نویسنده باور دارد كه يك‌پارچگى فرهنگى مسلمانان به نيكى در اثر مهم [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن‌بطوطه]] بازتابيده است.


بخش سوم به‌ويژه به امپراطورى عثمانى مى‌پردازد. درست اين بود كه امپراطورى‌هاى ديگر نيز مانند صفوى، ازبك و گوركانى در اين بخش ياد مى‌شدند؛ اما نويسنده تنها به تاريخ مردمان عرب مى‌پردازد. او امپراطورى عثمانى را دولتى اروپايى، آسيايى و آفريقايى با منافع حياتى و دشمنانى در هر سه قاره مى‌دانست كه مى‌بايست با آنها روياروى مى‌شد. اين ويژگى، هم ضعف بود هم قدرت؛ زيرا دولت عثمانى تا آن هنگام كه توليد اقتصادى، محلى و جهانى، كشاورزى بود، در اوج قدرت به سر مى‌برد؛ اما هنگامى كه توليد از كشاورزى به صنعت روى آورد، عثمانى نتوانست خود را با دگرگونى‌هاى تازه سازگار كند و به بيمار اروپا و جهان بدل شد.
بخش سوم به‌ويژه به امپراطورى عثمانى مى‌پردازد. درست اين بود كه امپراطورى‌هاى ديگر نيز مانند صفوى، ازبك و گوركانى در اين بخش ياد مى‌شدند؛ اما نویسنده تنها به تاريخ مردمان عرب مى‌پردازد. او امپراطورى عثمانى را دولتى اروپايى، آسيايى و آفريقايى با منافع حياتى و دشمنانى در هر سه قاره مى‌دانست كه مى‌بايست با آنها روياروى مى‌شد. اين ويژگى، هم ضعف بود هم قدرت؛ زيرا دولت عثمانى تا آن هنگام كه توليد اقتصادى، محلى و جهانى، كشاورزى بود، در اوج قدرت به سر مى‌برد؛ اما هنگامى كه توليد از كشاورزى به صنعت روى آورد، عثمانى نتوانست خود را با دگرگونى‌هاى تازه سازگار كند و به بيمار اروپا و جهان بدل شد.


بخش چهارم و پنجم، سرگذشت اين سقوط و مرگ را در بردارد و به اين سخن تلخ مى‌پردازد كه «آنچه اعلام استقلال سياسى و اقتصادى مى‌نمود، گام نخست وابستگى بيش‌تر به ايالات متحده امريكا بود». پاسخ حورانى به پرسش پيش‌گفته (خاورميانه كجاست و چه وضعى دارد)، به‌رغم خوش‌بينى فطرى و اخلاقى او، چندان اميدواركننده نيست؛ زيرا اين سامان از سويى به معركه جهان‌بينى‌هاى قوم‌هاى عربى، بعث‌گرايى، سوسياليسم، پان‌عربيسم، و اسلام‌گرايى دچار است و از سوى ديگر، به كشاكش درباره سرزمين و حتى آب مى‌پردازد.
بخش چهارم و پنجم، سرگذشت اين سقوط و مرگ را در بردارد و به اين سخن تلخ مى‌پردازد كه «آنچه اعلام استقلال سياسى و اقتصادى مى‌نمود، گام نخست وابستگى بيش‌تر به ايالات متحده امريكا بود». پاسخ حورانى به پرسش پيش‌گفته (خاورميانه كجاست و چه وضعى دارد)، به‌رغم خوش‌بينى فطرى و اخلاقى او، چندان اميدواركننده نيست؛ زيرا اين سامان از سويى به معركه جهان‌بينى‌هاى قوم‌هاى عربى، بعث‌گرايى، سوسياليسم، پان‌عربيسم، و اسلام‌گرايى دچار است و از سوى ديگر، به كشاكش درباره سرزمين و حتى آب مى‌پردازد.
خط ۴۹: خط ۴۹:


==وضعيت كتاب==
==وضعيت كتاب==
نويسنده نام‌هاى تازۀ سرزمين‌هاى كهن را به جاى نام قديمشان برگزيده؛ زيرا از ديد او كاربرد آنها آسان‌تر مى‌نموده است. براى نمونه، «الجزاير» درباره سرزمين ويژه‌اى در شمال آفريقا به كار مى‌رود يا واژه «مغرب» در جاى اصطلاح «شمال غربى - آفريقا» مى‌نشيند. مقصود از كشورهایى كه اكنون به نام‌هاى پيشين خود وجود ندارند، سرزمين‌هايى است كه كمابيش در آن چارچوب جغرافيايى جاى گرفته بودند. براى نمونه، مقصود از «سوريه» سرزمين‌هايى است كه مردمان آن در گذشته از ديد تاريخى و اجتماعى مشتركات فراوانى داشتند، اما پس از جنگ جهانى اول به شكل كنونى‌اش درآمد. نام‌هاى اصلى جغرافيايى در نقشه‌اى آمده است.
نویسنده نام‌هاى تازۀ سرزمين‌هاى كهن را به جاى نام قديمشان برگزيده؛ زيرا از ديد او كاربرد آنها آسان‌تر مى‌نموده است. براى نمونه، «الجزاير» درباره سرزمين ويژه‌اى در شمال آفريقا به كار مى‌رود يا واژه «مغرب» در جاى اصطلاح «شمال غربى - آفريقا» مى‌نشيند. مقصود از كشورهایى كه اكنون به نام‌هاى پيشين خود وجود ندارند، سرزمين‌هايى است كه كمابيش در آن چارچوب جغرافيايى جاى گرفته بودند. براى نمونه، مقصود از «سوريه» سرزمين‌هايى است كه مردمان آن در گذشته از ديد تاريخى و اجتماعى مشتركات فراوانى داشتند، اما پس از جنگ جهانى اول به شكل كنونى‌اش درآمد. نام‌هاى اصلى جغرافيايى در نقشه‌اى آمده است.


مترجم كتاب در كار خود ناگزير از منابع فراوان ديگرى در اين‌باره به‌ويژه براى توضيح نام‌ها يا يافتن روايت‌ها بهره برده و تلاش كرده است كه ساده‌نويسى و سره‌نويسى را پاس دارد.
مترجم كتاب در كار خود ناگزير از منابع فراوان ديگرى در اين‌باره به‌ويژه براى توضيح نام‌ها يا يافتن روايت‌ها بهره برده و تلاش كرده است كه ساده‌نويسى و سره‌نويسى را پاس دارد.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش