۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
محقق اثر در ابتدای مقدمه، دو نسخه مورد استفادهاش را معرفی کرده است. غفلت از گذاشتن نقطه و همزه و یکنواخت بودن خط به شیوه گذشته، سبب شده که به سبب نبود فاصله بین کلمات، عبارات، متداخل و درهمآمیخته شود. وی اختلافات دو نسخه را مشخص و نصی را که وضوح بیشتری داشته و با سیاق موضوع مرتبطتر بوده، برگزیده است<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص6</ref>. | محقق اثر در ابتدای مقدمه، دو نسخه مورد استفادهاش را معرفی کرده است. غفلت از گذاشتن نقطه و همزه و یکنواخت بودن خط به شیوه گذشته، سبب شده که به سبب نبود فاصله بین کلمات، عبارات، متداخل و درهمآمیخته شود. وی اختلافات دو نسخه را مشخص و نصی را که وضوح بیشتری داشته و با سیاق موضوع مرتبطتر بوده، برگزیده است.<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص6</ref>. | ||
جالب آنکه مباحث کتاب، در یکی از نسخهها در ضمن نه سفر و در دیگری در 34 سفر ارائه شده است <ref>ر.ک: همان، ص10</ref>. | جالب آنکه مباحث کتاب، در یکی از نسخهها در ضمن نه سفر و در دیگری در 34 سفر ارائه شده است <ref>ر.ک: همان، ص10</ref>. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
قاضی عبدالجبار همانند اکثر متأخرین معتزله، از پیروان ابوهاشم جبایی است؛ لذا در همان سطرهای اولیه کتاب در ذکر معنای تکلیف تنها به «نقض البدل» و «العسكريات» جبایی استناد میکند و چنین نتیجه میگیرد: که تکلیف، امر و الزام به چیزی است که در آن دشواری و سختی باشد...؛ چه، تکلیف، از «الكلفة» گرفته شده که به معنای مشقت است. لازمه این تعریف آن است که عقلیات داخل در تکلیف نباشد؛ چراکه امر (ازآنجهت که قول ویژهای است) در آنها وجود ندارد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11</ref>. سپس در ادامه این مبحث به دیدگاه اعتزالی خود اشاره کرده و تکلیف را در صورتی صحیح میداند که شخص امکان انجام یا ترک فعلی را داشته باشد<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | قاضی عبدالجبار همانند اکثر متأخرین معتزله، از پیروان ابوهاشم جبایی است؛ لذا در همان سطرهای اولیه کتاب در ذکر معنای تکلیف تنها به «نقض البدل» و «العسكريات» جبایی استناد میکند و چنین نتیجه میگیرد: که تکلیف، امر و الزام به چیزی است که در آن دشواری و سختی باشد...؛ چه، تکلیف، از «الكلفة» گرفته شده که به معنای مشقت است. لازمه این تعریف آن است که عقلیات داخل در تکلیف نباشد؛ چراکه امر (ازآنجهت که قول ویژهای است) در آنها وجود ندارد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11</ref>. سپس در ادامه این مبحث به دیدگاه اعتزالی خود اشاره کرده و تکلیف را در صورتی صحیح میداند که شخص امکان انجام یا ترک فعلی را داشته باشد<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | ||
همچنین در بخش دیگری از مباحث خود تکالیف را به عقلیات و سمعیات تقسیم کرده و وظیفه مکلفین نسبت به هر قسم را توضیح داده است<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | همچنین در بخش دیگری از مباحث خود تکالیف را به عقلیات و سمعیات تقسیم کرده و وظیفه مکلفین نسبت به هر قسم را توضیح داده است.<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | ||
اثبات محدث، موضوع اصلی سفر دوم کتاب است. قاضی چنین استدلال میکند که اولین چیزی که از علم اجمالی به خداوند متعال حاصل میشود، علم به این مطلب است که همه اجسام و الوان و غیر آنها در حدوثشان نیازمند محدثی هستند. سپس در این رابطه، دیدگاه ابوعلی و ابوهاشم معتزلی را مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص76-75</ref>. | اثبات محدث، موضوع اصلی سفر دوم کتاب است. قاضی چنین استدلال میکند که اولین چیزی که از علم اجمالی به خداوند متعال حاصل میشود، علم به این مطلب است که همه اجسام و الوان و غیر آنها در حدوثشان نیازمند محدثی هستند. سپس در این رابطه، دیدگاه ابوعلی و ابوهاشم معتزلی را مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص76-75</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
نویسنده در یکی از فصول سفر پنجم کتاب به موضوع صابئین پرداخته است و آنها را از فرق کفار دانسته است. صابئین کسانی هستند که ستارگان را میپرستند، ولذا آنها را شبیه گروهی از مجوس میداند که خورشید و ماه را میپرستند. این گروه برای ستارگان تأثیرات فوقالعاده در کشاورزی و غیر آن از امور دنیوی قائل هستند و به همین جهت آنها را مستحق عبادت میدانند. قاضی در اینجا به جان خود قسم میخورد که اگر واقعاً این تأثیرات بهتنهایی از خود ستارگان بود شایسته پرستش بودند؛ اما این تأثیرات بهواسطه قدرت پروردگار است، ولذا خداوند است که شایسته شکر و عبادت است نه آنها<ref>ر.ک: همان، ص227</ref>. | نویسنده در یکی از فصول سفر پنجم کتاب به موضوع صابئین پرداخته است و آنها را از فرق کفار دانسته است. صابئین کسانی هستند که ستارگان را میپرستند، ولذا آنها را شبیه گروهی از مجوس میداند که خورشید و ماه را میپرستند. این گروه برای ستارگان تأثیرات فوقالعاده در کشاورزی و غیر آن از امور دنیوی قائل هستند و به همین جهت آنها را مستحق عبادت میدانند. قاضی در اینجا به جان خود قسم میخورد که اگر واقعاً این تأثیرات بهتنهایی از خود ستارگان بود شایسته پرستش بودند؛ اما این تأثیرات بهواسطه قدرت پروردگار است، ولذا خداوند است که شایسته شکر و عبادت است نه آنها<ref>ر.ک: همان، ص227</ref>. | ||
نویسنده در بخشی از سفر ششم به موضوع حسن و قبح پرداخته است. دو گروه امامیه و معتزله را که در بسیاری از مسائل مـربوط بـه «عدل» نظر یکسانی دارند، تحت عنوان «عدلیه» یاد میکنند؛ بنابراین اصل حسن و قـبح عـقلی نـیز از محرکات آن بشمار میرود و طرح این مسئله در کلام اسلامی نیز توسط آنان انجام گرفته است<ref>ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص25</ref>. | نویسنده در بخشی از سفر ششم به موضوع حسن و قبح پرداخته است. دو گروه امامیه و معتزله را که در بسیاری از مسائل مـربوط بـه «عدل» نظر یکسانی دارند، تحت عنوان «عدلیه» یاد میکنند؛ بنابراین اصل حسن و قـبح عـقلی نـیز از محرکات آن بشمار میرود و طرح این مسئله در کلام اسلامی نیز توسط آنان انجام گرفته است.<ref>ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص25</ref>. | ||
حسن و نیکو و قبیح و زشت بهخودیخود نیکو و زشت است؛ خواه آنکه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانند نیکی، راستی، بدی و دروغ. عقل در ادراک این امور استقلال دارد و بهتنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ ازاینرو، حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی نیز خوانده میشود و از آن تعبیر به مستقلات عقلیه میشود؛ لذا نویسنده با رد دیدگاه اشاعره که حسن و قبح را منوط به نظر شارع میکنند، معتقد است که قبیح از هرکس صادر شود، قبیح است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص251</ref>. | حسن و نیکو و قبیح و زشت بهخودیخود نیکو و زشت است؛ خواه آنکه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانند نیکی، راستی، بدی و دروغ. عقل در ادراک این امور استقلال دارد و بهتنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ ازاینرو، حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی نیز خوانده میشود و از آن تعبیر به مستقلات عقلیه میشود؛ لذا نویسنده با رد دیدگاه اشاعره که حسن و قبح را منوط به نظر شارع میکنند، معتقد است که قبیح از هرکس صادر شود، قبیح است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص251</ref>. | ||
نویسنده در آخرین سفر کتاب به موضوع قضا و قدر که از کهنترین و جنجالیترین بحثهای کلامی است پرداخته و این موضوع را از دیدگاه معتزله مورد بررسی قرار داده است. سپس در ذم فرقه قدریه به سنت نبوی استناد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص421-420</ref>. | نویسنده در آخرین سفر کتاب به موضوع قضا و قدر که از کهنترین و جنجالیترین بحثهای کلامی است پرداخته و این موضوع را از دیدگاه معتزله مورد بررسی قرار داده است. سپس در ذم فرقه قدریه به سنت نبوی استناد کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص421-420</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
در پاورقیهای کتاب به ذکر اسامی کتب ذکرشده در متن و معانی برخی الفاظ غریب اشاره شده است. | در پاورقیهای کتاب به ذکر اسامی کتب ذکرشده در متن و معانی برخی الفاظ غریب اشاره شده است. | ||
تحریری از کتاب المحيط بالتكليف توسط شاگرد [[ابن متویه، حسن بن احمد|ابن متویه]] (متوفای 429ق)، به نام «المجموع في المحيط بالتكليف» نوشته شده است<ref>ر.ک: اشمیتکه، زابینه، ص177</ref>. | تحریری از کتاب المحيط بالتكليف توسط شاگرد [[ابن متویه، حسن بن احمد|ابن متویه]] (متوفای 429ق)، به نام «المجموع في المحيط بالتكليف» نوشته شده است.<ref>ر.ک: اشمیتکه، زابینه، ص177</ref>. | ||
در انتهای کتاب، فرق و ملل و علمای معتزلی بهتفکیک بهاختصار معرفی شدهاند. پس از آن فهرست منابع و مطالب و کشاف مصطلحات و اعلام، پایانبخش مباحث کتاب است. | در انتهای کتاب، فرق و ملل و علمای معتزلی بهتفکیک بهاختصار معرفی شدهاند. پس از آن فهرست منابع و مطالب و کشاف مصطلحات و اعلام، پایانبخش مباحث کتاب است. |
ویرایش