رساله حملیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۴۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'ـ' به ''
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'ـ' به '')
خط ۲۸: خط ۲۸:
نویسنده این اثر، عنوانی برای آن انتخاب نکرده و فاقد مقدمه و خاتمه به قلم نویسنده است؛ لذا برخی آن را یکی از تعلیقه‎های بلند اسفار دانسته‎اند.
نویسنده این اثر، عنوانی برای آن انتخاب نکرده و فاقد مقدمه و خاتمه به قلم نویسنده است؛ لذا برخی آن را یکی از تعلیقه‎های بلند اسفار دانسته‎اند.
   
   
این رساله، حاوی سی‎ودو قسمت اسـت کـه با عناوینی از قبیل مشاجره و محاکمه، تـحدید‎، وهم‎ و تحصیل بیان شـده اسـت. نویسنده در راستای مباحث کتاب، آرای فلاسفه بزرگی چون [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صـدرالمتألهین]]، [[ارسطو|ارسـطو]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]‎، سید سند و... را مـورد اسـتناد، تحلیل و انتقاد قرار داده است.  
این رساله، حاوی سی‎ودو قسمت است که با عناوینی از قبیل مشاجره و محاکمه، تحدید‎، وهم‎ و تحصیل بیان شده است. نویسنده در راستای مباحث کتاب، آرای فلاسفه بزرگی چون [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]]، [[ارسطو|ارسطو]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]‎، سید سند و... را مورد استناد، تحلیل و انتقاد قرار داده است.  


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در ابتدای کتاب، شرح حال مختصری در حد یک صفحه از زندگانی [[زنوزی، علی بن عبدالله|آقا علی مدرس زنوزی]] ارائه شده است<ref>ر.ک: مقدمه ناشر، ص6</ref>.  
در ابتدای کتاب، شرح حال مختصری در حد یک صفحه از زندگانی [[زنوزی، علی بن عبدالله|آقا علی مدرس زنوزی]] ارائه شده است<ref>ر.ک: مقدمه ناشر، ص6</ref>.  


«حمل‎ الشيء علـی نفسـه»، از دیـدگاه منطـق‎دانـان پـیش از [[زنوزی، علی بن عبدالله|مدرس زنوزی]]، به یکـی‎ از‎ سـه‎ صورت ذیل به‎کار رفته است: # یا آن را در ضمن بیان انـواع هوهویت بیان‎ کرده‎‎اند؛ چنان‎که [[ارسطو]] و به پیروی از او [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|محقـق طوسـی]]‎ چنـین‎ کرده‎‎انـد.
«حمل‎ الشيء علی نفسه»، از دیدگاه منطق‎دانان پیش از [[زنوزی، علی بن عبدالله|مدرس زنوزی]]، به یکی‎ از‎ سه‎ صورت ذیل به‎کار رفته است: # یا آن را در ضمن بیان انواع هوهویت بیان‎ کرده‎‎اند؛ چنان‎که [[ارسطو]] و به پیروی از او [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|محقق طوسی]]‎ چنین‎ کرده‎‎اند.
# یا آن را در مـقام بیان انواع محمول‎هایی کــه عــین موضـوعنـد ذکـر‎ کـرده‎‎انـد؛ چنان‎که [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] این راه را رفته است.
# یا آن را در مقام بیان انواع محمول‎هایی که عین موضوعند ذکر‎ کرده‎‎اند؛ چنان‎که [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] این راه را رفته است.
# یا به‎صورت پراکنده‎ و بـه‎مناسـبت‎هـایی بـه آن پرداخته‎اند؛ چنان‎که بیشتر مـنطق‎دانـان چنین کرده‎انـد.
# یا به‎صورت پراکنده‎ و به‎مناسبت‎هایی به آن پرداخته‎اند؛ چنان‎که بیشتر منطق‎دانان چنین کرده‎اند.
در ایـن‎ مـیـان‎، [[زنوزی، علی بن عبدالله|مـدرس زنـوزی]] در رساله حملیـه، منطقی‎ترین راه را رفته است و مباحث‎ حمل‎ را از اساسی‎ترین نقطه آن آغـاز‎ کرده‎، در‎ یک سیر منطقی دقیق جایگاه بحث از‎ «حمل‎ الشـيء علـی نفسـه» را مشـخص و مشکلات آن را بررسی کرده است<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص44</ref>.
در این‎ میان‎، [[زنوزی، علی بن عبدالله|مدرس زنوزی]] در رساله حملیه، منطقی‎ترین راه را رفته است و مباحث‎ حمل‎ را از اساسی‎ترین نقطه آن آغاز‎ کرده‎، در‎ یک سیر منطقی دقیق جایگاه بحث از‎ «حمل‎ الشيء علی نفسه» را مشخص و مشکلات آن را بررسی کرده است<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص44</ref>.


وی بـحث‎ خـود‎ را از رابطه دو مفهوم‎ آغاز‎ می‎کند‎ و می‎‎گویـد‎: اگـر دو مفهـوم بـا هـم رابطه‎‎ای‎ داشته باشند، به‎گونه‎ای که یکی قرار است بر دیگری واقع‎ شود‎، این ارتبـاط یـا از طریق حمل‎ هوهو (حمل مـواطات) اسـت‎ یا‎ حمل ذوهـو و اشـتقاقی. بنا به تعریف وی، حمل ذوهو، حملی است که محمول بـا واسـطه‎ واژه‎‎هــایی ماننـد: «ذو»، «في» و «له» بر‎ موضوع‎ حمل می‎شود‎؛ چنان‎که مـی‎گـوییم: «سـفیدی‎ در‎ جسـم اسـت»، «فلان شخص دارای مال است» و «هر تألیف‎شده‎ای دارای تـألیف‎کننـده‎‎ای‎ اسـت»، ولـی «حمل هوهو (مواطات)»، بـه‎ ‎هـیچ‎یک‎ از‎ واژه‎‎های فوق نیاز ندارد‎، بلکه محمول آن مستقیماً بر موضوع حمل مـی‎شـود؛ چنان‎که می‎گـوییم: «انسـان، حیـوان‎ نـاطق‎ اسـت».
وی بحث‎ خود‎ را از رابطه دو مفهوم‎ آغاز‎ می‎کند‎ و می‎‎گوید‎: اگر دو مفهوم با هم رابطه‎‎ای‎ داشته باشند، به‎گونه‎ای که یکی قرار است بر دیگری واقع‎ شود‎، این ارتباط یا از طریق حمل‎ هوهو (حمل مواطات) است‎ یا‎ حمل ذوهو و اشتقاقی. بنا به تعریف وی، حمل ذوهو، حملی است که محمول با واسطه‎ واژه‎‎هایی مانند: «ذو»، «في» و «له» بر‎ موضوع‎ حمل می‎شود‎؛ چنان‎که می‎گوییم: «سفیدی‎ در‎ جسم است»، «فلان شخص دارای مال است» و «هر تألیف‎شده‎ای دارای تألیف‎کننده‎‎ای‎ است»، ولی «حمل هوهو (مواطات)»، به‎ ‎هیچ‎یک‎ از‎ واژه‎‎های فوق نیاز ندارد‎، بلکه محمول آن مستقیماً بر موضوع حمل می‎شود؛ چنان‎که می‎گوییم: «انسان، حیوان‎ ناطق‎ است».


وی تصـریح می‎کند: حمل‎‎های‎ اشتقاقی،‎ وجه‎ جـامعی‎ با حمل‎های‎ مواطات‎ ندارند و بنابراین، این دو نوع حمل به اشتراک لفظی حملنـد، نه به اشتراک مـعنوی<ref>ر.ک: همان، ص45-44؛ متن کتاب، ص9</ref>.
وی تصریح می‎کند: حمل‎‎های‎ اشتقاقی،‎ وجه‎ جامعی‎ با حمل‎های‎ مواطات‎ ندارند و بنابراین، این دو نوع حمل به اشتراک لفظی حملند، نه به اشتراک معنوی<ref>ر.ک: همان، ص45-44؛ متن کتاب، ص9</ref>.


[[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] با بیان این مطلب درصدد‎ بیان‎ این‎ مدعاست‎ که‎ حمل‎‎هـای اشـتقاقی در واقـع حمل نیستند؛ چه، آنکه محمول‎های آنها در واقع بر موضوع حمل نشده است و بخش دوم قضیه در واقـع محمول نیست و میان موضوع‎ و محمول آنها اتحادی برقـرار نشـده اسـت؛ برخلاف حمل مواطات که بخش دوم قضیه در آنها حقیقتاً با موضوع رابطه اتحادی دارد؛ زیرا آنچه میان دو مفهوم، رابطـه موضـوع و محمـولی ایجـاد‎ مـی‎کـنـد و قـضـیه را تحقـق می‎بخشد، این است که میان دو بخش از یک عبارت، از یک‎سـو تغـایر و تعـددی لحـاظ شود و از سوی دیگر میان آن دو، نوعی‎ اتحاد‎ برقرار باشد؛ زیرا بدون تغایر، تعددی نیست و رابطه میان یک چیز معنا ندارد و بـدون اتـحاد رابطه‎ای میان آن دو، وجود نخواهد داشت<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص45</ref>.‎
[[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] با بیان این مطلب درصدد‎ بیان‎ این‎ مدعاست‎ که‎ حمل‎‎های اشتقاقی در واقع حمل نیستند؛ چه، آنکه محمول‎های آنها در واقع بر موضوع حمل نشده است و بخش دوم قضیه در واقع محمول نیست و میان موضوع‎ و محمول آنها اتحادی برقرار نشده است؛ برخلاف حمل مواطات که بخش دوم قضیه در آنها حقیقتاً با موضوع رابطه اتحادی دارد؛ زیرا آنچه میان دو مفهوم، رابطه موضوع و محمولی ایجاد‎ می‎کند و قضیه را تحقق می‎بخشد، این است که میان دو بخش از یک عبارت، از یک‎سو تغایر و تعددی لحاظ شود و از سوی دیگر میان آن دو، نوعی‎ اتحاد‎ برقرار باشد؛ زیرا بدون تغایر، تعددی نیست و رابطه میان یک چیز معنا ندارد و بدون اتحاد رابطه‎ای میان آن دو، وجود نخواهد داشت<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص45</ref>.‎


وی‎ سپس می‎گوید: اتحاد میان‎ دو‎ مفهوم به دو گونه متصور است: یـا ایـن اتحـاد بـه‎حسب مفهوم موضوع و محمول است یا به اتحاد در وجود برمی‎گردد. اگـر اتـحـاد‎ آن‎ دو مفهوم افزون بر‎ اتحاد‎ در وجود، اتحادی در مفهوم آنها باشد، در این صورت «حمـل ذاتـی اولی» نامیده می‎شود و اگر تنها در وجود متحد باشند، یعنی به‎لحاظ مفهوم تغایر حقیقـی داشته باشند، «حـمل‎ مـتعارف» یا «حـمل صناعی» یا «حمل شایع» نامیده می‎شـود<ref>ر.ک: همان؛ متن کتاب، ص10</ref>.
وی‎ سپس می‎گوید: اتحاد میان‎ دو‎ مفهوم به دو گونه متصور است: یا این اتحاد به‎حسب مفهوم موضوع و محمول است یا به اتحاد در وجود برمی‎گردد. اگر اتحاد‎ آن‎ دو مفهوم افزون بر‎ اتحاد‎ در وجود، اتحادی در مفهوم آنها باشد، در این صورت «حمل ذاتی اولی» نامیده می‎شود و اگر تنها در وجود متحد باشند، یعنی به‎لحاظ مفهوم تغایر حقیقی داشته باشند، «حمل‎ متعارف» یا «حمل صناعی» یا «حمل شایع» نامیده می‎شود<ref>ر.ک: همان؛ متن کتاب، ص10</ref>.


به دنبال طرح این دو قسم از اقسام حمل، وی بحث از «حمل الشيء علی نفسـه» را‎ بـا‎ نقلی از‎ سید سند، صدرالدین دشتکی آغاز مـی‎کـند و می‎گویـد: روشـن اسـت کـه در هـر حملی باید تـغایر‎ و اتـحادی برقرار باشد، ولی در «حمـل الشـيء علـی نفسـه»، ایـن پرسـش‎ مطرح‎ است‎ که: آیا چنین حملی جایز است یا خیر؟ سپس می‎گوید: باید دید آیا بـه صـرف اینـکه یک ‎‎واژه‎ یک بار در موضوع قرار گرفته و بار دیگر در محمول، بـرای تـحقـق تغـایر‎ اعتباری‎ کفایت‎ نمی‎کند. [[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] خود به این پرسش چنین پاسخ مـی‎دهـد کـه ایـن کـافی نیست‎؛ چه، آنـکه مـوضوع و مـحمـول یـک قضـیه، در واقـع بـه اخـتلاف در ادراک تحقـق‎ نمی‎یابند، بلکه تنها‎ به‎ تـغایر در مـدرک تحقق می‎یابند؛ چه، آنکه موضوع و محمول دو نوع از مدرک هستند، نه دو نوع از ادراک. پس تغایر ادراک برای تحقق حـمل کـفایت نـمی‎کنـد و صرف اینکه‎ در ظاهر قضیه‎ای وجود دارد، برای تحقق قضیه کـافی نیسـت و در «حـمـل الشـيء عـلی نفسه»، یکی از شرایط مهم تحقق قضیه، یعنی تغایر دو طرف قضیه تحقق نیافته است؛ زیرا مـوضوع‎ هـر‎ قـضیه، امر مدرک است، نه نحوه ادراکی که به آن تعلـق مـی‎گیـرد؛ چون در قضیه بـاید نـسبتی میان دو طرف قضیه باشد و نسـبت، فـرع تعـدد اسـت و معنـا ندارد انسان‎ واحد‎، در زمـان واحـد چـیزی را که به‎لحاظ ذات و حتی اعتبار، تعددی نـدارد، دو بار درک کند<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص46-45</ref>.
به دنبال طرح این دو قسم از اقسام حمل، وی بحث از «حمل الشيء علی نفسه» را‎ با‎ نقلی از‎ سید سند، صدرالدین دشتکی آغاز می‎کند و می‎گوید: روشن است که در هر حملی باید تغایر‎ و اتحادی برقرار باشد، ولی در «حمل الشيء علی نفسه»، این پرسش‎ مطرح‎ است‎ که: آیا چنین حملی جایز است یا خیر؟ سپس می‎گوید: باید دید آیا به صرف اینکه یک ‎‎واژه‎ یک بار در موضوع قرار گرفته و بار دیگر در محمول، برای تحقق تغایر‎ اعتباری‎ کفایت‎ نمی‎کند. [[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] خود به این پرسش چنین پاسخ می‎دهد که این کافی نیست‎؛ چه، آنکه موضوع و محمول یک قضیه، در واقع به اختلاف در ادراک تحقق‎ نمی‎یابند، بلکه تنها‎ به‎ تغایر در مدرک تحقق می‎یابند؛ چه، آنکه موضوع و محمول دو نوع از مدرک هستند، نه دو نوع از ادراک. پس تغایر ادراک برای تحقق حمل کفایت نمی‎کند و صرف اینکه‎ در ظاهر قضیه‎ای وجود دارد، برای تحقق قضیه کافی نیست و در «حمل الشيء علی نفسه»، یکی از شرایط مهم تحقق قضیه، یعنی تغایر دو طرف قضیه تحقق نیافته است؛ زیرا موضوع‎ هر‎ قضیه، امر مدرک است، نه نحوه ادراکی که به آن تعلق می‎گیرد؛ چون در قضیه باید نسبتی میان دو طرف قضیه باشد و نسبت، فرع تعدد است و معنا ندارد انسان‎ واحد‎، در زمان واحد چیزی را که به‎لحاظ ذات و حتی اعتبار، تعددی ندارد، دو بار درک کند<ref>ر.ک: ابوترابی، احمد، ص46-45</ref>.


[[زنوزی، علی بن عبدالله|مدرس زنوزی]] در ادامه بحث،‎ دیدگاه سید سند، صدرالدین‎ دشتکی‎ را نقل می‎کند کـه‎ گفته‎ است امکان «حمل الشي‎ء علی نـفسه»، روشن است و دیدگاهی که آن را جایز‎ نمی‎‎داند، دیدگاه دقیقی نیست و تکرار‎ التفات‎ کافی‎ است؛ همان‎طور‎ که‎ شـیخ در مواضـع متعـددی‎ حمل‎ جزئی بر جزئی را جایز دانسته است. معنای «جزئی، جـزئی اســت» ایـن اسـت کـه‎ خودش‎، خودش است و خودش غیر خودش نیست. دشتکی‎ ادامه می‎دهد که‎ این تفسیر از حمل کـه هـر حملـی در واقـع بیان اتحاد دو ذات در مصداق‎ است‎، نـادرست اسـت؛ زیرا اگر چنین بود‎، اینکه‎ می‎گوینـد‎ مراد‎ از موضوع در‎ قضیه‎، «افراد» است و مراد از محمول، «مفهوم» است، نادرست مـی‎بـود؛ چه آنکه طبق این تفسیر بـاید‎ مـوضوع‎ و محمول‎ در مصداق یکی باشند؛ درحـالی‎کـه حمـل‎ در‎ قضیه‎ موجبه‎، حکم‎ به‎ اتحاد دو مفهـوم اسـت کـه در اعتبـار متغـایر باشـند و تفـاوتی نمی‎کند تغایرشان در مفهوم باشد یا در واقـع خـارجی آنهـا. بنـابراین، اتحـاد مـوضـوع و مـحمول گـاهی در‎ وجـود خـارجی، گــاهی در وجـود ذهنـی و گـاهی در هـر دو اســت<ref>ر.ک: همان، ص47</ref>.  
[[زنوزی، علی بن عبدالله|مدرس زنوزی]] در ادامه بحث،‎ دیدگاه سید سند، صدرالدین‎ دشتکی‎ را نقل می‎کند که‎ گفته‎ است امکان «حمل الشي‎ء علی نفسه»، روشن است و دیدگاهی که آن را جایز‎ نمی‎‎داند، دیدگاه دقیقی نیست و تکرار‎ التفات‎ کافی‎ است؛ همان‎طور‎ که‎ شیخ در مواضع متعددی‎ حمل‎ جزئی بر جزئی را جایز دانسته است. معنای «جزئی، جزئی است» این است که‎ خودش‎، خودش است و خودش غیر خودش نیست. دشتکی‎ ادامه می‎دهد که‎ این تفسیر از حمل که هر حملی در واقع بیان اتحاد دو ذات در مصداق‎ است‎، نادرست است؛ زیرا اگر چنین بود‎، اینکه‎ می‎گویند‎ مراد‎ از موضوع در‎ قضیه‎، «افراد» است و مراد از محمول، «مفهوم» است، نادرست می‎بود؛ چه آنکه طبق این تفسیر باید‎ موضوع‎ و محمول‎ در مصداق یکی باشند؛ درحالی‎که حمل‎ در‎ قضیه‎ موجبه‎، حکم‎ به‎ اتحاد دو مفهوم است که در اعتبار متغایر باشند و تفاوتی نمی‎کند تغایرشان در مفهوم باشد یا در واقع خارجی آنها. بنابراین، اتحاد موضوع و محمول گاهی در‎ وجود خارجی، گاهی در وجود ذهنی و گاهی در هر دو است<ref>ر.ک: همان، ص47</ref>.  


[[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] در پاسخ به این کلام سید سند، باز این سخن را تکرار می‎کنـد کـه تکـرار در‎ ادراک‎، موجب تکرار در مدرک نمی‎شود و تأکید می‎کند که «حمل الشيء عـلی نفسـه»، تنهـا در جایی پذیرفتنی است که بتوان تعددی برای موضـوع و محمـول در نظـر گرفـت<ref>ر.ک: همان</ref>.  
[[زنوزی، علی بن عبدالله|زنوزی]] در پاسخ به این کلام سید سند، باز این سخن را تکرار می‎کند که تکرار در‎ ادراک‎، موجب تکرار در مدرک نمی‎شود و تأکید می‎کند که «حمل الشيء علی نفسه»، تنها در جایی پذیرفتنی است که بتوان تعددی برای موضوع و محمول در نظر گرفت<ref>ر.ک: همان</ref>.  


ابن ‎سینا، گاهی «ماهیّت» را به‎نام «وجود خاص» می‎خواند. این ‎کاربرد، از جهتی ابهام‎آمیز به‎ نظر‎ می‎رسد؛ زیرا مقصود از «وجود خـاص»، غـالباً هـمان عینیّت خارجی اشیاء است‎ که‎ به‎ ذهن درنـمی‎آید؛ درحـالی‎که «ماهیّت» از دیدگاه ابن ‎سینا مفهومی است حاکی از حقیقت اشیاء که در‎ ذهن‎ آدمی‎ نقش می‎بندد. از این حیث، بین «ماهیّت» و «وجود خـاص» دوگـانگی کـامل برقرار‎ است‎ و ازاین‎رو نمی‎توان یکی را به ‎نام دیگری خواند. [[زنوزی، علی بن عبدالله|آقا علی مدرّس زنوزی]]، در‎ این رساله بیان جالبی دارد که تا حدّ زیادی‎ راهگشای این مسئله است. وی در تبیین‎ فرق‎ بین مفاهیم وجودی و مفاهیم ماهوی می‎گوید‎ که‎ مفاهیم‎ وجودی‎ و مفاهیم‎ ماهوی دارای یک‎ وجـه‎ مـشترکند و آن اینکه هر دو، بدون وساطت امر دیگری، از حقایق خارجی انتزاع می‎گردند، ولی تفاوت‎ آن دو‎ در «حـیثیّت انـتزاع» است؛ بدین معنی که‎ مفاهیم‎ وجودی،‎ به‎ اعتبار‎ موجود‎ بودنشان و مفاهیم ماهوی، به اعتبار مـحدود بـودنشان از حـقایق خارجی انتزاع می‎شوند<ref>ر.ک: موسویان، سید حسین، ص251؛ متن کتاب، ص42-40</ref>.  
ابن ‎سینا، گاهی «ماهیّت» را به‎نام «وجود خاص» می‎خواند. این ‎کاربرد، از جهتی ابهام‎آمیز به‎ نظر‎ می‎رسد؛ زیرا مقصود از «وجود خاص»، غالباً همان عینیّت خارجی اشیاء است‎ که‎ به‎ ذهن درنمی‎آید؛ درحالی‎که «ماهیّت» از دیدگاه ابن ‎سینا مفهومی است حاکی از حقیقت اشیاء که در‎ ذهن‎ آدمی‎ نقش می‎بندد. از این حیث، بین «ماهیّت» و «وجود خاص» دوگانگی کامل برقرار‎ است‎ و ازاین‎رو نمی‎توان یکی را به ‎نام دیگری خواند. [[زنوزی، علی بن عبدالله|آقا علی مدرّس زنوزی]]، در‎ این رساله بیان جالبی دارد که تا حدّ زیادی‎ راهگشای این مسئله است. وی در تبیین‎ فرق‎ بین مفاهیم وجودی و مفاهیم ماهوی می‎گوید‎ که‎ مفاهیم‎ وجودی‎ و مفاهیم‎ ماهوی دارای یک‎ وجه‎ مشترکند و آن اینکه هر دو، بدون وساطت امر دیگری، از حقایق خارجی انتزاع می‎گردند، ولی تفاوت‎ آن دو‎ در «حیثیّت انتزاع» است؛ بدین معنی که‎ مفاهیم‎ وجودی،‎ به‎ اعتبار‎ موجود‎ بودنشان و مفاهیم ماهوی، به اعتبار محدود بودنشان از حقایق خارجی انتزاع می‎شوند<ref>ر.ک: موسویان، سید حسین، ص251؛ متن کتاب، ص42-40</ref>.  


از جمله مباحث انتهایی کتاب که با عنوان «تحدیق عرشی و تحقیق ملکوتی» مطرح شده است، بررسی این قانون است: «هر فاعلی فعلش مثل طبیعتش است» که مطابق با این آیه از قرآن است: '''قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ''' ﴿الإسراء: 84﴾. این قانون از اعاظم فلاسفه مکرمین نقل شده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص65</ref>.  
از جمله مباحث انتهایی کتاب که با عنوان «تحدیق عرشی و تحقیق ملکوتی» مطرح شده است، بررسی این قانون است: «هر فاعلی فعلش مثل طبیعتش است» که مطابق با این آیه از قرآن است: '''قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ''' ﴿الإسراء: 84﴾. این قانون از اعاظم فلاسفه مکرمین نقل شده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص65</ref>.  
۶۱٬۱۸۹

ویرایش