بلعمی، محمد بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'فارسى' به 'فارسی'
جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها ==' به '==وابسته‌ها==')
جز (جایگزینی متن - 'فارسى' به 'فارسی')
خط ۳۵: خط ۳۵:
==ابوعلى بلعمى و ترجمه تاريخ طبرى==
==ابوعلى بلعمى و ترجمه تاريخ طبرى==


پس از مقاله مجله تمدن بشرح مختصرى از استاد بهار در جلد دوم سبک  شناسى درباره اين كتاب و مترجم آن برمى‌خوريم كه سزاست آن را بعين در ذيل عنوان بالا بياوريم و آنگاه ديگر مطالب مربوط به بلعمى بزرگ و كوچك و خاندان بلعميان را در پايان بدان بيفزاييم: «ابوعلى محمد بن محمد بلعمى مترجم اين كتاب (يعنى تاريخ طبرى كه اصل عربى آن موسوم است به [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ الرسل و الملوك]] لابى جعفر محمد بن جرير الطبرى متوفى در سنۀ 310 ه‍.) دومين وزير از خاندان بلعميان از افاضل عصر خويش بود، پدر او ابوالفضل محمد بن عبداللّه بلعمى وزارت نصر بن احمد كرد و پسرش محمد بن محمد وزارت عبدالملك بن نوح و وزارت ابوصالح منصور بن نوح سامانى داشت و بامر منصور بن نوح به ترجمۀ اين تاريخ اقدام نمود و خود او در مقدمۀ كتاب گويد: «بدانكه اين تاريخ نامه بزرگست گرد آورده ابى جعفر محمد بن جرير يزيد الطبرى رحمه اللّه كه ملك خراسان ابوصالح بن نوح فرمان داد دستور خويش را ابوعلى محمد بن محمد البلعمى را كه اين تاريخ نامه را كه از آن پسر جرير است پارسى گردان هر چه نيكوتر، چنانكه اندر وى نقصانى نباشد. پس گويد چون اندر وى نگاه كردم و بديدم اندر وى علمهاى بسيار و حجتها و آيتهاى قرآن و شعرهاى نيكو و اندر وى فايدةها ديدم بسيار، پس رنج بردم و جهد و ستم بر خويشتن نهادم و اين را پارسى گردانيدم بنيروى ايزد عز و جل» و در تاريخ اقدام باين ترجمه اختلافاتى است و سندى در مجمل التواريخ است كه اين اختلاف را برطرف مى‌سازد. صاحب مجمل التواريخ در ص180 گويد: مجمل التواريخ و القصص نسخه تصحيح نگارنده طبع طهران «كتاب تواريخ محمد بن جرير الطبرى رحمة اللّه عليه كه از تازى بپارسى كرده است ابوعلى محمد بن محمد الوزير البلعمى بفرمان امير منصور ابن نوح السامانى كه بر زبان ابى الحسن الفايق الخاصه پيغام داد در سنۀ اثنى و خمسين و ثلاث مائه». ازين سند پيداست كه در سنه 352 بترجمۀ اين كتاب ابتدا شده است و پس از مقدمه شاهنامه اين قديمترين سند نثر فارسى است كه بدست ما رسيده است و از امتيازات ترجمه مذكور يكى آنست كه بسيار مفصلست و مى‌توان از آن درياى ژرف گوهرهاى شگرف و نفايس و فوايد بيشمار بدامن كرد. اين كتاب چنانكه در مقدمۀ آن اشاره شده است بفارسى هر چه نيكوتر ترجمه شده و تمام تاريخ محمد جرير را شامل بوده است مگر آنكه نام روات و اسناد پياپى از آن افكنده شده است و از ذكر روايت مختلف در يك مورد كه در اصل عربى ذكر شده مترجم احتراز كرده و از اختلاف روايتها بر يك روايت كه در نزد مؤلف يا مترجم مرجح بنظر رسيده اكتفا جسته است و نيز هر جا كه روايتى ناقص يافته است آن را از ماخذى ديگر در متن كتاب نقل كرده و اشاره نموده است كه پسر جرير اين روايت را نياورده بود و ما آن را آورديم، مانند: مقدمۀ مفصلى از بدو تاريخ، يا داستان بهرام چوبين در سلطنت هرمز و نظاير آنها. و اينكه نسخه‌هاى فعلى كوچك و ناقص بنظر مى‌رسد از آن است كه بتدريج كاتبان هر نسخه چيزى از آن انداخته‌اند و براى اينكه نسخه‌اى كامل بدست آيد بايد نسخه‌هاى متعدد قديم را گرد آورده و همه را با هم مقابله نمود، چنانكه تا اندازه‌اى اين كار را مصنف اين كتاب با آنكه وقت كافى نداشت و نسخه‌هاى كافى در دسترس نبود انجام داده است. [[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] از مقدمه شاهنامه زيادتر لغت تازى دارد و ما از لغات معروف تازى آن را در كتاب پيشين ياد كرده‌ايم» (سبک  شناسى ج 2 ص8 تا 10) و رجوع به فهرست اعلام هر سه جلد سبک  شناسى ذيل بلعمى شود. و مرحوم قزوينى در ذيل عنوان قديمترين كتاب زبان فارسى حاليه، در سال 1341 قمرى نوشته‌اند: آنچه معروف است اين است كه قديمترين كتابى بزبان فارسى كه بعد از اسلام تاكنون باقى مانده است عبارت است از سه كتاب كه هر سه در ازمنه متقاربه تألیف شده‌اند. اول ترجمه تاريخ كبير [[طبری، محمد بن جریر|ابوجعفر محمد بن جرير طبرى]] (متوفى در سنه 310) است بفارسى بتوسط ابوعلى محمد بن محمد بن عبداللّه البلعمى متوفى در سنه 386 وزير منصور بن نوح بن احمد بن اسماعيل، ششمين پادشاه سامانى كه از سنۀ 350-366 سلطنت نمود، بلعمى بفرمان پادشاه مذكور تاريخ طبرى را در سنه 352 (يعنى پنجاه سال پس از تأليف اصل كتاب) بحذف اسانيد و احاديث مكرره بفارسى ترجمه نمود، چون تاريخ طبرى بوقايع سال 302 بپايان مى‌رسد وقايع سالهاى بعد را تا 355 بر آن افزوده است و از آنجا مى‌توان پى برد كه شايد اين ترجمه را در سال 352 آغاز كرده و در 355 تمام كرده باشد. (مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور ص19) و چنانكه معلوم است ازين ترجمه نسخ متعدده اكنون موجود است و در لكنهو (هندوستان) بطبع نيز رسيده است و اين ترجمه فارسى (نه متن عربى آن) بالسنۀ مختلفه از قبيل: تركى شرقى و تركى عثمانى و فرانسه ترجمه شده و اولى و سومى چاپ نيز شده است. (بيست مقاله قزوينى ص63).
پس از مقاله مجله تمدن بشرح مختصرى از استاد بهار در جلد دوم سبک  شناسى درباره اين كتاب و مترجم آن برمى‌خوريم كه سزاست آن را بعين در ذيل عنوان بالا بياوريم و آنگاه ديگر مطالب مربوط به بلعمى بزرگ و كوچك و خاندان بلعميان را در پايان بدان بيفزاييم: «ابوعلى محمد بن محمد بلعمى مترجم اين كتاب (يعنى تاريخ طبرى كه اصل عربى آن موسوم است به [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ الرسل و الملوك]] لابى جعفر محمد بن جرير الطبرى متوفى در سنۀ 310 ه‍.) دومين وزير از خاندان بلعميان از افاضل عصر خويش بود، پدر او ابوالفضل محمد بن عبداللّه بلعمى وزارت نصر بن احمد كرد و پسرش محمد بن محمد وزارت عبدالملك بن نوح و وزارت ابوصالح منصور بن نوح سامانى داشت و بامر منصور بن نوح به ترجمۀ اين تاريخ اقدام نمود و خود او در مقدمۀ كتاب گويد: «بدانكه اين تاريخ نامه بزرگست گرد آورده ابى جعفر محمد بن جرير يزيد الطبرى رحمه اللّه كه ملك خراسان ابوصالح بن نوح فرمان داد دستور خويش را ابوعلى محمد بن محمد البلعمى را كه اين تاريخ نامه را كه از آن پسر جرير است پارسى گردان هر چه نيكوتر، چنانكه اندر وى نقصانى نباشد. پس گويد چون اندر وى نگاه كردم و بديدم اندر وى علمهاى بسيار و حجتها و آيتهاى قرآن و شعرهاى نيكو و اندر وى فايدةها ديدم بسيار، پس رنج بردم و جهد و ستم بر خويشتن نهادم و اين را پارسى گردانيدم بنيروى ايزد عز و جل» و در تاريخ اقدام باين ترجمه اختلافاتى است و سندى در مجمل التواريخ است كه اين اختلاف را برطرف مى‌سازد. صاحب مجمل التواريخ در ص180 گويد: مجمل التواريخ و القصص نسخه تصحيح نگارنده طبع طهران «كتاب تواريخ محمد بن جرير الطبرى رحمة اللّه عليه كه از تازى بپارسى كرده است ابوعلى محمد بن محمد الوزير البلعمى بفرمان امير منصور ابن نوح السامانى كه بر زبان ابى الحسن الفايق الخاصه پيغام داد در سنۀ اثنى و خمسين و ثلاث مائه». ازين سند پيداست كه در سنه 352 بترجمۀ اين كتاب ابتدا شده است و پس از مقدمه شاهنامه اين قديمترين سند نثر فارسی است كه بدست ما رسيده است و از امتيازات ترجمه مذكور يكى آنست كه بسيار مفصلست و مى‌توان از آن درياى ژرف گوهرهاى شگرف و نفايس و فوايد بيشمار بدامن كرد. اين كتاب چنانكه در مقدمۀ آن اشاره شده است بفارسی هر چه نيكوتر ترجمه شده و تمام تاريخ محمد جرير را شامل بوده است مگر آنكه نام روات و اسناد پياپى از آن افكنده شده است و از ذكر روايت مختلف در يك مورد كه در اصل عربى ذكر شده مترجم احتراز كرده و از اختلاف روايتها بر يك روايت كه در نزد مؤلف يا مترجم مرجح بنظر رسيده اكتفا جسته است و نيز هر جا كه روايتى ناقص يافته است آن را از ماخذى ديگر در متن كتاب نقل كرده و اشاره نموده است كه پسر جرير اين روايت را نياورده بود و ما آن را آورديم، مانند: مقدمۀ مفصلى از بدو تاريخ، يا داستان بهرام چوبين در سلطنت هرمز و نظاير آنها. و اينكه نسخه‌هاى فعلى كوچك و ناقص بنظر مى‌رسد از آن است كه بتدريج كاتبان هر نسخه چيزى از آن انداخته‌اند و براى اينكه نسخه‌اى كامل بدست آيد بايد نسخه‌هاى متعدد قديم را گرد آورده و همه را با هم مقابله نمود، چنانكه تا اندازه‌اى اين كار را مصنف اين كتاب با آنكه وقت كافى نداشت و نسخه‌هاى كافى در دسترس نبود انجام داده است. [[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] از مقدمه شاهنامه زيادتر لغت تازى دارد و ما از لغات معروف تازى آن را در كتاب پيشين ياد كرده‌ايم» (سبک  شناسى ج 2 ص8 تا 10) و رجوع به فهرست اعلام هر سه جلد سبک  شناسى ذيل بلعمى شود. و مرحوم قزوينى در ذيل عنوان قديمترين كتاب زبان فارسی حاليه، در سال 1341 قمرى نوشته‌اند: آنچه معروف است اين است كه قديمترين كتابى بزبان فارسی كه بعد از اسلام تاكنون باقى مانده است عبارت است از سه كتاب كه هر سه در ازمنه متقاربه تألیف شده‌اند. اول ترجمه تاريخ كبير [[طبری، محمد بن جریر|ابوجعفر محمد بن جرير طبرى]] (متوفى در سنه 310) است بفارسی بتوسط ابوعلى محمد بن محمد بن عبداللّه البلعمى متوفى در سنه 386 وزير منصور بن نوح بن احمد بن اسماعيل، ششمين پادشاه سامانى كه از سنۀ 350-366 سلطنت نمود، بلعمى بفرمان پادشاه مذكور تاريخ طبرى را در سنه 352 (يعنى پنجاه سال پس از تأليف اصل كتاب) بحذف اسانيد و احاديث مكرره بفارسی ترجمه نمود، چون تاريخ طبرى بوقايع سال 302 بپايان مى‌رسد وقايع سالهاى بعد را تا 355 بر آن افزوده است و از آنجا مى‌توان پى برد كه شايد اين ترجمه را در سال 352 آغاز كرده و در 355 تمام كرده باشد. (مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور ص19) و چنانكه معلوم است ازين ترجمه نسخ متعدده اكنون موجود است و در لكنهو (هندوستان) بطبع نيز رسيده است و اين ترجمه فارسی (نه متن عربى آن) بالسنۀ مختلفه از قبيل: تركى شرقى و تركى عثمانى و فرانسه ترجمه شده و اولى و سومى چاپ نيز شده است. (بيست مقاله قزوينى ص63).


==تاريخ درگذشت بلعمى==
==تاريخ درگذشت بلعمى==
خط ۶۱: خط ۶۱:
و [[خواند‌میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین|خواندمير]] در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور صبيست و يك آرد: ابوعلى بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابوعلى دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارکتواند نمود امير نوح عبداللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد».  
و [[خواند‌میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین|خواندمير]] در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور صبيست و يك آرد: ابوعلى بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابوعلى دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارکتواند نمود امير نوح عبداللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد».  


و آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] بنقل آقاى دكتر مشكور صبيست و يك مينويسند: «درست‌ترين نكته‌اى كه درباره ابوعلى بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص32در حوادث سال 349 در زمان عبدالملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابومنصور (مقصود امير منصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابوعلى محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبدالملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبدالملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابومنصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذى‌الحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابوعبداللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابوعلى بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در ايران دوستى مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب كارهاى بسيار كرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستين بار بفرمان وى بزبان فارسى آوردند. ديگر الپتكين غلام ترك سامانيان كه او نيز سپهسالار خراسان شد، سوم ابوالحسن سيمجور قهستانى كه وى نيز بنوبت خويش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابوالعباس حسام‌الدوله تاش كه او نيز از غلامان ترك بود و سپهسالار خراسان شد. ازين سخنان گرديزى چنين بر مى‌آيد كه در ميان اين رقيبان، ابوعلى بلعمى براى حفظ خويشتن خود را به الپتكين بسته و به پشتيبانى او كار مى‌كرده است. ابومنصور يوسف ابن اسحق كه الپتكين باوى بد بود و سرانجام او را از كار انداخت و ابوعلى بلعمى را بوزيرى نشانده است در سال 348 وزير شده گويا در همان سال هم ابوعلى بلعمى بويزى رسيده است و ظاهرا مدت وزيرى ابوعلى بلعمى در اين بار گاه بيش از يكى دو سال طول نكشيده است. گرديزى زين الاخبار 35 جاى ديگر گويد: «وزيرى ميان ابوعلى بلعمى و ابوجعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بوعلى بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اينجا پيداست كه ابوعلى بلعمى در 348 نخستين بار وزير شده و در جمادى الاخر «سال 363 يعنى پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف ديگر پيداست كه ابوعلى تا زمان مرگ عبدالملك بن نوح وزير بوده است زيرا كه گرديزى‌زين الاخبار ص32 درباره مرگ عبدالملك چنين گويد: «چون رشيد (يعنى عبدالملك ابن نوح) را آن حال بيفتاد (يعنى از اسب افتاد و مرد) بنا بكامل التواريخ [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن الاثير]] مرگ عبدالملك بن نوح در شوال سال 350 بوده است. ابوعلى بلعمى در حال نامه نوشت سوى الپتكين بدانچه رشيد را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتكين جواب نوشت كه هم از فرزندان او يكى صواب‌تر بود نشاندن. چون اين جواب رفته بود باز نامه رسيد كه سامانيان و حشم بر آنند كه منصور را بايد نشاند الپتكين چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاريخ گرديزى و يمينى بر مى‌آيد كه: ابوعلى بلعمى نخست، وزير عبدالملك بن نوح بوده و در سال 349 بوزيرى او رسيده است سپس در سال 350 كه منصور بن عبدالملك بن نوح امير شده، وى نيز وزير بوده و تا سال 352 كه ظاهرا بترجمه تاريخ طبرى آغاز كرده نيز وزير بوده و شايد تا 355 كه آن كتاب را بپايان رسانده است وزير بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح كه در 365 باميرى نشسته است و نيز در سال 382 وزارت يافته است. ازين قرار در زمان عبدالملك بن نوح نخست بلعمى وزير بوده و سپس ابوجعفر عتبى و از آن پس در زمان نوح بن منصور كه نخست عبداللّه عزيز و پس ازو ابوعلى دامغانى وزير بوده در سال 366 يا 382 ابوعلى دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود بكاردانى ابوعلى بلعمى متوسل گشته‌اند و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبداللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است» و رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص324 شود.
و آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] بنقل آقاى دكتر مشكور صبيست و يك مينويسند: «درست‌ترين نكته‌اى كه درباره ابوعلى بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص32در حوادث سال 349 در زمان عبدالملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابومنصور (مقصود امير منصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابوعلى محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبدالملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبدالملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابومنصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذى‌الحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابوعبداللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابوعلى بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در ايران دوستى مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب كارهاى بسيار كرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستين بار بفرمان وى بزبان فارسی آوردند. ديگر الپتكين غلام ترك سامانيان كه او نيز سپهسالار خراسان شد، سوم ابوالحسن سيمجور قهستانى كه وى نيز بنوبت خويش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابوالعباس حسام‌الدوله تاش كه او نيز از غلامان ترك بود و سپهسالار خراسان شد. ازين سخنان گرديزى چنين بر مى‌آيد كه در ميان اين رقيبان، ابوعلى بلعمى براى حفظ خويشتن خود را به الپتكين بسته و به پشتيبانى او كار مى‌كرده است. ابومنصور يوسف ابن اسحق كه الپتكين باوى بد بود و سرانجام او را از كار انداخت و ابوعلى بلعمى را بوزيرى نشانده است در سال 348 وزير شده گويا در همان سال هم ابوعلى بلعمى بويزى رسيده است و ظاهرا مدت وزيرى ابوعلى بلعمى در اين بار گاه بيش از يكى دو سال طول نكشيده است. گرديزى زين الاخبار 35 جاى ديگر گويد: «وزيرى ميان ابوعلى بلعمى و ابوجعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بوعلى بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اينجا پيداست كه ابوعلى بلعمى در 348 نخستين بار وزير شده و در جمادى الاخر «سال 363 يعنى پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف ديگر پيداست كه ابوعلى تا زمان مرگ عبدالملك بن نوح وزير بوده است زيرا كه گرديزى‌زين الاخبار ص32 درباره مرگ عبدالملك چنين گويد: «چون رشيد (يعنى عبدالملك ابن نوح) را آن حال بيفتاد (يعنى از اسب افتاد و مرد) بنا بكامل التواريخ [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن الاثير]] مرگ عبدالملك بن نوح در شوال سال 350 بوده است. ابوعلى بلعمى در حال نامه نوشت سوى الپتكين بدانچه رشيد را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتكين جواب نوشت كه هم از فرزندان او يكى صواب‌تر بود نشاندن. چون اين جواب رفته بود باز نامه رسيد كه سامانيان و حشم بر آنند كه منصور را بايد نشاند الپتكين چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاريخ گرديزى و يمينى بر مى‌آيد كه: ابوعلى بلعمى نخست، وزير عبدالملك بن نوح بوده و در سال 349 بوزيرى او رسيده است سپس در سال 350 كه منصور بن عبدالملك بن نوح امير شده، وى نيز وزير بوده و تا سال 352 كه ظاهرا بترجمه تاريخ طبرى آغاز كرده نيز وزير بوده و شايد تا 355 كه آن كتاب را بپايان رسانده است وزير بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح كه در 365 باميرى نشسته است و نيز در سال 382 وزارت يافته است. ازين قرار در زمان عبدالملك بن نوح نخست بلعمى وزير بوده و سپس ابوجعفر عتبى و از آن پس در زمان نوح بن منصور كه نخست عبداللّه عزيز و پس ازو ابوعلى دامغانى وزير بوده در سال 366 يا 382 ابوعلى دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود بكاردانى ابوعلى بلعمى متوسل گشته‌اند و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبداللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است» و رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص324 شود.


==روابط ادبى بلعمى==
==روابط ادبى بلعمى==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش