۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جنگهاي' به 'جنگهای') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
اسامه در بصرى با نورالدين ملاقات كرد و از آنجا روانه عسقلان شد و راه را بر صليبيان كه قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شكست داده، وادار به عقبنشينى كرد، آنگاه روانه بيت جبريل شد و صليبيان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسيارى از سپاهيانش را از دست داد، سپس به عسقلان رفت و 4 ماه در آنجا ماند، تا اينكه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت. | اسامه در بصرى با نورالدين ملاقات كرد و از آنجا روانه عسقلان شد و راه را بر صليبيان كه قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شكست داده، وادار به عقبنشينى كرد، آنگاه روانه بيت جبريل شد و صليبيان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسيارى از سپاهيانش را از دست داد، سپس به عسقلان رفت و 4 ماه در آنجا ماند، تا اينكه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت. | ||
اسامه از آن پس در كنار ابن سلار و نورالدين زنگى به مبارزه با صليبيان ادامه داد. در 547ق، نورالدين با يارى وى دمشق را محاصره كرد و سپس | اسامه از آن پس در كنار ابن سلار و نورالدين زنگى به مبارزه با صليبيان ادامه داد. در 547ق، نورالدين با يارى وى دمشق را محاصره كرد و سپس برای مقابله با صليبيان به داريا رفت. در 548ق، ابن سلار ناپسرى خود، عباس بن تميم و اسامه را برای دفاع از عسقلان روانه ساخت. عباس پس از بازگشت، ابن سلار را به قتل رساند. تقريباً همه مورخان اتفاق نظر دارند كه عباس به تحريك اسامه در صدد قتل ابن سلار برآمد، اما اسامه خود بر آن است كه نصر بن عباس به اشاره خليفه الظافر، ابن سلار را به قتل رساند. البته ترديدى نيست كه خليفه از ابن سلار كه با زور به وزارت رسيده بود، دل خوشى نداشته است؛ چنانكه يك بار ديگر نيز در 545ق، قصد كشتن او را كرده بود. | ||
هنوز يك سال از ماجراى قتل ابن سلار نگذشته بود كه عباس در صدد قتل خليفه الظافر برآمد و در محرم 549، وى را در خانه فرزند خود، نصر بن عباس به ضرب خنجر از پاى درآورد، سپس برادرانش را متهم به قتل وى كرد و همه را كشت و الفائز، فرزند 5 ساله خليفه را بر تخت نشاند. مورخان سده 7ق، در اين ماجرا نيز دست اسامه را در كار مىبينند و معتقدند كه وى عباس را وادار به قتل خليفه كرده است. به گفته [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]]، پس از كشته شدن ابن سلار به دست عباس، اميران و بزرگان مصر كه به دسيسه اسامه پى برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش كردند و مىپنداشتند كه چون وى اهل شام است، دل در هواى بنى عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسى فتنه برپا خواهد كرد. | هنوز يك سال از ماجراى قتل ابن سلار نگذشته بود كه عباس در صدد قتل خليفه الظافر برآمد و در محرم 549، وى را در خانه فرزند خود، نصر بن عباس به ضرب خنجر از پاى درآورد، سپس برادرانش را متهم به قتل وى كرد و همه را كشت و الفائز، فرزند 5 ساله خليفه را بر تخت نشاند. مورخان سده 7ق، در اين ماجرا نيز دست اسامه را در كار مىبينند و معتقدند كه وى عباس را وادار به قتل خليفه كرده است. به گفته [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]]، پس از كشته شدن ابن سلار به دست عباس، اميران و بزرگان مصر كه به دسيسه اسامه پى برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش كردند و مىپنداشتند كه چون وى اهل شام است، دل در هواى بنى عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسى فتنه برپا خواهد كرد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
اسامه نزدیک به 10 سال در دربار نورالدين بسر برد و او را در جنگهاى متعدد، بهخصوص در فلسطين و محاصره قلعه حارم در 557ق، يارى بسيار كرد. وى سرانجام در 559ق، دمشق را ترك كرد و به حصن كيفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاكم آنجا، فخرالدين قره ارسلان قرار گرفت. | اسامه نزدیک به 10 سال در دربار نورالدين بسر برد و او را در جنگهاى متعدد، بهخصوص در فلسطين و محاصره قلعه حارم در 557ق، يارى بسيار كرد. وى سرانجام در 559ق، دمشق را ترك كرد و به حصن كيفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاكم آنجا، فخرالدين قره ارسلان قرار گرفت. | ||
برخى از معاصران درباره علت خروج وى از دمشق برآنند كه چون اسامه | برخى از معاصران درباره علت خروج وى از دمشق برآنند كه چون اسامه برای بازپسگرفتن بيتالمقدس بر اتحاد با فاطميان اصرار مىورزيد و نورالدين از آن سر باز مىزد، دربار وى را ترك گفت. اسامه 10 سال در حصن كيفا به تدريس و تأليف و شكار پرداخت و بيشتر آثار خود را در اين زمان نوشت. وى در اين مدت به موصل و ديار بكر (در 565ق) سفر كرد و با برخى شاعران و بزرگان آن ديار ملاقات كرد و نيز با آنكه حدود 80 سال از عمرش مىگذشت، دست از مبارزه برنداشت و به همراه فخرالدين، حاكم كيفا در چندين جنگ با صليبيان، از جمله حمله به آمِد شركت داشت. | ||
صلاحالدين ايوبى در 570ق، پس از آنكه دمشق را از اتابكان زنگى گرفت، اسامه را نزد خود فراخواند و او را بسيار گرامى داشت. در اين زمان، عضدالدين مرهف، فرزند اسامه كه از اميران و نزدیک ان صلاحالدين بود، رفاه و آسايش پدر را وجهه همت خود قرار داد و هداياى بسيار از جمله منزلى در دمشق و اقطاعى در معره به او داد. | صلاحالدين ايوبى در 570ق، پس از آنكه دمشق را از اتابكان زنگى گرفت، اسامه را نزد خود فراخواند و او را بسيار گرامى داشت. در اين زمان، عضدالدين مرهف، فرزند اسامه كه از اميران و نزدیک ان صلاحالدين بود، رفاه و آسايش پدر را وجهه همت خود قرار داد و هداياى بسيار از جمله منزلى در دمشق و اقطاعى در معره به او داد. |
ویرایش