لوائح الحق و لوامع العشق: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'براي' به 'برای'
جز (جایگزینی متن - ' | کتابخانۀ دیجیتال نور =' به '| کتابخانۀ دیجیتال نور =')
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای')
خط ۳۵: خط ۳۵:
مهم‌ترين مطالب كتاب عبارتند از:
مهم‌ترين مطالب كتاب عبارتند از:


تفرقه آن است كه دل به واسطه تعلق به امور متعدد پراكنده شود و جمعيت آنكه از همه به مشاهده واحد پرداخته شود. ماسواى حق معرض زوال و فناست، جميل على الاطلاق حضرت ذوالجلال والافضال است. آدمى گرچه به سبب جسمانيت در غايت فساد است؛ ولى به حسب روحانیت در نهايت لطافت است، فنا عبارت از آن است كه واسطه استيلاى ظهور هستى حق بر باطن به ما سواى او شعور نماند. ذات من حيث هى از همه اسماء و صفات معرّا و از جميع نسب و اضافات مبرا است. تعين اول وحدتيست صرف و قابليتى است، محض و مشتمل بر جميع قابليات مى‌باشد. مراد از اندراج كثرت شئون در وحدت ذات نه اندراج جزوست در كل يا اندراج مظروف در ظرف، بلكه مراد اندراج اوصاف و لوازم است در موصوف و ملزوم. ظهور و خفاى شئون و اعتبارات به سبب تلبس به ظاهر وجود و عدم آن موجب تغير حقيقت وجود و صفات حقيقيه‌ى او نيست، بلكه مبتنى بر تبديل نسب و اضافاتست، استغناى مطلق از قيد به اعتبار ذات است و الاّ ظهور اسماء الوهيت و تحقق نسبت ربوبيت بى‌مقيد از محالات است، حقيقت هر شى تعين وجود است، در علم به اعتبار شانى كه آن شى مظهر اوست، موجود حقيقتى بيش نيست و آن عين وجود حق و هسته مطلق است؛ اما او داراى مراتب بسيار است. اول رتبه لا يقين به عدم انحصار است، مرتبه دوم تعين اوست به تعينى جامع، مرتبه سوم احديت جمع و جميع تعينات فعليه مؤثره است، مرتبه چهارم مرتبه الوهيت است، مرتبه پنجم احديت جمع جميع تعينات افعاليه است، مرتبه ششم تفضيل مرتبه كونيه است. بنابراين يكى بيش نيست و در جميع اين مراتب سارى است، حق سبحانه داراى دو تجلى است، يكى تجلى غيبى علمى كه صوفيه از آن به فيض اقدس تعبير مى‌كنند و دوم تجلى شهادى وجودى كه از آن به فيض مقدس تعبير مى‌شود و اين تجلى دوم مترتب بر تجلى اول است و در مواقع مظهر است براى كمالاتى است كه به تجلى اول در قابليات و استعدادات اعيان اندراج يافته بود.
تفرقه آن است كه دل به واسطه تعلق به امور متعدد پراكنده شود و جمعيت آنكه از همه به مشاهده واحد پرداخته شود. ماسواى حق معرض زوال و فناست، جميل على الاطلاق حضرت ذوالجلال والافضال است. آدمى گرچه به سبب جسمانيت در غايت فساد است؛ ولى به حسب روحانیت در نهايت لطافت است، فنا عبارت از آن است كه واسطه استيلاى ظهور هستى حق بر باطن به ما سواى او شعور نماند. ذات من حيث هى از همه اسماء و صفات معرّا و از جميع نسب و اضافات مبرا است. تعين اول وحدتيست صرف و قابليتى است، محض و مشتمل بر جميع قابليات مى‌باشد. مراد از اندراج كثرت شئون در وحدت ذات نه اندراج جزوست در كل يا اندراج مظروف در ظرف، بلكه مراد اندراج اوصاف و لوازم است در موصوف و ملزوم. ظهور و خفاى شئون و اعتبارات به سبب تلبس به ظاهر وجود و عدم آن موجب تغير حقيقت وجود و صفات حقيقيه‌ى او نيست، بلكه مبتنى بر تبديل نسب و اضافاتست، استغناى مطلق از قيد به اعتبار ذات است و الاّ ظهور اسماء الوهيت و تحقق نسبت ربوبيت بى‌مقيد از محالات است، حقيقت هر شى تعين وجود است، در علم به اعتبار شانى كه آن شى مظهر اوست، موجود حقيقتى بيش نيست و آن عين وجود حق و هسته مطلق است؛ اما او داراى مراتب بسيار است. اول رتبه لا يقين به عدم انحصار است، مرتبه دوم تعين اوست به تعينى جامع، مرتبه سوم احديت جمع و جميع تعينات فعليه مؤثره است، مرتبه چهارم مرتبه الوهيت است، مرتبه پنجم احديت جمع جميع تعينات افعاليه است، مرتبه ششم تفضيل مرتبه كونيه است. بنابراین يكى بيش نيست و در جميع اين مراتب سارى است، حق سبحانه داراى دو تجلى است، يكى تجلى غيبى علمى كه صوفيه از آن به فيض اقدس تعبير مى‌كنند و دوم تجلى شهادى وجودى كه از آن به فيض مقدس تعبير مى‌شود و اين تجلى دوم مترتب بر تجلى اول است و در مواقع مظهر است براى كمالاتى است كه به تجلى اول در قابليات و استعدادات اعيان اندراج يافته بود.


دومين رساله اين مجموعه در شرح رباعيات در وحدت وجود و بيان تنزلاتش به مراتب شهود است كه حاجى خود آن را سروده و در مجموع چهل و چهار رباعى مى‌باشد و مطالب مهم آن عبارتند از: طائفه صوفيه قائل به وحدت وجودند آنها مى‌گويند كه حقيقت وجود كه عين واجب‌الوجود است نه كليست و نه جزئى، نه خاص و نه عام، بلكه مطلق است از همه قيود تا حدّى كه از قيد اطلاق نيز معرّاست. ادراك ذات سبحانه اگر چه به اعتبار بطون و تجرد از مجالى تعيّنات شؤن ممتنع است؛ ولى به اعتبار ظهور در مراتب ممكن، بلكه واقع است. مراتب كليه منحصر در پنج مرتبه است و آن را خطرات خمس نامند. معناى آن كه اعيان ثابته بويى از وجود خارجى به مشام ايشان نرسيده است، آنست كه اعيان ثابته به هنگام افاضه وجود بر ايشان بر بطون خود ثابت و مستقرّند و به هيچ وجه ظاهر نخواهند شد. حضرت حق سبحانه به حسب كمال ذاتى از وجود عالم و عالميان مستغنى است؛ ولى در تحقق و ظهور كمال اسمايى موقوف بر وجود اعيان ممكناتست. مرايا و مجالى صفات و اعتبارات ذات‌اند. قضاء عبارتست از حكم الهى كلى بر اعيان موجودات. و قدر عبارتست از تفضيل اين حكم كلى. طريقه توجه خواجه نقشبنديه آنست كه بايد توجه به لحم صنوبرى نمود و چشم و فكر و خيال و همه‌ى قوا را به آن متوجه نمود. در اين حالت كيفيت غيبت و بى‌خودى به انسان روى مى‌آورد. اكمل مراتب حضور آنست كه بعد از تعطيل قواى ظاهرى و باطنى از تصرفات مختلف، بلكه از ماسواى حق بايد به حضرت حق توجه كرد، بر وجهى كه معلوم حق است بر طالب. سالك واجبست كه رجوع كند، از آنچه كه در آنست به مفارقت صورت كثرت به تدريج به واسطه انفراد و انقطاع تا مناسبتى ميان او و حق تعالى حاصل شود و بعد از آن به ملازمت ذكرى از اذكار توجه به حضرت حق سبحانى كند و مشايخ طريقت از ميان اذكار «لا اله الا الله» را اختيار كرده‌اند.
دومين رساله اين مجموعه در شرح رباعيات در وحدت وجود و بيان تنزلاتش به مراتب شهود است كه حاجى خود آن را سروده و در مجموع چهل و چهار رباعى مى‌باشد و مطالب مهم آن عبارتند از: طائفه صوفيه قائل به وحدت وجودند آنها مى‌گويند كه حقيقت وجود كه عين واجب‌الوجود است نه كليست و نه جزئى، نه خاص و نه عام، بلكه مطلق است از همه قيود تا حدّى كه از قيد اطلاق نيز معرّاست. ادراك ذات سبحانه اگر چه به اعتبار بطون و تجرد از مجالى تعيّنات شؤن ممتنع است؛ ولى به اعتبار ظهور در مراتب ممكن، بلكه واقع است. مراتب كليه منحصر در پنج مرتبه است و آن را خطرات خمس نامند. معناى آن كه اعيان ثابته بويى از وجود خارجى به مشام ايشان نرسيده است، آنست كه اعيان ثابته به هنگام افاضه وجود بر ايشان بر بطون خود ثابت و مستقرّند و به هيچ وجه ظاهر نخواهند شد. حضرت حق سبحانه به حسب كمال ذاتى از وجود عالم و عالميان مستغنى است؛ ولى در تحقق و ظهور كمال اسمايى موقوف بر وجود اعيان ممكناتست. مرايا و مجالى صفات و اعتبارات ذات‌اند. قضاء عبارتست از حكم الهى كلى بر اعيان موجودات. و قدر عبارتست از تفضيل اين حكم كلى. طريقه توجه خواجه نقشبنديه آنست كه بايد توجه به لحم صنوبرى نمود و چشم و فكر و خيال و همه‌ى قوا را به آن متوجه نمود. در اين حالت كيفيت غيبت و بى‌خودى به انسان روى مى‌آورد. اكمل مراتب حضور آنست كه بعد از تعطيل قواى ظاهرى و باطنى از تصرفات مختلف، بلكه از ماسواى حق بايد به حضرت حق توجه كرد، بر وجهى كه معلوم حق است بر طالب. سالك واجبست كه رجوع كند، از آنچه كه در آنست به مفارقت صورت كثرت به تدريج به واسطه انفراد و انقطاع تا مناسبتى ميان او و حق تعالى حاصل شود و بعد از آن به ملازمت ذكرى از اذكار توجه به حضرت حق سبحانى كند و مشايخ طريقت از ميان اذكار «لا اله الا الله» را اختيار كرده‌اند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش