انوار درخشان در تفسیر قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مثلا ' به 'مثلاً'
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''')
جز (جایگزینی متن - 'مثلا ' به 'مثلاً')
خط ۷۵: خط ۷۵:




روش نگارش اين تفسير چنين است كه پس از ذكر نام سوره و احيانا تعداد آيات و مدنى و مكى بودن سوره، آيه يا چند آيه هم موضوع و وابسته به يكديگر را نگاشته، سپس زير عنوان «خلاصه» ترجمانى از آيه را به ترتيب آيات بيان مى‌كند. و آنگاه با عنوان: «شرح» آيات كريمه را تفسير مى‌كند. در اين بخش، رابطۀ آيۀ پيشين را با آيات پسين شرح داده و سپس آيه را به چند جمله مجزا از يكديگر درآورده و هر يك از آن قسمتها را از نظر قواعد ادبى صرف و نحو، بلاغت و لغت مورد بحث قرار مى‌دهد، آنگاه به تبيين و توضيح مفاد آيه مى‌پردازد. روش مؤلف در تمام مجلدات از اين جهت يكسان نيست، مثلا در جلد اوّل به تجزيه و تركيب و برخى اطلاعات علوم قرآنى مانند: نام سوره و آيه اشاره دارد، در صورتى كه اين اطلاعات در جلدهاى بعد9ى كم يا اصلا وجود ندارد.
روش نگارش اين تفسير چنين است كه پس از ذكر نام سوره و احيانا تعداد آيات و مدنى و مكى بودن سوره، آيه يا چند آيه هم موضوع و وابسته به يكديگر را نگاشته، سپس زير عنوان «خلاصه» ترجمانى از آيه را به ترتيب آيات بيان مى‌كند. و آنگاه با عنوان: «شرح» آيات كريمه را تفسير مى‌كند. در اين بخش، رابطۀ آيۀ پيشين را با آيات پسين شرح داده و سپس آيه را به چند جمله مجزا از يكديگر درآورده و هر يك از آن قسمتها را از نظر قواعد ادبى صرف و نحو، بلاغت و لغت مورد بحث قرار مى‌دهد، آنگاه به تبيين و توضيح مفاد آيه مى‌پردازد. روش مؤلف در تمام مجلدات از اين جهت يكسان نيست، مثلاًدر جلد اوّل به تجزيه و تركيب و برخى اطلاعات علوم قرآنى مانند: نام سوره و آيه اشاره دارد، در صورتى كه اين اطلاعات در جلدهاى بعد9ى كم يا اصلا وجود ندارد.


در پايان، شرح روايات تفسيرى را مى‌آورد كه شاهد و دليلى است بر آنچه كه تفسير كرده يا توضيح بيشترى است در مفهوم آيه.
در پايان، شرح روايات تفسيرى را مى‌آورد كه شاهد و دليلى است بر آنچه كه تفسير كرده يا توضيح بيشترى است در مفهوم آيه.
خط ۹۵: خط ۹۵:
# روش تبديل محتوا و نقل به مضمون كه در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمى‌گيرد.
# روش تبديل محتوا و نقل به مضمون كه در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمى‌گيرد.


در ترجمه‌هاى لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستى از پيام قرآن به دست نمى‌دهد و خواننده آنچنان كه بايد، محتواى پيام قرآن را درك نمى‌كند، امّا در ترجمه‌هاى تبديل محتوا و نقل به مضمون اين غرض تأمين مى‌شود، امّا سرپيچى از پيام قرآن بسيار انجام مى‌گيرد، از اين رو در ترجمه‌هاى دسته دوم چند گونگى بسيار است. مثلا اينكه كسى بخواهد آيۀ: ''' «الرحمن على العرش استوى» ''' (طه 5) را ترجمه كند، گذشته از بحث‌هاى كلامى، بايد به گونه‌اى ترجمه كند كه تمامى مفهوم دريافتى را بتواند القا كند. آيا بگويد؟ خدا بر عرش مستوى است، رحمان بر عرش مستوى است، يا از اين ايجاز درگذرد و به روانى و تفصيل روى آورد و بگويد: خداوند رحمان بر تخت حكومت و تدبير نشسته است. با اين توضيح، ترجمۀ «انوار درخشان» تحت عنوان «خلاصه» از قسم دوم ترجمه‌ها است. يعنى ترجمه‌اى كه عنصر تفسير در آن راه يافته و براى خواننده خوشخوان و قابل درك شده است. امّا سوگمندانه اين ترجمه تا پايان ادامه نيافته و تا قسمتى از جلد هفتم يعنى جزء نهم قرآن، سورۀ انفال انجام گرفته است و مؤلف از اين وعده نخستين خود صرف نظر كرده است.
در ترجمه‌هاى لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستى از پيام قرآن به دست نمى‌دهد و خواننده آنچنان كه بايد، محتواى پيام قرآن را درك نمى‌كند، امّا در ترجمه‌هاى تبديل محتوا و نقل به مضمون اين غرض تأمين مى‌شود، امّا سرپيچى از پيام قرآن بسيار انجام مى‌گيرد، از اين رو در ترجمه‌هاى دسته دوم چند گونگى بسيار است. مثلاًاينكه كسى بخواهد آيۀ: ''' «الرحمن على العرش استوى» ''' (طه 5) را ترجمه كند، گذشته از بحث‌هاى كلامى، بايد به گونه‌اى ترجمه كند كه تمامى مفهوم دريافتى را بتواند القا كند. آيا بگويد؟ خدا بر عرش مستوى است، رحمان بر عرش مستوى است، يا از اين ايجاز درگذرد و به روانى و تفصيل روى آورد و بگويد: خداوند رحمان بر تخت حكومت و تدبير نشسته است. با اين توضيح، ترجمۀ «انوار درخشان» تحت عنوان «خلاصه» از قسم دوم ترجمه‌ها است. يعنى ترجمه‌اى كه عنصر تفسير در آن راه يافته و براى خواننده خوشخوان و قابل درك شده است. امّا سوگمندانه اين ترجمه تا پايان ادامه نيافته و تا قسمتى از جلد هفتم يعنى جزء نهم قرآن، سورۀ انفال انجام گرفته است و مؤلف از اين وعده نخستين خود صرف نظر كرده است.


ويژگى مهم اين ترجمه، روانى و روشن بودن مفاهيم و پيام آيه است كه مفسّر با افزودن برخى توضيحات، خلاصۀ ديدگاه خود را در تفسير آيه و مجموع بحث ارايه مى‌دهد و ضماير و قيود كلام را مشخص مى‌كند و در غالب و شكل‌بندى جملات عربى قرار نمى‌گيرد، بدين جهت اين ترجمه از نظر شيوه ارزيابى ترجمه‌ها، قابل توجه مى‌باشد. به عنوان نمونه ترجمۀ آيه 106 سوره بقره:''' «ما ننسخ من آية» ''' را مى‌آوريم تا روشن شود كه چگونه از قالب جمله‌بندى آيه فراتر رفته است:
ويژگى مهم اين ترجمه، روانى و روشن بودن مفاهيم و پيام آيه است كه مفسّر با افزودن برخى توضيحات، خلاصۀ ديدگاه خود را در تفسير آيه و مجموع بحث ارايه مى‌دهد و ضماير و قيود كلام را مشخص مى‌كند و در غالب و شكل‌بندى جملات عربى قرار نمى‌گيرد، بدين جهت اين ترجمه از نظر شيوه ارزيابى ترجمه‌ها، قابل توجه مى‌باشد. به عنوان نمونه ترجمۀ آيه 106 سوره بقره:''' «ما ننسخ من آية» ''' را مى‌آوريم تا روشن شود كه چگونه از قالب جمله‌بندى آيه فراتر رفته است:
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
#: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مى‌نويسند:
#: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مى‌نويسند:
#:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوريم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مى‌آيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است: ''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» ''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد».
#:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوريم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مى‌آيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است: ''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» ''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد».
#:روش علاّمۀ حسينى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مى‌دهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مى‌كند، مثلا در ذيل آيۀ: ''' «كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم» ''' (بقره 28) دربارۀ مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مى‌كند، ايشان در تفسير كلمۀ: ''' «يحييكم» ''' كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مى‌فرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدن‌هاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كامل‌تر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيۀ كريمۀ 79 سورۀ يس: ''' «قل يحيها الذى انشأها اول مرة» ''' استدلال مى‌كند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به «نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سورۀ عنكبوت آيۀ 64 كه باز خداوند فرموده است: ''' «انّ الدار الآخرة لهى الحيوان» ''' خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است.
#:روش علاّمۀ حسينى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مى‌دهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مى‌كند، مثلاًدر ذيل آيۀ: ''' «كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم» ''' (بقره 28) دربارۀ مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مى‌كند، ايشان در تفسير كلمۀ: ''' «يحييكم» ''' كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مى‌فرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدن‌هاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كامل‌تر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيۀ كريمۀ 79 سورۀ يس: ''' «قل يحيها الذى انشأها اول مرة» ''' استدلال مى‌كند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به «نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سورۀ عنكبوت آيۀ 64 كه باز خداوند فرموده است: ''' «انّ الدار الآخرة لهى الحيوان» ''' خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است.
#:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مى‌تواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بى‌اعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسى زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مى‌گردد.
#:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مى‌تواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بى‌اعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسى زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مى‌گردد.
#تفسير مأثور  
#تفسير مأثور  
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
#تفسير عقلى و اجتهادى  
#تفسير عقلى و اجتهادى  
#:در بحث پيشين اشاره كرديم كه ريشه‌دارترين و طبيعى‌ترين شيوه براى فهم و درك معانى قرآنى، استفاده از پيامبر و اهل‌بيت پيامبر است، زيرا خود قرآن مى‌فرمايد: ''' «لتبيّن للناس ما نزل اليهم» ''' (نحل 44) تا اينكه پيامبر آنچه را ما نازل كرده‌ايم بيان كند.
#:در بحث پيشين اشاره كرديم كه ريشه‌دارترين و طبيعى‌ترين شيوه براى فهم و درك معانى قرآنى، استفاده از پيامبر و اهل‌بيت پيامبر است، زيرا خود قرآن مى‌فرمايد: ''' «لتبيّن للناس ما نزل اليهم» ''' (نحل 44) تا اينكه پيامبر آنچه را ما نازل كرده‌ايم بيان كند.
#:نيز گفتيم معناى اين سخن اين نيست كه مردم نتوانند از قرآن استفاده كنند و استنباط از قرآن و تفسير و اجتهاد در كلمات وحى جايز نباشد. زيرا قرآن براى فهم معانى و درك سخنانش ما را دعوت به تدبّر در آيات و تفكر و تعقل در آن مى‌كند. از طرف ديگر، پيامبر و اهل‌بيت حضرتش اضافه بر آنكه در همه آيات توضيح و تفسير ندارند، در جاهاى ديگر ما را به قواعد تفسير آشنا كرده‌اند و راه استفاده از قرآن را نشان داده‌اند، مثلا اينكه زراره از امام باقر سؤال مى‌كند از آيۀ وضو: ''' «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين» ''' (مائده 6) كه آيا بايد همه سر را مسح كرد و يا بعضى از سر كافى است، حضرت در پاسخ مى‌فرمايد: مسح سر در مقدارى از آن كافى است، چون خداوند در آيه فرموده: ''' «برؤسكم» ''' باء حرف جرّ براى تبعيض است.
#:نيز گفتيم معناى اين سخن اين نيست كه مردم نتوانند از قرآن استفاده كنند و استنباط از قرآن و تفسير و اجتهاد در كلمات وحى جايز نباشد. زيرا قرآن براى فهم معانى و درك سخنانش ما را دعوت به تدبّر در آيات و تفكر و تعقل در آن مى‌كند. از طرف ديگر، پيامبر و اهل‌بيت حضرتش اضافه بر آنكه در همه آيات توضيح و تفسير ندارند، در جاهاى ديگر ما را به قواعد تفسير آشنا كرده‌اند و راه استفاده از قرآن را نشان داده‌اند، مثلاًاينكه زراره از امام باقر سؤال مى‌كند از آيۀ وضو: ''' «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين» ''' (مائده 6) كه آيا بايد همه سر را مسح كرد و يا بعضى از سر كافى است، حضرت در پاسخ مى‌فرمايد: مسح سر در مقدارى از آن كافى است، چون خداوند در آيه فرموده: ''' «برؤسكم» ''' باء حرف جرّ براى تبعيض است.
#:اين حديث مى‌خواهد نشان دهد كه يكى از روش‌هاى اهل‌بيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بى‌توجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهل‌بيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مى‌دهيم و نص را بر ظاهر مقدم مى‌داريم.
#:اين حديث مى‌خواهد نشان دهد كه يكى از روش‌هاى اهل‌بيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بى‌توجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهل‌بيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مى‌دهيم و نص را بر ظاهر مقدم مى‌داريم.
#:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است.
#:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است.
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
#:در ميان دانشمندان و مفسّران قرآنى، گروهى كه با علوم و معارف عقلى و فلسفه شرق آشنايى دارند، در تفسير به شيوه‌اى دست يازيده‌اند كه از آن به روش فلسفى در تفسير قرآن ياد شده است. منظور از روش فلسفى اينست كه هر جا معانى و معارف مطرح شده در قرآن ارتباطى با مظاهر وجود و خالق هستى دارد با اصل فلسفى توضيح و تشريح گردد، و اگر در مواردى اطلاع از آن جنبۀ تعبّدى داشته و از طريق وحى واقعيّت آن به ما رسيده است، با برهان‌هاى عقلى و استدلال‌هاى منطقى تشريح شود و به عبارت ديگر عقلانى شود. اين شيوه بدان جهت برگزيده شده تا از عقلانيت دين دفاع شود و شبهۀ تعارض دين و علم، دين و عقل ايجاد نشود.
#:در ميان دانشمندان و مفسّران قرآنى، گروهى كه با علوم و معارف عقلى و فلسفه شرق آشنايى دارند، در تفسير به شيوه‌اى دست يازيده‌اند كه از آن به روش فلسفى در تفسير قرآن ياد شده است. منظور از روش فلسفى اينست كه هر جا معانى و معارف مطرح شده در قرآن ارتباطى با مظاهر وجود و خالق هستى دارد با اصل فلسفى توضيح و تشريح گردد، و اگر در مواردى اطلاع از آن جنبۀ تعبّدى داشته و از طريق وحى واقعيّت آن به ما رسيده است، با برهان‌هاى عقلى و استدلال‌هاى منطقى تشريح شود و به عبارت ديگر عقلانى شود. اين شيوه بدان جهت برگزيده شده تا از عقلانيت دين دفاع شود و شبهۀ تعارض دين و علم، دين و عقل ايجاد نشود.
#:البته اين حقيقت را نمى‌توان ناديده گرفت كه در تاريخ اسلام گاه تفسير فلسفى به كژراهه رفته است و گروهى به مناسبت مقام، آراء فلسفى خود را به قرآن منتسب ساخته‌اند و از وظيفه اصلى به دور مانده‌اند و تأويلها كرده‌اند و تحميلها نموده‌اند.
#:البته اين حقيقت را نمى‌توان ناديده گرفت كه در تاريخ اسلام گاه تفسير فلسفى به كژراهه رفته است و گروهى به مناسبت مقام، آراء فلسفى خود را به قرآن منتسب ساخته‌اند و از وظيفه اصلى به دور مانده‌اند و تأويلها كرده‌اند و تحميلها نموده‌اند.
#:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دسته‌اى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كرده‌اند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشاره‌اى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كرده‌اند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمده‌اند، مثلا علاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است:
#:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دسته‌اى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كرده‌اند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشاره‌اى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كرده‌اند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمده‌اند، مثلاًعلاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است:
#:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...»
#:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...»
#:بنابراين سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مى‌باشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مى‌شود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسينى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و ده‌ها بحث ديگر فلسفى.
#:بنابراين سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مى‌باشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مى‌شود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسينى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و ده‌ها بحث ديگر فلسفى.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
#:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعاليت‌هاى حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمى‌يابد و كوشش‌هاى علمى و عملى خود را تنظيم مى‌كند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد.
#:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعاليت‌هاى حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمى‌يابد و كوشش‌هاى علمى و عملى خود را تنظيم مى‌كند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد.
#:با اين مقدمه، به بحث‌هاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مى‌كنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مى‌دهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم:
#:با اين مقدمه، به بحث‌هاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مى‌كنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مى‌دهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم:
#:شرايط زندگى و تربيتى علاّمۀ حسينى و تلمّذ در نزد اساتيد بزرگ سير و سلوك چون مرحوم قاضى طباطبايى، كمپانى و پدر عاليقدرشان، ايشان را به مسائل اخلاقى و سير و سلوكى كشاند و در فكر و ذكر او مسائل تربيتى و اخلاقى مطرح گرديد و تأثّر از آن تربيت و فرهنگ، وجود حجم انبوه مسائل اخلاقى و انسان شناسى در اين تفسير است كه در جاى جاى اين تفسير بارها در جلدهاى مختلف، به مسأله توصيف انسان و بيان ويژگى‌هاى انسان برخورد مى‌كنيم و مباحثى چون ابعاد مختلف جسمانى، روحانى، حقيقت انسان و سير مراحل انسان، قواى درونى انسان، ویژگی‌ها و توانمندى‌هاى انسان مانند: صبر و استقامت و شجاعت، عدالت، شرح صدر، چگونگى رسوخ كفر در نفس انسان، صدور افعال اختيارى وابسته به مبادى نفسانى، شهوات نفسانى، افعال اختيارى، اثر قلب در ساير اعضاء، توصيفى از حيات برزخى انسان و... مطرح مى‌گردد و گاهى برخى از اين مباحث در جلدهاى مختلف تكرار مى‌شود كه موارد آنها نيز كم نيستند. مثلا در سورۀ مؤمنون در بحث خلقت انسان بحث مفصلى در حقيقت انسان و اينكه روح، جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است دارد و اينكه چگونه سير مراحل تكوين انسان انجام مى‌شود و انسان چگونه مركّب از ماده و روح است و داراى نيروى تفكر و تعقّل و تصوّر و تصديق و داراى قوۀ ماسكه و هاضمه و دافعه است، و هر لحظه نفس ناطقه از روزنه‌هايى كه به خارج دارد مانند: شنوايى و بينايى، قدرت و احاطۀ بيشترى كسب مى‌كند و از بديهيات به نظريات راه مى‌يابد تا آنجا كه هنگام مرگ و قبض روح، تمام حقيقت انسان كه همان روح مجرد است پس از قطع تدبير از بدن، استقلال يافته و با قدرت و احاطه علمى و خلقى كه داشته و كسب كرده است، ظاهر مى‌شود. آنگاه سخنانى دربارۀ حيات برزخى دارد در پايان اين بخش چنين نتيجه‌گيرى مى‌كند:
#:شرايط زندگى و تربيتى علاّمۀ حسينى و تلمّذ در نزد اساتيد بزرگ سير و سلوك چون مرحوم قاضى طباطبايى، كمپانى و پدر عاليقدرشان، ايشان را به مسائل اخلاقى و سير و سلوكى كشاند و در فكر و ذكر او مسائل تربيتى و اخلاقى مطرح گرديد و تأثّر از آن تربيت و فرهنگ، وجود حجم انبوه مسائل اخلاقى و انسان شناسى در اين تفسير است كه در جاى جاى اين تفسير بارها در جلدهاى مختلف، به مسأله توصيف انسان و بيان ويژگى‌هاى انسان برخورد مى‌كنيم و مباحثى چون ابعاد مختلف جسمانى، روحانى، حقيقت انسان و سير مراحل انسان، قواى درونى انسان، ویژگی‌ها و توانمندى‌هاى انسان مانند: صبر و استقامت و شجاعت، عدالت، شرح صدر، چگونگى رسوخ كفر در نفس انسان، صدور افعال اختيارى وابسته به مبادى نفسانى، شهوات نفسانى، افعال اختيارى، اثر قلب در ساير اعضاء، توصيفى از حيات برزخى انسان و... مطرح مى‌گردد و گاهى برخى از اين مباحث در جلدهاى مختلف تكرار مى‌شود كه موارد آنها نيز كم نيستند. مثلاًدر سورۀ مؤمنون در بحث خلقت انسان بحث مفصلى در حقيقت انسان و اينكه روح، جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است دارد و اينكه چگونه سير مراحل تكوين انسان انجام مى‌شود و انسان چگونه مركّب از ماده و روح است و داراى نيروى تفكر و تعقّل و تصوّر و تصديق و داراى قوۀ ماسكه و هاضمه و دافعه است، و هر لحظه نفس ناطقه از روزنه‌هايى كه به خارج دارد مانند: شنوايى و بينايى، قدرت و احاطۀ بيشترى كسب مى‌كند و از بديهيات به نظريات راه مى‌يابد تا آنجا كه هنگام مرگ و قبض روح، تمام حقيقت انسان كه همان روح مجرد است پس از قطع تدبير از بدن، استقلال يافته و با قدرت و احاطه علمى و خلقى كه داشته و كسب كرده است، ظاهر مى‌شود. آنگاه سخنانى دربارۀ حيات برزخى دارد در پايان اين بخش چنين نتيجه‌گيرى مى‌كند:
#:«بالاخره حركات و سير و سلوك بشر، طولى خواهد بود و فقط از طريق اعتقاد و حركات جوارحى و از مقولۀ افاضه و آفرينش است كه در اثر سير و حركت طولى خود را بيابد و سيرت و كمون خود را به صورت فعليّت و كمال درآورد، چه طريق سعادت و قرب و تشبه به صفات كبريايى باشد، و يا از طريق قطب مخالف و شقاوت و محروميت به سوء اختيار خود باشد، از نظر اينكه شعاعى از افاضات بيدريغ همه را يكسان فرا گرفته و هر يك را به هر مقصدى كه خود برگزيده سوق مى‌دهد و به هدفش مى‌رساند.»
#:«بالاخره حركات و سير و سلوك بشر، طولى خواهد بود و فقط از طريق اعتقاد و حركات جوارحى و از مقولۀ افاضه و آفرينش است كه در اثر سير و حركت طولى خود را بيابد و سيرت و كمون خود را به صورت فعليّت و كمال درآورد، چه طريق سعادت و قرب و تشبه به صفات كبريايى باشد، و يا از طريق قطب مخالف و شقاوت و محروميت به سوء اختيار خود باشد، از نظر اينكه شعاعى از افاضات بيدريغ همه را يكسان فرا گرفته و هر يك را به هر مقصدى كه خود برگزيده سوق مى‌دهد و به هدفش مى‌رساند.»
#:ب: مباحث اجتماعى تفسير
#:ب: مباحث اجتماعى تفسير
خط ۱۸۲: خط ۱۸۲:
بسيارى از تفاسير در آغاز كتاب مقدماتى را در افكنده‌اند و به بحث‌هاى مختلف علوم قرآن پرداخته‌اند، دست كم دربارۀ فضيلت قرآن، كيفيت نزول، آيات مكى و مدنى، قواعد تفسير بحث كرده‌اند، و باز به مناسبت آيۀ نسخ ''' «ما ننسخ من آية او ننسها» ''' (بقره، 106) و آيۀ ذكر ''' «نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» ''' (حجر، 9) و آيۀ محكم و متشابه ''' «منه آيات محكمات...» ''' (آل عمران، 7) و آيۀ تحدّى ''' «و ان كنتم في ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» ''' (بقره، 23) و سورۀ قدر، به مباحث ناسخ و منسوخ، محفوظ بودن قرآن از تحريف، محكم و متشابه، اعجاز قرآن، نزول قرآن و اقسام نزول و كيفيت نزول پرداخته‌اند يا به مناسبت شأن نزول برخى از آيات، به اسباب نزول آيه اشاره كرده‌اند.
بسيارى از تفاسير در آغاز كتاب مقدماتى را در افكنده‌اند و به بحث‌هاى مختلف علوم قرآن پرداخته‌اند، دست كم دربارۀ فضيلت قرآن، كيفيت نزول، آيات مكى و مدنى، قواعد تفسير بحث كرده‌اند، و باز به مناسبت آيۀ نسخ ''' «ما ننسخ من آية او ننسها» ''' (بقره، 106) و آيۀ ذكر ''' «نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» ''' (حجر، 9) و آيۀ محكم و متشابه ''' «منه آيات محكمات...» ''' (آل عمران، 7) و آيۀ تحدّى ''' «و ان كنتم في ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» ''' (بقره، 23) و سورۀ قدر، به مباحث ناسخ و منسوخ، محفوظ بودن قرآن از تحريف، محكم و متشابه، اعجاز قرآن، نزول قرآن و اقسام نزول و كيفيت نزول پرداخته‌اند يا به مناسبت شأن نزول برخى از آيات، به اسباب نزول آيه اشاره كرده‌اند.


تفسير «انوار درخشان»، در مقدمۀ كتاب، تنها به اهميت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان و لزوم آموزش قرآن به كودكان و فضيلت قرائت و كيفيت نزول اشاره دارد، اما در خود تفسير بحث‌هاى علوم قرآنى آن بسيار كم‌جلوه است. با همه اينها تفسير خالى از بحث‌هاى علوم قرآنى نيست، مثلا بحث مفصلى در جلدهاى مختلف تفسير دربارۀ وحى و چگونگى آن دارد (ج 285/2، ج 288/4، 292، ج 343/2)، دربارۀ تأويل و جايگاه آن (ج 15/3)، مصونيت قرآن از تحريف (ج 344/9، 345)، بحث نسخ (ج 285/1)، اثبات حدوث قرآن (ج 9/11)، مسأله فضيلت و عظمت قرآن (ج 297/4، 314)، بحث اعجاز قرآن (ج 7/4، ج 73/1)
تفسير «انوار درخشان»، در مقدمۀ كتاب، تنها به اهميت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان و لزوم آموزش قرآن به كودكان و فضيلت قرائت و كيفيت نزول اشاره دارد، اما در خود تفسير بحث‌هاى علوم قرآنى آن بسيار كم‌جلوه است. با همه اينها تفسير خالى از بحث‌هاى علوم قرآنى نيست، مثلاًبحث مفصلى در جلدهاى مختلف تفسير دربارۀ وحى و چگونگى آن دارد (ج 285/2، ج 288/4، 292، ج 343/2)، دربارۀ تأويل و جايگاه آن (ج 15/3)، مصونيت قرآن از تحريف (ج 344/9، 345)، بحث نسخ (ج 285/1)، اثبات حدوث قرآن (ج 9/11)، مسأله فضيلت و عظمت قرآن (ج 297/4، 314)، بحث اعجاز قرآن (ج 7/4، ج 73/1)


و تفاوت معجزۀ پيامبر اسلام با معجزۀ ديگر پيامبران دارد. دربارۀ اسباب نزول بحث مستقلى ديده نشد، ولى هر كجا كه روايتى از طريق اهل‌بيت در باب علت نزول آيه نقل شده آن را از تفسير على بن ابراهيم و تفسير برهان گزارش كرده است و گاهى براى تأييد از «در المنثور» [[سيوطى]] استشهاد آورده است.
و تفاوت معجزۀ پيامبر اسلام با معجزۀ ديگر پيامبران دارد. دربارۀ اسباب نزول بحث مستقلى ديده نشد، ولى هر كجا كه روايتى از طريق اهل‌بيت در باب علت نزول آيه نقل شده آن را از تفسير على بن ابراهيم و تفسير برهان گزارش كرده است و گاهى براى تأييد از «در المنثور» [[سيوطى]] استشهاد آورده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش