ديوان الحلاج: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' {{' به '{{'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{')
خط ۶۵: خط ۶۵:
حلاّج، نخستين شاعر صوفى است كه به تعبير «انا» به‌عنوان يك مفهوم خاص در شعر صوفيانه پرداخت و تلاش كرد بين ضمير متكلم «انا» و ضمير مخاطب «انت» پيوند برقرار سازد. پيوندى كه مشخصه‌ى برجسته‌ى شعر اوست و در سروده‌هايش موارد اين پيوند يا اتحاد و يگانگى را به شرح زير بيان مى‌كند:
حلاّج، نخستين شاعر صوفى است كه به تعبير «انا» به‌عنوان يك مفهوم خاص در شعر صوفيانه پرداخت و تلاش كرد بين ضمير متكلم «انا» و ضمير مخاطب «انت» پيوند برقرار سازد. پيوندى كه مشخصه‌ى برجسته‌ى شعر اوست و در سروده‌هايش موارد اين پيوند يا اتحاد و يگانگى را به شرح زير بيان مى‌كند:


1. حلاج براى خويش در برابر خداوند، وجودى مستقل نمى‌شناسد؛ ازاين‌رو، با كلماتى از قبيل ضمير منفصل«انا»، ضمير متصل فاعلی «تُ» و ياى متكلّم «ى»، اصل وحدت را مطرح مى‌كند.
1. حلاج براى خويش در برابر خداوند، وجودى مستقل نمى‌شناسد؛ ازاين‌رو، با كلماتى از قبيل ضمير منفصل«انا»، ضمير متصل فاعلی «تُ» و ياى متكلّم «ى»، اصل وحدت را مطرح مى‌كند.{{شعر}}{{ب|''انا مَن أهوى و مَن أهوى انا''|2=''نحنُ روحان حللنا بدنا''}}{{ب|''فاذا ابصرتَنى ابصرتَه''|2=''و اذا ابصرتَه اَبصرتَنا''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''انا مَن أهوى و مَن أهوى انا''|2=''نحنُ روحان حللنا بدنا''}}
{{ب|''فاذا ابصرتَنى ابصرتَه''|2=''و اذا ابصرتَه اَبصرتَنا''}}
{{پایان شعر}}
   
   
2. از نگاه حلاّج، «لاهوت» در «ناسوت» حلول كرده و لاهوت در ناسوت جلوه‌گر است. وى مى‌گويد:
2. از نگاه حلاّج، «لاهوت» در «ناسوت» حلول كرده و لاهوت در ناسوت جلوه‌گر است. وى مى‌گويد:{{شعر}}{{ب|''سبحان مَن اَظهر ناسوتَه''|2=''سرُّ سَنا لاهوته الثّاقب''}}{{ب|''ثم بدا فى خلقه ظاهرا''|2=''فى صورة الآكل و الشّارب''}}{{ب|''حتى لَقد عايَنه خلقُه''|2=''كلحظة الحاجب بالحاجب''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''سبحان مَن اَظهر ناسوتَه''|2=''سرُّ سَنا لاهوته الثّاقب''}}
{{ب|''ثم بدا فى خلقه ظاهرا''|2=''فى صورة الآكل و الشّارب''}}
{{ب|''حتى لَقد عايَنه خلقُه''|2=''كلحظة الحاجب بالحاجب''}}
{{پایان شعر}}


3. در باور حلاّج ذات حقّ، در جهان تجلّى دارد و اينكه او مظهر اين تجلّى و وحدت است؛ ازاين‌رو، وى، «من» خود را ناديده مى‌گيرد و به دوگانگى وجود اعتقادى ندارد و گاهى در تحير مى‌افتد و مى‌گويد:
3. در باور حلاّج ذات حقّ، در جهان تجلّى دارد و اينكه او مظهر اين تجلّى و وحدت است؛ ازاين‌رو، وى، «من» خود را ناديده مى‌گيرد و به دوگانگى وجود اعتقادى ندارد و گاهى در تحير مى‌افتد و مى‌گويد:{{شعر}}{{ب|''أ أنت أم أنا هذا فى الهين''|2=''حاشاكَ حاشاك من اثبات اثنين''}}{{ب|''هوية لك فى لائيتى أبدا''|2=''كُلّى على الكُلّ تلبيسٌ بوجهين''}}{{ب|''و أين وجهُك، مقصوداً بناظرتى''|2=''فى باطنِ القلب أم فى ناظر العين''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''أ أنت أم أنا هذا فى الهين''|2=''حاشاكَ حاشاك من اثبات اثنين''}}
{{ب|''هوية لك فى لائيتى أبدا''|2=''كُلّى على الكُلّ تلبيسٌ بوجهين''}}
{{ب|''و أين وجهُك، مقصوداً بناظرتى''|2=''فى باطنِ القلب أم فى ناظر العين''}}
{{پایان شعر}}


وى، در مقام لبيك گفتن، خود را جداى از خداوند نمى‌داند؛ ازاين‌رو، متحيّر است كه در لبيك خود، آيا او خدا را مى‌خواند يا خداوند وى را ندا مى‌دهد؟
وى، در مقام لبيك گفتن، خود را جداى از خداوند نمى‌داند؛ ازاين‌رو، متحيّر است كه در لبيك خود، آيا او خدا را مى‌خواند يا خداوند وى را ندا مى‌دهد؟{{شعر}}{{ب|''لبيك لبيك يا سرّى و نجوائى''|2=''لبيك لبيك يا قصدى و معنائى''}}{{ب|''أدعوك بل انت تدعونى اليك فهل''|2=''ناديتُ ايّاك ام ناديتَ ايائى''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''لبيك لبيك يا سرّى و نجوائى''|2=''لبيك لبيك يا قصدى و معنائى''}}
{{ب|''أدعوك بل انت تدعونى اليك فهل''|2=''ناديتُ ايّاك ام ناديتَ ايائى''}}
{{پایان شعر}}


4. به نظر حلاّج، محبوب و محبّ اتّحاد دارند و يكى هستند و در واقع دو روحند كه در يك بدن حلول كرده‌اند؛ به همين دليل بين حلاّج و محبوبش خداوند فرق و فاصله‌اى نيست، مى‌گويد:
4. به نظر حلاّج، محبوب و محبّ اتّحاد دارند و يكى هستند و در واقع دو روحند كه در يك بدن حلول كرده‌اند؛ به همين دليل بين حلاّج و محبوبش خداوند فرق و فاصله‌اى نيست، مى‌گويد:
 
{{شعر}}{{ب|''ايّها السائل عن قصّتنا''|2=''لو تَرانا لم تُفرّق بيننا''}}{{ب|''روحُه روحى و روحى روحُه''|2=''من راى روحَين حَلَّت بَدنا؟''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ايّها السائل عن قصّتنا''|2=''لو تَرانا لم تُفرّق بيننا''}}
{{ب|''روحُه روحى و روحى روحُه''|2=''من راى روحَين حَلَّت بَدنا؟''}}
{{پایان شعر}}


5. حلاج در مقام تبيين ذات بارى تعالى و بيان عقايد توحيدى و اظهار بندگى خود، از توحيد وجودى دم مى‌زند و وجود خود را جداى از وجود خداوند نمى‌داند و در نتيجه اعتقاد به او را ناگزير مى‌داند و مى‌گويد:
5. حلاج در مقام تبيين ذات بارى تعالى و بيان عقايد توحيدى و اظهار بندگى خود، از توحيد وجودى دم مى‌زند و وجود خود را جداى از وجود خداوند نمى‌داند و در نتيجه اعتقاد به او را ناگزير مى‌داند و مى‌گويد:
 
{{شعر}}{{ب|''لَستُ بالتوحيد ألهُو''|2=''غير أنّى عَنه أسهُو''}}{{ب|''كيف أسهُو؟ كيف ألهو''|2=''و صحيحٌ أننى هُو''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''لَستُ بالتوحيد ألهُو''|2=''غير أنّى عَنه أسهُو''}}
{{ب|''كيف أسهُو؟ كيف ألهو''|2=''و صحيحٌ أننى هُو''}}
{{پایان شعر}}


6. حلاّج درباره رابطه خداوند با آفريده‌هاى خود، به‌ويژه انسان و شخص حلاّج، حلول روح الهى در كالبد پديده‌ها را مايه موجود شدن آنها مى‌داند؛ ازاين‌رو، خود را يكى از مظاهر حلول روح خدايى در انسان مى‌داند و در شعرى اين حلول را به درآميخته شدن شراب با آب زلال تشبيه كرده و مى‌گويد:
6. حلاّج درباره رابطه خداوند با آفريده‌هاى خود، به‌ويژه انسان و شخص حلاّج، حلول روح الهى در كالبد پديده‌ها را مايه موجود شدن آنها مى‌داند؛ ازاين‌رو، خود را يكى از مظاهر حلول روح خدايى در انسان مى‌داند و در شعرى اين حلول را به درآميخته شدن شراب با آب زلال تشبيه كرده و مى‌گويد:
 
{{شعر}}{{ب|''مزجت روحُك فى روحى كما''|2=''تمزج الخمرة بالماء الزلال''}}{{ب|''فاذا مسّك شىء مَسّنى''|2=''فاذا أنت أنا فى كلّ حال''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مزجت روحُك فى روحى كما''|2=''تمزج الخمرة بالماء الزلال''}}
{{ب|''فاذا مسّك شىء مَسّنى''|2=''فاذا أنت أنا فى كلّ حال''}}
{{پایان شعر}}


و در سروده‌اى ديگر، سرشت روح خدا در روح خود را به درآميختن عنبر و مشك مانند مى‌سازد و مى‌گويد:
و در سروده‌اى ديگر، سرشت روح خدا در روح خود را به درآميختن عنبر و مشك مانند مى‌سازد و مى‌گويد:
 
{{شعر}}{{ب|''جبلت روحك فى روحى كما''|2=''جبل العَنبر بالمسك الفتق''}}{{ب|''فاذا مسّك شىء مَسّنى''|2=''فاذا أنت انا لا نفترق''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''جبلت روحك فى روحى كما''|2=''جبل العَنبر بالمسك الفتق''}}
{{ب|''فاذا مسّك شىء مَسّنى''|2=''فاذا أنت انا لا نفترق''}}
{{پایان شعر}}


7. حلاّج شناخت خداوند از طريق عقل و استدلال را موجب سرگردانى مى‌داند و مى‌گويد:
7. حلاّج شناخت خداوند از طريق عقل و استدلال را موجب سرگردانى مى‌داند و مى‌گويد:
 
{{شعر}}{{ب|''مَن رامَه بالعقل مُسترشِداً''|2=''أسرحه فى حيرة يلهُو''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مَن رامَه بالعقل مُسترشِداً''|2=''أسرحه فى حيرة يلهُو''}}
{{پایان شعر}}


از نظر حلاّج، معرفت، يك تجربه درونى است و از طريق كشف و شهود فراهم مى‌آيد و خداوند گرچه از چشم سر پنهان است، ولى با ديده دل مى‌توان او را ديد.
از نظر حلاّج، معرفت، يك تجربه درونى است و از طريق كشف و شهود فراهم مى‌آيد و خداوند گرچه از چشم سر پنهان است، ولى با ديده دل مى‌توان او را ديد.
 
{{شعر}}{{ب|''إن كنت بالغيب عن عينى محتجبا''|2=''فالقلب يرعاك فى الابعاد و النّائى''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''إن كنت بالغيب عن عينى محتجبا''|2=''فالقلب يرعاك فى الابعاد و النّائى''}}
{{پایان شعر}}


حلاّج با قلب، خدايش را درك كرده است و در درون خويش به سخنان او گوش فرامى‌دهد؛ سخنانى كه در قالب كلمات و الفاظ نيست، بلكه الهاماتى است كه بر خاطر او وارد مى‌شود:
حلاّج با قلب، خدايش را درك كرده است و در درون خويش به سخنان او گوش فرامى‌دهد؛ سخنانى كه در قالب كلمات و الفاظ نيست، بلكه الهاماتى است كه بر خاطر او وارد مى‌شود:
 
{{شعر}}{{ب|''لى حبيبٌ ازورُ فى الخلوات''|2=''حاضرٌ غائبٌ عن اللّحظات''}}{{ب|''ما ترانى أصغى اليه بسرّى''|2=''كى أعى ما يقول من كلمات''}}{{ب|''كلمات من غير شكل و لا نق‍''|2=''ط و لا مثل نغمة الاصوات''}}{{ب|''فكأنّى مخاطب كنت ايّا''|2=''هُ على خاطرى بذاتى لذاتى ''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''لى حبيبٌ ازورُ فى الخلوات''|2=''حاضرٌ غائبٌ عن اللّحظات''}}
{{ب|''ما ترانى أصغى اليه بسرّى''|2=''كى أعى ما يقول من كلمات''}}
{{ب|''كلمات من غير شكل و لا نق‍''|2=''ط و لا مثل نغمة الاصوات''}}
{{ب|''فكأنّى مخاطب كنت ايّا''|2=''هُ على خاطرى بذاتى لذاتى ''}}
{{پایان شعر}}


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
خط ۱۴۸: خط ۱۰۲:




== وابسته‌ها ==
== وابسته‌ها =={{وابسته‌ها}}
{{وابسته‌ها}}
[[مجموعه آثار حلاج (طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)]]
[[مجموعه آثار حلاج (طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)]]


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش