۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
پس از رحلت حضرت رسول(ص) پيش از آنكه آن حضرت به خاک سپرده شود، بزرگان قريش و انصار در مدينه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابوبكر بيعت كردند. | پس از رحلت حضرت رسول(ص) پيش از آنكه آن حضرت به خاک سپرده شود، بزرگان قريش و انصار در مدينه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابوبكر بيعت كردند. | ||
در اين موضوع ميان اهل سنت و شيعه سخن بسيار گفته شده است. اما دو امر در اينجا قطعى است: يكى آنكه با ابوبكر بيعت كردند و او به جانشينى پيغمبر اسلام(ص) برگزيده شد و ديگر آنكه شيعه از همان آغاز اين بيعت را درست ندانسته و جانشينى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق | در اين موضوع ميان اهل سنت و شيعه سخن بسيار گفته شده است. اما دو امر در اينجا قطعى است: يكى آنكه با ابوبكر بيعت كردند و او به جانشينى پيغمبر اسلام(ص) برگزيده شد و ديگر آنكه شيعه از همان آغاز اين بيعت را درست ندانسته و جانشينى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مىدانند. پس نزاع ميان شيعه و سنى در واقعيت تاريخى كه خلافت ابوبكر پس از حضرت رسول باشد نيست، نزاع در مسأله تعيين حق است كه در اينجا يك مسأله اعتقادى دينى است. | ||
آنچه از خطب و سخنان حضرت امير(ع) برمىآيد اين است كه ايشان همواره خلافت را حق خود مىدانستهاند و هيچكس را براى اينكار سزاوارتر از خود نمىدانستهاند؛ البته ايشان ناگزير با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردهاند و اين براى حفظ مصالح مسلمين يعنى پرهيز از ايجاد خلاف و نفاق ميان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعيين حق مسأله ديگرى است. | آنچه از خطب و سخنان حضرت امير(ع) برمىآيد اين است كه ايشان همواره خلافت را حق خود مىدانستهاند و هيچكس را براى اينكار سزاوارتر از خود نمىدانستهاند؛ البته ايشان ناگزير با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردهاند و اين براى حفظ مصالح مسلمين يعنى پرهيز از ايجاد خلاف و نفاق ميان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعيين حق مسأله ديگرى است. | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
در اين ميان بزرگان قريش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارتهاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سياسى قويتر و اطلاعات و تجارب سياسى بيشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سياسى آينده بهتر آماده ساخته بودند. | در اين ميان بزرگان قريش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارتهاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سياسى قويتر و اطلاعات و تجارب سياسى بيشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سياسى آينده بهتر آماده ساخته بودند. | ||
سه تن از افراد قريش در اين بازى قدرت برنده شدند: ابوبكر از طايفه تيم و عمر از بنى عدى و ابوعبيده جراح از طايفه فهر (از قريش ظواهر). ما از لحاظ تاريخى از اتحاد اين سه شخصيت خبر نداريم، اما داستان سقيفه از اين اتحاد پرده برمىدارد. اين سه تن با مهارت و توانايى سياسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اول اينكه از رقابت ميان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند. دوم اينكه زمان را - به جهت غيبت امام علی(ع) و عباس كه مشغول امر تغسيل و تجهيز و كفن و دفن پيكر رسولالله(ص) بودند-غنيمت شمارند؛ زيرا استدلال عمده ابوبكر و عمر بر اين پايه بود كه مهاجران چون خويشان و نزديكان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ايشان است.اگر | سه تن از افراد قريش در اين بازى قدرت برنده شدند: ابوبكر از طايفه تيم و عمر از بنى عدى و ابوعبيده جراح از طايفه فهر (از قريش ظواهر). ما از لحاظ تاريخى از اتحاد اين سه شخصيت خبر نداريم، اما داستان سقيفه از اين اتحاد پرده برمىدارد. اين سه تن با مهارت و توانايى سياسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اول اينكه از رقابت ميان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند. دوم اينكه زمان را - به جهت غيبت امام علی(ع) و عباس كه مشغول امر تغسيل و تجهيز و كفن و دفن پيكر رسولالله(ص) بودند-غنيمت شمارند؛ زيرا استدلال عمده ابوبكر و عمر بر اين پايه بود كه مهاجران چون خويشان و نزديكان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ايشان است.اگر حضرت على(ع) در اين مذاكرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع اين استدلال ايشان بودند و نظرها پيش از آنكه متوجه ابوبكر و عمر شود متوجه امام علی(ع) مىشد كه هم سابقه فداكاريش در اسلام بيشتر بود و هم نزديكترين فرد به رسول خدا(ص) بود.ابوبكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خويشاوندى با حضرت رسول(ص) را پيش كشيدند و در آن مجلس همه متوجه خود ايشان گرديدند. مسأله خويشاوندى سببى و نسبت قبيلهاى در نظام قبيلهاى اهميتى شگرف دارد. | ||
در ميان مشاجره و بحث، ابوبكر گفت اينك عمر و ابوعبيده با هر كدام كه خواستيد بيعت كنيد. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمىگيريم دست دراز كن تا بيعت كنيم! چون آن دو خواستند بيعت كنند، بشير بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بيعت كرد، زيرا مىترسيد سعد بن عباده كه او نيز از خزرج بود به خلافت برسد.بدين ترتيب رقابتهاى ميان طايفهاى و قبيلهاى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جريان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسيدند. | در ميان مشاجره و بحث، ابوبكر گفت اينك عمر و ابوعبيده با هر كدام كه خواستيد بيعت كنيد. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمىگيريم دست دراز كن تا بيعت كنيم! چون آن دو خواستند بيعت كنند، بشير بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بيعت كرد، زيرا مىترسيد سعد بن عباده كه او نيز از خزرج بود به خلافت برسد.بدين ترتيب رقابتهاى ميان طايفهاى و قبيلهاى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جريان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسيدند. | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
چون قرآنها بر سر نيزه رفت، عده زيادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه | چون قرآنها بر سر نيزه رفت، عده زيادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على(ع) و معاويه هر كدام يك تن را براى حكميت و حل و فصل نزاع برگزينند. آنكه از سوى معاويه انتخاب شد از داهيان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قريش و هوش و درايت و فتنهانگيزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نيز به تدبير او انجام شد. اما امام علی(ع) را در انتخاب نماينده آزاد نگذاشتند. او مىخواست عبداللّه بن عباس را كه به بصيرت و هوشيارى و دانايى معروف بود نماينده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافيان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از ياران وفادار و پايدار خود بود پيشنهاد كرد، ولى او را نيز نپذيرفتند و گفتند فقط ابوموسى اشعرى مىتواند نماينده ما باشد. ابوموسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاويه و مشاور او بود، در جنگ بيطرفى گزيده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسيدن حضرت امير(ع) به خلافت والى كوفه بود و مىدانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همين جهت مردم را از رفتن به جانب ايشان منع مىكرد. در ايام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبير و كفايتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعيف بود. اما بودن او از اصحاب حضرت رسول(ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بيشتر سپاهيان حضرت از قبايل يمانى و قحطانى بودند سران سپاه مىخواستند او را نماينده خود سازند، زيرا «اشعر» قبيله ابوموسى نيز از قبايل يمانى و قحطانى بود. سرانجام حضرت بر خلاف ميل خود مجبور شد كه او را به نمايندگى خويش در حكميت برگزيند. نامهاى درباره حكميت و تعيين حكمين به امضا رسيد و قرار شد كه حكمين در ماه رمضان آن سال در موضعى ميان كوفه و شام يكديگر را ملاقات كنند. داستان حكمين و ملاقات ايشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاريخ مذكور است. در اين حكميت عمرو بن عاص آشكارا نيرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكميت و احكام دين اسلام ابوموسى اشعرى را بفريفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگويد و على و معاويه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت ديديد كه اين شخص از طرف خود امام علی(ع) را از خلافت خلع كرد. من نيز او را خلع مىكنم و معاويه را به خلافت برمىگزينم. | ||
اين رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتيم برخلاف نص موافقتنامه درباره حكميت بود و نشان داد كه ديگر در ميان مسلمانان، دوران پيروى از حق و حقيقت سپرى شده است و نيرنگ و خدعه جاى دين و وجدان را گرفته است و سياست معاويه در وصول به قدرت از راه نيرنگ و فريب سياست امام علی(ع) را در سپردن راه حق و حقيقت به عقب زده است. | اين رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتيم برخلاف نص موافقتنامه درباره حكميت بود و نشان داد كه ديگر در ميان مسلمانان، دوران پيروى از حق و حقيقت سپرى شده است و نيرنگ و خدعه جاى دين و وجدان را گرفته است و سياست معاويه در وصول به قدرت از راه نيرنگ و فريب سياست امام علی(ع) را در سپردن راه حق و حقيقت به عقب زده است. | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۰۰: | ||
دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا بردهاند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفتهاند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخنشناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كردهاند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مىگشود آنرا به كمال مىرسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهجالبلاغه رجوع كرد و خطبههاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامههاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابىبكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهجالبلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانيت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوهها و ترفندهايش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسلههاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مىپيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيهگاه خود مىشناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مىنهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مىكند نام امام علی(ع) را بر زبان مىآورد. | دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا بردهاند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفتهاند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخنشناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كردهاند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مىگشود آنرا به كمال مىرسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهجالبلاغه رجوع كرد و خطبههاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامههاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابىبكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهجالبلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانيت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوهها و ترفندهايش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسلههاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مىپيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيهگاه خود مىشناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مىنهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مىكند نام امام علی(ع) را بر زبان مىآورد. | ||
نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايهاى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابىالحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مىدهد و آنچه به قطعيت مىتوان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مىخواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچهاى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيستوچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مىماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابىالحديد]] (18/1) مىخواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به | نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايهاى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابىالحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مىدهد و آنچه به قطعيت مىتوان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مىخواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچهاى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيستوچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مىماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابىالحديد]] (18/1) مىخواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بىشك مأخوذ از حضرت امير(ع) است. | ||
حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بىطرفى در امر قضا بود. در سيره او آوردهاند كه اگر چيزى مىخواست بخرد نخست از فروشنده مىپرسيد كه آيا او را مىشناسد يا نه و اگر مىديد كه او را مىشناسد از او چيزى نمىخريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مىنگريست و تعصب قومى و قبيلهاى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مىداد. همين روش تعصبنژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيدهترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست. | |||
امام علی(ع) در دوران شصتونه ماهه خلافت خود در اجراى دقيق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظهاى نياسود و در اين راه از بذل جان نيز مضايقه نكرد. در شهر كوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقاتها و بطور كلى مركز همه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام علی(ع) همه نابرابرىهاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقليم ذوب مىشد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسيس محاكم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براى حسن اداره دادگاهها و اجراى احكام، ضوابط بىسابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآيد. قضات را مىآزمود و جلسات آموزشى برگزار مىنمود و دستورالعملهاى روشن به طور انفرادى يا به صورت بخشنامه به ايشان مىفرستاد. | امام علی(ع) در دوران شصتونه ماهه خلافت خود در اجراى دقيق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظهاى نياسود و در اين راه از بذل جان نيز مضايقه نكرد. در شهر كوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقاتها و بطور كلى مركز همه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام علی(ع) همه نابرابرىهاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقليم ذوب مىشد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسيس محاكم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براى حسن اداره دادگاهها و اجراى احكام، ضوابط بىسابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآيد. قضات را مىآزمود و جلسات آموزشى برگزار مىنمود و دستورالعملهاى روشن به طور انفرادى يا به صورت بخشنامه به ايشان مىفرستاد. |
ویرایش