زندگی و سفرهای وامبری، دنباله سیاحت درویشی دروغین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک'
جز (جایگزینی متن - '== وضعيت ==' به '==وضعیت کتاب==')
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک')
خط ۵۹: خط ۵۹:
در بيست سالگى بود كه اولين سفرش را با سفر به قسطنطيه آغاز نمود. در اين سرزمين او ابتدا به عنوان مترجم زبان تركى و سپس مدرس زبان دانماركى مشغول به كار شد. ارتباط نزديك او با شيوه‌هاى تفكر آسيايى سبب نشد كه از روح باختر زمين دور بيفتد؛ بلكه به گفته خود: «هر چه بيشتر به تمدن و ديدگاه‌هاى ملل آسيايى مى‌نگريستم، احترامم به ارزش‌هاى تمدن باخترى قدر و منزلت بيشترى مى‌يافت».
در بيست سالگى بود كه اولين سفرش را با سفر به قسطنطيه آغاز نمود. در اين سرزمين او ابتدا به عنوان مترجم زبان تركى و سپس مدرس زبان دانماركى مشغول به كار شد. ارتباط نزديك او با شيوه‌هاى تفكر آسيايى سبب نشد كه از روح باختر زمين دور بيفتد؛ بلكه به گفته خود: «هر چه بيشتر به تمدن و ديدگاه‌هاى ملل آسيايى مى‌نگريستم، احترامم به ارزش‌هاى تمدن باخترى قدر و منزلت بيشترى مى‌يافت».


او در ادامه سفرهايش به استانبول و طرازبون سفر كرد و از طريق ارزروم به مرز ايران رسيد. او با ورود به خاك ايران تصميم مى‌گيرد كه از شكل افندى بيرون بيايد، زيرا به گفته خودش: «در كشور شيعيان، با وجودى كه هر دو فرق شيعه و سنى مسلمان هستند، هر چيزى كه دست كم مذهب تسنن عثمانى را به نمايش بگذارد مورد بيزارى و خوارى است». او از كاروانسراهاى ايران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعريف كرده و آن را به مثابه مهمان‌خانه‌هايى مى‌بيند كه كم و كسرى ندارد. در سفر به تبريز خاطره‌اى را از يك درويش نقل مى‌كند كه با خود نذر كرده است كه هيچ گاه كلمه‌اى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مى‌كند كه: «بر من روشن شد كه حيات روح شرقى را بايد در اينجا جست و نه در استانبول دور دست كه چون رنگين پرده جلفى بر دروازه دنياى خاورزمين آويخته شده و تابلويى بيروح و بى طعم قدرى اروپايى زده از مشرق زمين را به نمايش مى‌گذارد».
او در ادامه سفرهايش به استانبول و طرازبون سفر كرد و از طريق ارزروم به مرز ايران رسيد. او با ورود به خاک ايران تصميم مى‌گيرد كه از شكل افندى بيرون بيايد، زيرا به گفته خودش: «در كشور شيعيان، با وجودى كه هر دو فرق شيعه و سنى مسلمان هستند، هر چيزى كه دست كم مذهب تسنن عثمانى را به نمايش بگذارد مورد بيزارى و خوارى است». او از كاروانسراهاى ايران - برخلاف عربستان و عثمانى - تعريف كرده و آن را به مثابه مهمان‌خانه‌هايى مى‌بيند كه كم و كسرى ندارد. در سفر به تبريز خاطره‌اى را از يك درويش نقل مى‌كند كه با خود نذر كرده است كه هيچ گاه كلمه‌اى به جز "على" بر زبان جارى نسازد. او سپس اذعان مى‌كند كه: «بر من روشن شد كه حيات روح شرقى را بايد در اينجا جست و نه در استانبول دور دست كه چون رنگين پرده جلفى بر دروازه دنياى خاورزمين آويخته شده و تابلويى بيروح و بى طعم قدرى اروپايى زده از مشرق زمين را به نمايش مى‌گذارد».


توصيفات جذاب و دل نشين او از تبريز، زنجان، قزوين، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درويش بغدادى به قم و كاشان و اصفهان و شيراز اگر چه از واقعيت‌هاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حكايت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نيز همراه است. او گاه از فقدان پاكيزگى خيابان‌ها اظهار حيرت مى‌كند و گاه پيشى جستن هر ايرانى به لحاظ رعايت ادب و ظرافت نامعقول مى‌داند. به اشتباه روضه‌خوان را كسى مى‌داند كه تعزيه مى‌خواند و بدون اين كه از قصه شمر قاتل امام حسين(ع) تحقيق كند، آن را افسانه مى‌خواند.
توصيفات جذاب و دل نشين او از تبريز، زنجان، قزوين، و اقامت طولانى در تهران و سپس مسافرت در لباس درويش بغدادى به قم و كاشان و اصفهان و شيراز اگر چه از واقعيت‌هاى اجتماعى و آداب و رسوم مردم در آن زمان حكايت دارد؛ اما با اظهار نظرهاى اشتباهى نيز همراه است. او گاه از فقدان پاكيزگى خيابان‌ها اظهار حيرت مى‌كند و گاه پيشى جستن هر ايرانى به لحاظ رعايت ادب و ظرافت نامعقول مى‌داند. به اشتباه روضه‌خوان را كسى مى‌داند كه تعزيه مى‌خواند و بدون اين كه از قصه شمر قاتل امام حسين(ع) تحقيق كند، آن را افسانه مى‌خواند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش