۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سرگذشت نامه' به 'سرگذشتنامه') |
جز (جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
نويسنده مقاله «فصلى در تاريخنگارى اسلامى؛ طبقات»، در ذكر دلائل ايجاد طبقاتنگارى به اين نكته اشاره كرده كه پس از تأسيس علم رجال، نياز به ايجاد رشتهاى ديگر احساس شد كه در آن، ضمن بيان تاريخ تولد و مرگ راويان و يا حداقل تعيين زمان حيات علمى آنان و نيز مشخص كردن سرزمينى كه در آن به تعليم و تعلم اشتغال داشتهاند، آنها را دستهبندى نموده و تشخيص امكان برقرارى رابطه شاگردى و استادى را در سلسله سند فراهم آورد. اين رشته كه به نام «طبقات» شناخته مىشود، در حقيقت حلقه مكمل زنجيره «اسناد» و «رجال» بود كه بدون آن، فايده آن دو بهطور كامل به دست نمىآمد. روشن است كه بستر پيدايش و يا لااقل بستر رشد اين رشته، سيره و سنت نبوى بود كه دانشمندان اسلامى را در قرون اوليه واداشت تا با هدف حفظ احاديث نبوى و جلوگيرى از تحريف و جعل، به ايجاد و تكميل آن بپردازند؛ هرچند بعدها صاحبان علوم ديگر همانند كلام، فقه، طب و... و البته نه با نظم و انضباط طبقاتنگارى محدّثين، به روشهاى گوناگون در علوم خود از آن بهره گرفته و مطالبى را به رشته تحرير درآوردند.<ref>ر. | نويسنده مقاله «فصلى در تاريخنگارى اسلامى؛ طبقات»، در ذكر دلائل ايجاد طبقاتنگارى به اين نكته اشاره كرده كه پس از تأسيس علم رجال، نياز به ايجاد رشتهاى ديگر احساس شد كه در آن، ضمن بيان تاريخ تولد و مرگ راويان و يا حداقل تعيين زمان حيات علمى آنان و نيز مشخص كردن سرزمينى كه در آن به تعليم و تعلم اشتغال داشتهاند، آنها را دستهبندى نموده و تشخيص امكان برقرارى رابطه شاگردى و استادى را در سلسله سند فراهم آورد. اين رشته كه به نام «طبقات» شناخته مىشود، در حقيقت حلقه مكمل زنجيره «اسناد» و «رجال» بود كه بدون آن، فايده آن دو بهطور كامل به دست نمىآمد. روشن است كه بستر پيدايش و يا لااقل بستر رشد اين رشته، سيره و سنت نبوى بود كه دانشمندان اسلامى را در قرون اوليه واداشت تا با هدف حفظ احاديث نبوى و جلوگيرى از تحريف و جعل، به ايجاد و تكميل آن بپردازند؛ هرچند بعدها صاحبان علوم ديگر همانند كلام، فقه، طب و... و البته نه با نظم و انضباط طبقاتنگارى محدّثين، به روشهاى گوناگون در علوم خود از آن بهره گرفته و مطالبى را به رشته تحرير درآوردند.<ref>ر.ک: صفرى فروشانى، نعمتالله، 1379، ص32</ref> | ||
محقق كتاب در مقدمهاش، به معرفى كتاب و ذكر اهميت آن پرداخته است. سپس ملاك صحت سخنان صوفيه را مطابقت با كتاب و سنت دانسته و به سخنانى از ابراهيم دسوقى، شيخ على خواص، شيخ محمد عنان و شيخ ابوالحسن شاذلى استشهاد كرده است.<ref>ر. | محقق كتاب در مقدمهاش، به معرفى كتاب و ذكر اهميت آن پرداخته است. سپس ملاك صحت سخنان صوفيه را مطابقت با كتاب و سنت دانسته و به سخنانى از ابراهيم دسوقى، شيخ على خواص، شيخ محمد عنان و شيخ ابوالحسن شاذلى استشهاد كرده است.<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص7-6</ref> | ||
مورخ صوفى اين كتاب بهزعم خود، شرح حال زاهدان و صوفيان از عصر صحابه تا زمان خود را گردآورى كرده است؛ كه در اين راستا از زندگىنامه ابوبكر و ديگر خلفاى چهارگانه شروع كرده و سپس به بقيه صحابه مىرسد و تا پايان قرن نهم و بخشى از قرن دهم به ترتيب زمان و نه با رعايت طبقاتنگارى خاصى، كتاب خود را ادامه مىدهد و در هر مورد علاوه بر شرح حال آنها به ذكر بعضى از عبارات نغز آنها با اصطلاح «عيون كلامهم» مىپردازد.<ref>صفرى فروشانى، نعمتالله، 1381، ص74</ref> | مورخ صوفى اين كتاب بهزعم خود، شرح حال زاهدان و صوفيان از عصر صحابه تا زمان خود را گردآورى كرده است؛ كه در اين راستا از زندگىنامه ابوبكر و ديگر خلفاى چهارگانه شروع كرده و سپس به بقيه صحابه مىرسد و تا پايان قرن نهم و بخشى از قرن دهم به ترتيب زمان و نه با رعايت طبقاتنگارى خاصى، كتاب خود را ادامه مىدهد و در هر مورد علاوه بر شرح حال آنها به ذكر بعضى از عبارات نغز آنها با اصطلاح «عيون كلامهم» مىپردازد.<ref>صفرى فروشانى، نعمتالله، 1381، ص74</ref> | ||
نويسنده در مقدمه، كتابش را ذكر خلاصهاى از طبقات جماعتى از صحابه و تابعين تا انتهاى قرن نهم و بخشى از قرن دهم دانسته است. وى همچنين مقصود از تأليف كتاب را فهم راه و روش و آداب مقامات و احوال صوفيان دانسته و تأكيد كرده كه تنها عيون كلام و جواهر سخنان آنان را ذكر كرده است.<ref>ر. | نويسنده در مقدمه، كتابش را ذكر خلاصهاى از طبقات جماعتى از صحابه و تابعين تا انتهاى قرن نهم و بخشى از قرن دهم دانسته است. وى همچنين مقصود از تأليف كتاب را فهم راه و روش و آداب مقامات و احوال صوفيان دانسته و تأكيد كرده كه تنها عيون كلام و جواهر سخنان آنان را ذكر كرده است.<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص10</ref> | ||
شعرانى لازم ديده است كه پس از مقدمه اصلى و پيش از پرداختن به احوال صوفيان، مقدمه ديگرى را بيان كند. اين مقدمه در صدد تبيين اين مطلب است كه روش صوفيه مبتنى بر استباط از كتاب خدا و سنت رسولالله(ص) است. وى انكار گروهى نسبت به صوفيه را ناشى از جهل آنها از احوال صوفيان دانسته و به اين كلام از قشيرى استناد كرده است كه در تمام عصرها علما نسبت به شيوخ صوفيه ابراز تسليم و تواضع نموده و به آنها تبرك جستهاند و اگر صوفيان ويژگى و برترى خاصى نداشتند امر بر عكس بود.<ref>ر. | شعرانى لازم ديده است كه پس از مقدمه اصلى و پيش از پرداختن به احوال صوفيان، مقدمه ديگرى را بيان كند. اين مقدمه در صدد تبيين اين مطلب است كه روش صوفيه مبتنى بر استباط از كتاب خدا و سنت رسولالله(ص) است. وى انكار گروهى نسبت به صوفيه را ناشى از جهل آنها از احوال صوفيان دانسته و به اين كلام از قشيرى استناد كرده است كه در تمام عصرها علما نسبت به شيوخ صوفيه ابراز تسليم و تواضع نموده و به آنها تبرك جستهاند و اگر صوفيان ويژگى و برترى خاصى نداشتند امر بر عكس بود.<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص13</ref> | ||
شعرانى در اولين بخش از طبقات در ذكر شرح حال صحابه و تابعين، پس از ذكر شرح حال خلفاى ثلاثه به ذكر فضائل و كلمات [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] پرداخته است؛ از آن جمله است: «قسم به خداوند كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق».<ref>همان، ص40</ref>در ادامه شرح حال شخصيتهايى چون طلحه، زبير، سعد بن ابىوقاص، ابوعبيده جراح، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسى، ابوذر غفارى و در انتها امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ذكر شده است.<ref>همان، ص53-40</ref> | شعرانى در اولين بخش از طبقات در ذكر شرح حال صحابه و تابعين، پس از ذكر شرح حال خلفاى ثلاثه به ذكر فضائل و كلمات [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] پرداخته است؛ از آن جمله است: «قسم به خداوند كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق».<ref>همان، ص40</ref>در ادامه شرح حال شخصيتهايى چون طلحه، زبير، سعد بن ابىوقاص، ابوعبيده جراح، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسى، ابوذر غفارى و در انتها امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ذكر شده است.<ref>همان، ص53-40</ref> |
ویرایش