۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:') |
|||
| خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
درباره محتواى اين اثر، چند نكته گفتنى است: | درباره محتواى اين اثر، چند نكته گفتنى است: | ||
#نويسنده در تفسير آيه مباركه ''' «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاة...» '''<ref>المائدة: 6</ref>، چنين نوشته است: اى سالكان مسلك ايمان شهودى بعد از ايمان غيبى، هرگاه خواستيد بهسوى معراج حقيقى و توجّه علوى و وصل كلى برويد. در اين مطلب، دلالت است بر اينكه بهناچار بايد اين اراده تحقق يابد؛ چون سير انسان، دورى است نه مستطيل؛ پس كسى كه به اسفل سافلين پايين برود، بر او واجب است كه به اعلى علّيينى كه از آنجا بهسوى اين عالم حركت كرده بالا برود؛ پس آنجا همانند وطن اصلى است و شكى نيست كه غريب به وطنش ميل مىكند<ref>ر. | #نويسنده در تفسير آيه مباركه ''' «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاة...» '''<ref>المائدة: 6</ref>، چنين نوشته است: اى سالكان مسلك ايمان شهودى بعد از ايمان غيبى، هرگاه خواستيد بهسوى معراج حقيقى و توجّه علوى و وصل كلى برويد. در اين مطلب، دلالت است بر اينكه بهناچار بايد اين اراده تحقق يابد؛ چون سير انسان، دورى است نه مستطيل؛ پس كسى كه به اسفل سافلين پايين برود، بر او واجب است كه به اعلى علّيينى كه از آنجا بهسوى اين عالم حركت كرده بالا برود؛ پس آنجا همانند وطن اصلى است و شكى نيست كه غريب به وطنش ميل مىكند<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص172</ref> | ||
#نويسنده در تأويل آيه ''' «فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ» '''<ref>طه: 40</ref>، نوشته است: اى موسى ما تو را به خاكى كه حقيقتش، مسكنت و سكون و سكوت است، بازگردانديم. همينگونه تو را اى آنكه دلى موسوى دارى [و از آشنايان بهدور افتادهاى]! به اصل خودت كه روح است و شأن آن، فانى شدن در معرفت و انقطاع از وابستگىهاى ذات و صفت است، برگردانديم...<ref>ر. | #نويسنده در تأويل آيه ''' «فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ» '''<ref>طه: 40</ref>، نوشته است: اى موسى ما تو را به خاكى كه حقيقتش، مسكنت و سكون و سكوت است، بازگردانديم. همينگونه تو را اى آنكه دلى موسوى دارى [و از آشنايان بهدور افتادهاى]! به اصل خودت كه روح است و شأن آن، فانى شدن در معرفت و انقطاع از وابستگىهاى ذات و صفت است، برگردانديم...<ref>ر.ک: همان، ج1، ص275</ref> | ||
#نويسنده در تفسير اين آيه مباركه ''' «وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ» '''<ref>الواقعة: 61</ref>، چنين نوشته است: بدان كه به آخرت، عالَم صفت نيز گفته مىشود؛ زيرا انسان در آن با صفتى آشكار مىشود كه در دنيا بر او غالب بود؛ پس كسى كه در اين دنيا انسانيت بر او غلبه داشت، او را بر همان صفت روز قيامت محشورش مىكند و هر كسى كه در اين دنيا صفت حيوانى بر او غالب باشد، او را نيز بر همان صفت حيوانى محشور مىسازد؛ ولى حيوانات اجناس مختلفى هستند و به همين خاطر در تفسير آيه مباركه ''' «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» '''<ref>النبأ: 18</ref>، چنين آمده است كه: برخى از مردم بهصورت خرس و برخى بهصورت ميمون و برخى بهصورتهاى ديگر در روز محشر مىآيند و همه اين صفات، بهخاطر و بهحسب تناسب صفات و ويژگىهاست، ولى اين صفات در اين دنيا در زير صورت بشرى پنهان است...<ref>ر. | #نويسنده در تفسير اين آيه مباركه ''' «وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ» '''<ref>الواقعة: 61</ref>، چنين نوشته است: بدان كه به آخرت، عالَم صفت نيز گفته مىشود؛ زيرا انسان در آن با صفتى آشكار مىشود كه در دنيا بر او غالب بود؛ پس كسى كه در اين دنيا انسانيت بر او غلبه داشت، او را بر همان صفت روز قيامت محشورش مىكند و هر كسى كه در اين دنيا صفت حيوانى بر او غالب باشد، او را نيز بر همان صفت حيوانى محشور مىسازد؛ ولى حيوانات اجناس مختلفى هستند و به همين خاطر در تفسير آيه مباركه ''' «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» '''<ref>النبأ: 18</ref>، چنين آمده است كه: برخى از مردم بهصورت خرس و برخى بهصورت ميمون و برخى بهصورتهاى ديگر در روز محشر مىآيند و همه اين صفات، بهخاطر و بهحسب تناسب صفات و ويژگىهاست، ولى اين صفات در اين دنيا در زير صورت بشرى پنهان است...<ref>ر.ک: همان، ج1، ص398</ref> | ||
#نويسنده تأكيد كرده است كه روايت نبوى «إنما الأعمال بالنيات» را همه قبول دارند و بعد افزوده است: و اين روايت با اطلاقش شامل همه اعمال مىشود؛ خواه وسيله باشد، مانند وضوء و رفتن بهسوى نماز جمعه و... خواه هدف باشد، مانند نماز و گوش كردن به ذكر در روز جمعه و... و حتى در توحيد از آن نظر كه ذكر لسانى است و عمل خارجى، بهناچار بايد نيت باشد و دانشمندان گفتهاند كه آنچه از قبيل ابزار باشد نيازى به نيت ندارد؛ پس اگر در هنگام وضوء، نيت رفع حدث يا اقامه نماز نكند، وضويش صحيح است؛ بهخلاف آنجايى كه از قبيل مقاصد و اهداف باشد، مانند نماز كه در آن بايد نيت باشد تا صحيح و مقبول واقع شود<ref>ر. | #نويسنده تأكيد كرده است كه روايت نبوى «إنما الأعمال بالنيات» را همه قبول دارند و بعد افزوده است: و اين روايت با اطلاقش شامل همه اعمال مىشود؛ خواه وسيله باشد، مانند وضوء و رفتن بهسوى نماز جمعه و... خواه هدف باشد، مانند نماز و گوش كردن به ذكر در روز جمعه و... و حتى در توحيد از آن نظر كه ذكر لسانى است و عمل خارجى، بهناچار بايد نيت باشد و دانشمندان گفتهاند كه آنچه از قبيل ابزار باشد نيازى به نيت ندارد؛ پس اگر در هنگام وضوء، نيت رفع حدث يا اقامه نماز نكند، وضويش صحيح است؛ بهخلاف آنجايى كه از قبيل مقاصد و اهداف باشد، مانند نماز كه در آن بايد نيت باشد تا صحيح و مقبول واقع شود<ref>ر.ک: همان، ج2، ص439</ref> | ||
#نويسنده در تفسير روايت: «من حجّ للّه، فلم يرفث و لم يفسق، رجع كيوم ولدته أمه»؛ يعنى «كسى كه براى خدا حجّ بهجا آورد و در آنجا آميزش و فسادى نكند، از حجّ بازمىگردد همانند روزى كه از مادرش زاده شده» - كه در [[صحيح بخارى]] نقل شده - نوشته است: اين اشاره به اخلاص نيت است؛ چون آن، اساس اعمال است...<ref>ر. | #نويسنده در تفسير روايت: «من حجّ للّه، فلم يرفث و لم يفسق، رجع كيوم ولدته أمه»؛ يعنى «كسى كه براى خدا حجّ بهجا آورد و در آنجا آميزش و فسادى نكند، از حجّ بازمىگردد همانند روزى كه از مادرش زاده شده» - كه در [[صحيح بخارى]] نقل شده - نوشته است: اين اشاره به اخلاص نيت است؛ چون آن، اساس اعمال است...<ref>ر.ک: همان، ج2، ص467-468</ref> | ||
#نويسنده تأكيد كرده است كه روايت «من قاتل لتكون كلمة اللّه هي العليا فهو في سبيل اللّه»، در نزد بخارى و مسلم مورد قبول است و بعد افزوده است: اين روايت ارشادى بزرگ است براى سالكان كه بدانند كه با آن فتح و گشايشهاى الهى حاصل مىشود و به مقام قرب و وصال مىتوان رسيد و حاصل مطلب اين است كه هركس با نفس خودش كه دشمنترين دشمن است، مقاتله كند تا توحيد روحانى در طبيعتش و در قوايش سارى و جارى شود و دين قلبى او بر دين نفسى و شيطانىاش غلبه كند، پس او در راهى است كه او را به سرّ الهى مىرساند<ref>ر. | #نويسنده تأكيد كرده است كه روايت «من قاتل لتكون كلمة اللّه هي العليا فهو في سبيل اللّه»، در نزد بخارى و مسلم مورد قبول است و بعد افزوده است: اين روايت ارشادى بزرگ است براى سالكان كه بدانند كه با آن فتح و گشايشهاى الهى حاصل مىشود و به مقام قرب و وصال مىتوان رسيد و حاصل مطلب اين است كه هركس با نفس خودش كه دشمنترين دشمن است، مقاتله كند تا توحيد روحانى در طبيعتش و در قوايش سارى و جارى شود و دين قلبى او بر دين نفسى و شيطانىاش غلبه كند، پس او در راهى است كه او را به سرّ الهى مىرساند<ref>ر.ک: همان، ج2، ص522</ref> | ||
#نويسنده در مورد «لا إله إلا اللّه» نوشته است: اين كلام، نفى الوهيت از غير است و لازمهاش وحدت وجود؛ چون اگر خدا متعدد باشد، وجود هم همين طور مىشود؛ پس صحيح است كه معبود حقّ و حقيقى، خداى واحد است و هيچ خدايى جز او نيست و هيچ وجودى جز وجود او نيست و اين، راز سخن كسى است كه گفته است: «ليس في الدار غيره ديار»؛ يعنى «در دار هستى جز او دادارى نيست»...<ref>همان، ج2، ص759-760</ref>دانستنى است كه كلمه طيبه «لا إله إلا اللّه» به معناى نفى الوهيت از غير خداى متعال و اينكه فقط خدا معبود حقّ و پرستيدنى شايسته است و هيچ خدايى جز او نيست، مطلبى كاملاً صحيح است و هيچ اختلافى در بين مسلمانان در اين زمينه نيست، ولى آنچه اين نويسنده مطرح كرده؛ يعنى «وحدت وجود» و نظر خاصّ عرفانى كه در اينجا آمده (وحدت شخصى وجود)؛ يعنى اينكه «هيچ وجودى جز وجود او نيست»، مسئلهاى اختلافى و سخت جنجالى در تاريخ كلام، فلسفه و عرفان اسلامى است و مجال فراخى براى نقد و بررسى مىطلبد. | #نويسنده در مورد «لا إله إلا اللّه» نوشته است: اين كلام، نفى الوهيت از غير است و لازمهاش وحدت وجود؛ چون اگر خدا متعدد باشد، وجود هم همين طور مىشود؛ پس صحيح است كه معبود حقّ و حقيقى، خداى واحد است و هيچ خدايى جز او نيست و هيچ وجودى جز وجود او نيست و اين، راز سخن كسى است كه گفته است: «ليس في الدار غيره ديار»؛ يعنى «در دار هستى جز او دادارى نيست»...<ref>همان، ج2، ص759-760</ref>دانستنى است كه كلمه طيبه «لا إله إلا اللّه» به معناى نفى الوهيت از غير خداى متعال و اينكه فقط خدا معبود حقّ و پرستيدنى شايسته است و هيچ خدايى جز او نيست، مطلبى كاملاً صحيح است و هيچ اختلافى در بين مسلمانان در اين زمينه نيست، ولى آنچه اين نويسنده مطرح كرده؛ يعنى «وحدت وجود» و نظر خاصّ عرفانى كه در اينجا آمده (وحدت شخصى وجود)؛ يعنى اينكه «هيچ وجودى جز وجود او نيست»، مسئلهاى اختلافى و سخت جنجالى در تاريخ كلام، فلسفه و عرفان اسلامى است و مجال فراخى براى نقد و بررسى مىطلبد. | ||
ویرایش